استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ب.ظ

۴

وقتی باربی ام به دست من چادری شد

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ب.ظ
وقتی باربی‌ام به دست من چادری شد

 به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، وبلاگ سه روش نوشت؛ دیروز وقتی خاطره‌ای رو درین باره می خوندم از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن غرق شعف شدم که چطور یک تهدید به نام باربی رو برای فرزند خودش تبدیل به یک فرصت کردند.

 خاطره رو با هم بخونیم:
عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...
دست و پاش 90درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت.. 
و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود...
خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم
که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...
 
 باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد... عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید.... اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت....مامانم قاطیِ بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون...
و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه....
فکر میکنید چی شد؟
زانوهای باربی ام شکست....
 
چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم...
 
و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده....
 
من بعد از اون 5 -6 تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو نداشتند...
 
داشتم فک میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟
مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه
ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه
 
لاکاشو پاک کردیم...
موهاشو بافتیم
مث خودم چادر سرش کردم
 
و نماز جمعه هم میرفت...
مامانم خیلی ساده نذاشت من مث باربی بشم چون باربی مث من شد...
کد خبر:160941 -

نظرات  (۴)

چه زیبا
۰۶ تیر ۹۲ ، ۰۳:۵۵ رصدخانه ولایت
فوق العاده بود
۰۵ تیر ۹۲ ، ۱۰:۵۶ بیتا موسوی
خیلی زیبا و تأثیرگذار بود. ای کاش مادران امروز جامعه ما هم اینقدر به این مسائل اهمیت می دادند؛ نه اینکه تا از بچه خسته می شوند، اون رو با تمام سی دی هاش رها می کنن تا به نوعی او را از سر خود باز کنند.
خوشحالم که مادری داشتم که با تمام وجود برای من وقت می گذاشت... همچون مادری که در این داستان نگذاشت تا دخترش از این مسائل آسیب ببیند.
خداوندا ما را عامل به آموزه های دین قرار بده.
آمین
با عرض سلام واقعا که این مادر خردمند توانسته از تهدید هایی که علیه دخترش وجود داشته کمال حسن سو استفاده رو ببره . و به قول دکتر جلیلی عزیز از فرصت ها و ظرفیت ها استفاده کرده . ان شاء الله امروز همه بتوانیم از این فرصت ها کمال استفاده رو انجام بدیم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی