استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۰۴ ق.ظ

۴

یادداشت 350 : مسلم بن عقیل در کلام استاد پناهیان

يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۰۴ ق.ظ



آن شب مسلم نمی‌خوابید مدام داخل اتاق می‌رفت و بیرون می‌آمد و به آسمان نگاه میکرد و میگفت : لاحول و لا قوه الا بالله ، لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر ، سردرگم بود ، نمی‌دانست چه کند با خود می‌گفت : حسین ع چه خواهد کرد ؟ نمی‌دانست تکلیفش چیست؟  اگر اربام بخواهد صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم می‌جنگم و کشته می‌شوم، خیالی نیست! من در کوفه آبروی حسینم ، آبروی علی ع هستم ، همه مسئولیتها متوجه من است .

مسلم عارف بود سطحی نگر نبود ، می‌دانست که بعید است آقایش صلح کند ولی از یک سو نمی‌توانست روی این احتمال فکرکند چرا که حسین ع به سمت کوفه در حرکت بود. تا نزدیک صبح خوابش نبرد ، گاهی نماز می‌خواند ، گاهی قرآن می‌خواند. تا بالاخره لحظه ای خوابید و علی بن ابی طالب ع به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد : مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی ! مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم ، معلوم شد که من باید بجنگم ، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم ، معلوم شد که اربام صلح نمی‌کند. اینجا بود که مسلم دچار بیچارگی جدیدی شد ، ای خدا ! آیا اربام را هم می‌کشند ؟ این بیچارگی جدید مسلم بود. از بحران تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.

نگاه مسلم در آن حالی که می‌جنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود. با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبرد دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم ؟ به چه کسی بگویم که به حسین ع خبر دهد که به کوفه نیاید؟ من نامه نوشته ام که حسین ! بیا ! حسین ! دیگر نیا ! حسین ! به کوفه نیا !...

او را بالای درالعماره با زجر کشتند. آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد. مسلم نگاهی به او کرد و گفت : برای تو کافی است دیگر مرا نزن ! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد ! خودت را بیچاره نکن ! اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است ! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد. بی جهت نیست که اولین عزادار مسلم حسین ع است .

میدانی حسین ع چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟ صدا زد : لا خیر فی العیش بعد هولاء ، دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم یعنی ای خدا ! مرگ حسین را برسان ! مسلمم را کشتند !

نظرات  (۴)

من یکی که تا استاد پناهیان توی این جامعه نفس می کشه و هست دلم خوشه
مثه حسی که دختران حرم به وجود کاشف الکرب داشتند.تا امام خامنه ای همچین علمدارها و پاسدارانی داره دلم خوشه...
درود بر استادپناهیانِ بزرگ...
زیبا از آن جهت که حسین در وصف تو این گ.نه سخن براند
و دردناک برای این همه تنهاییِ پیروانِ حق...

آه...خیلی زیبا و دردناکه...
۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۴:۳۳ ایلیا خوئی
ما به حول و قوه ی الهی نخواهیم گذاشت کربلا تکرار شود.
آمین یا رب العالمین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی