استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۳:۱۷ ب.ظ

۰

سر راه امام حسین یک غلام ، گریه می‌کرد ناراحت بود دلش گرفته بود . دلش گرفته است ، غلام هم هست، ضعیف است، یک جایی نشسته، سر راه امام حسین هم هست، تمام شد دیگر! همۀ شرایط نجات فراهم است. آدم کافی است مظلوم باشد، ضعیف باشد، دلش گرفته باشد، سر راه امام حسین هم بنشیند. همین چند تا شرط کافی است برای نجات.آقا امام حسین علیه‌السلام رد نشد از پیشش، دید دارد آه می‌کِشد، یک تکه نان می‌‌خورد، یک تکه نان می‌اندازد جلوی سگ. آقا فرمود چه شده است؟ گفت آقا ولم کن! گفت نه چه شده تو به من بگو! گفت غلام یک ارباب یهودی هستم، هیچ‌کسی هم نمی‌خرد ما را ببرد از اینجا بیاورد بیرون خودمان هم دیگر خسته شدم دیگر کسی ما را در نمی‌آورد.آقا فرمود بلند شو برویم! آوردش درِ خانۀ یهودی . در زد تا یهودی آمد، شناخت السلام علیک یا ابا عبدالله! این‌قدر احترام به امام حسین کرد! آقا درِ خانۀ ما آمدی؟! آقا فرمود که این غلامت را خواستم بخرم می‌فروشیش به ما؟ گفت آقا بخریش؟ مال شما! اصلاً این هدیه به شما! خانم این آقای یهودی، آقا بلافاصله به غلام فرمود من هم تو را در راه خدا آزاد کردم. آقا این را می‌گویی؟ تو که هستی حسین؟خانم یهودی از تَه خانه آمد گفت السلام علیک یا ابا عبدالله! ناز قدم‌های تو آن باغی که آن غلام تویش خدمت می‌کرد باغ مال من بود، من هم باغ را به او می‌بخشم. آقا لبخند زد به صورت غلامِ دیدی؟ دیگر دلت گرفته که نیست؟ ما از بندگی غیر به بندگی خدا پناه ببریم. آقا خواست خداحافظی بکند یک غلام آن‌جوری آزاد کرد دو تا غلام دیگر این‌جوری. خانمِ گفت آقا تا اینجا هستی من می‌خواستم به خاطر یمن قدم‌های تو مسلمان بشوم اشهد أن لا اله الّا الله! مردِ هم مسلمان شد. او را از غلامی آنها نجات داد اینها را از غلامی شیطان نجات داد و هوای نفس.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی