استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۴۰ ب.ظ

۰

یادداشت 186 : برای چه با زنان نشسته ای ؟!

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۴۰ ب.ظ

به همراه رسول خدا (ص) در منطقه مرَّ الظهران فرود آمدیم . من از چادرم خارج شدم . ناگهان ، زنانی را دیدم که با یکدیگر سخن می گویند واز گفتگوی آنان خوشم آمد . به خیمه بازگشتم وجامه دانم را بیرون آوردم واز میان آن ، جامه ای بیرون آورده ، پوشیدم وآمدم با آن زنان نشستم. در این هنگام ، رسول خدا از خیمه خود خارج شد وفرمود : «ای ابو عبد اللّه ! برای چه با زنان نشسته اى؟». چون رسول خدا را دیدم ، هول کردم وخود را باختم . گفتم : ای رسول خدا! شترم گریخته وبه دنبال ریسمان او هستم  ....  پیامبر (ص) رفت ووضو ساخت ودر حالی که آب از محاسن ایشان بر سینه شان جاری بود  برگشت وفرمود : «ای ابو عبد اللّه ! سرانجام گریختن شترت چه شد؟.

آنگاه کوچ کردیم. پیامبر در راه هرگاه به من برمی خورد ، می فرمود : «سلام بر تو ای ابو عبد اللّه ! سرانجام گریختن آن شتر چه شد؟» . وقتی این را دیدم ، به سوی مدینه شتاب کردم واز رفتن به مسجد وهم نشینی با پیامبر (ص) اجتناب کردم. پس از مدّتی با استفاده از یک ساعتِ خلوت مسجد ، وارد مسجد شدم وبرای نماز خواندن ایستادم . ناگهان رسول خدا از یکی از اتاق های خود خارج شد ودو رکعت نماز کوتاه خواند . من به امید آن که ایشان برود ومرا تنها گذارد ، نماز را طولانی کردم . فرمود : «ای ابو عبد اللّه ! هر قدر که می خواهی ، نمازت را طولانی کن که من تا نماز را تمام کنی ، همچنان خواهم ایستاد». با خود گفتم : سوگند به خدا! پیش رسول خدا عذر خواهم خواست وایشان را راحت می کنم. از این رو ، هنگامی که فرمود : «سلام بر تو ای ابو عبد اللّه ! سرانجام گریختن شترت چه شد؟» ، گفتم : سوگند به آن که تو را به حقّ به رسالت برانگیخته ، آن شتر ، از زمان تمکین ، نگریخته است. آنگاه رسول خدا سه بار فرمود : «خدا تو را رحمت کند!» ودیگر هرگز به آن ماجرا اشاره نکرد. (میزان الحکمه 3 صفحه 346)

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی