استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دنیا» ثبت شده است

ما در این دنیا آمدیم فقط برای اینکه


غیر او را از دل خارج کنیم.

تو صاحب خانه را به دل راه بده، او کم کم بقیه را از دلت بیرون می‌اندازد.


خدای من ! ... مقصودم در زندگی فقط تویی و نه هیچ کس ؛ و شب زنده داری و بی خوابیم فقط به عشق توست و نه هیچکس ؛ و روشنی چشمانم و آرامش دلم دیدار توست ؛  و منتهای آرزیم مقام وصل توست ...

(مناجات المریدین، بحار ، 91 ، ص 148)



۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۳۰
محمد رئوفی

من به روح تو، با دل تو کار دارم نه به رفتار تو فدایت شوم! تا می‌توانی محبت کن، تا می‌توانی دل به‌دست بیاور، تا می‌توانی مهرورزی کن، تا می‌توانی گذشت داشته باش، تا می‌توانی عاطفه داشته باش یعنی عاطفه به معنای اینکه عاطفه نشان بدهی مهربانی کن، ولی غش نکند دلت برای لذت بردن. من برای خودت دارم عرض می‌کنم، دنیا یک قواعدی دارد، همچین که غش بخواهی بکنی برای لذت بردن از این نعمت، خدا به ملائکه می‌فرماید : یک کمی بکشید عقب، نعمت یک کمی می‌رود عقب، این نه این ول کرده خودش را، یک لکه بیانداز رویش. لکه می‌افتد رویش، آه! ببین! داشتی خیلی خوشت می‌آمد، نباید غش بکنی همین‌جوری، در ارتباط‌های دیگر.

این برای دوام نعمت لازم است، برای دوام نعمت، برای قوام نعمت، برای کمال نعمت لازم است که تو از نعمت زیاد لذت نبری، لذت ببر نوش جانت ولی زیاد نه، زیاد لذت بردن به چیست؟

رفقا! اگر کسی از یک لذتی تصمیم داشته باشد زیاد لذت ببرد داستان عشق و نفرت پیش می‌آید، از یک لذتی زیاد بخواهی لذت ببری کوچکترین لکه‌ای روی آن لذت بیافتد، کوچکترین نقصان، کوچکترین بویی استشمام بشود برای اجل و پایان نعمت، نفرت نسبت به زمین و آسمان پیدا می‌کنی، می‌ترسی، ترسو خواهی شد، لطمه می‌خوری از نظر روحی، وابسته نباش بگذار مستقل باشی؛ این یک.

دوم؛ اگر از لذائذ دنیایی‌ات زیاد لذت ببری از خیلی از لذت‌های دیگر محروم می‌مانی، بالاخره این را حالا شما برو بررسی کن از یک لذت خیلی لذت ببری، از یک عامل لذت خیلی لذت ببری بهتر است یا از هزارتا عامل لذت هر کدام متوسط لذت ببری؟ دومی برای روح انسان لازم‌تر و مفیدتر خواهد بود. ما بالاخره باید مطابق با ساختار...، گفت کم بخور همیشه بخور، کم بخور همیشه بخور. یک غذایی خوشم آمده تا آخرش می‌خواهم بروم. خب دیگر تو چند وقت این‌جوری زندگی کنی چند وقت دیگر دکتر ده ‌تا قلم غذا را برایت ممنوع خواهد کرد چون تو هر موقع خوشت آمده تا آخر رفتی، روح انسان هم دقیقاً همین‌طوری است، کم بخور همیشه بخور.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۰
محمد رئوفی

جوان رزمنده ی را در جبهه دیدم ، بهش گفتم : دیر آمدی، گفت: کنکور شرکت کرده بودم یک کمی دیر شد، همین جوری که گفت کنکور شرکت کرده بودم یک کمی دیر شد، فکر کردم خب قبول نشده ، که بلند شده برگشت به جبهه، گفتم قبول نشدی؟ گفت چرا قبول شدم. همچین گفت قبول شدم، گفتم خب حتماً یک رشته‌ای قبول شده که نمی‌ارزیده برود دانشگاه، حالا دیگر آمده جبهه بجنگد و ببیند به شهادت می‌رسد یا نه؟ گفتم چه رشته‌ای قبول شدی؟ گفت پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم.

با تعجب گفتم خب این را که این جوری نمی‌گویند که، گفتم پزشکی دانشگاه تهران قبول شدی خب چرا نرفتی؟ گفت آخِ من اصلاً دانشگاه نمی‌خواستم بروم، این را شرکت کردم برای مامانم اینها، چون میدانم تو این عملیات من شهید می‌شوم، بعد بعضی از فامیل‌هایمان هستند زیاد موافق با شهادت و اینها نیستند، آنها بچه‌هایشان دیپلم هم نتوانستند بگیرند، بعد دوست دارم بعد از من مادرم سرش را بالا بگیرد کنار جنازه من بگوید: بچه من رفت به شهادت رسید در حالی که پزشکی دانشگاه تهران هم قبول شده بود.

جوان رزمنده در عملیات در این وضعیت رفت به شهادت رسید. ببین این رزمنده دنیا را بازی گرفته، جدّی نگرفته. مگر حالا کنکور چه کار می‌کند مگر؟ آن وقت رفقا لحظه‌ای که ما از بازی در می‌آییم در دنیا کِی هاست؟ مثال بزنم. وقت نماز، وقت روضه اباعبدالله الحسین، وقت‌هایی که می‌گذاریم برای زیارت حرم آقا علی ابن موسی الرضا(ع)، وقت‌هایی که، یا آن لحظه‌هایی که، یا آن قسمت‌هایی که از روحِ ما هست و به خاطر خدا به خاطر رضای خداوند متعال داریم یک حرکتی انجام می‌دهیم، آنها دیگر جزو بازی نیست، آنها بخش جدّی قصه است، آنها بازی نیست. کارهایی که انجام می‌دهیم بازی است، اما برای چه کسی داریم این کار را انجام می‌دهیم این دیگر از بازی خارجش کردیم. چه می‌شود که آدم برایش نماز یک دفعه‌ای فوق العاده جدّی می‌شود؟ باید بقیه دنیا را آدم اول بازی تلقی بکند. وقتی که رفت سر نماز بگوید حالا آن لحظه جدّی زندگی من است.(سال 1386)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۱ ، ۲۰:۱۵
محمد رئوفی