استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آبرو» ثبت شده است

بعضی‌ها با «روش نامشروع» به دنبال کسب اعتبار هستند/ خدا لعنت کند اعتباری را که از میانۀ حق و باطل گرفتن، به دست آید.

حُبّ جاه و اعتبار آب می‌دهد به بذر نفاق. این حُب جاه نیّت نامشروع برای به دست آوردن اعتبار است، این یک مقدمه. جزو دوم مقدمه را هم عرض بکنم. بعضی‌ها از «راه نامشروع» می‌روند دنبال اعتبار می‌گردند، نه «نیّت نامشروع». عملشان هم نامشروع است. چگونه است؟ خیلی کوتاه و سریع بخواهم عرض کنم، با بصیرتی که در بین جوان‌ها و جامعه هست، یک کُد بدهیم بس است.

برای اینکه آدم از راه نامشروع مال به دست نیاورد باید چه کار کند؟ باید معامله صحیح انجام بدهد دیگر. از راه نامشروع آبرو به دست آوردن یعنی چه؟ بسیاری از مواقع میانه‌گیری بین حق و باطل به آدم اعتبار می‌دهد، ای خدا لعنت کند اعتباری را که آدم به واسطۀ میانۀ حق و باطل گرفتن در جامعه پیدا کند.

یک وقت دو تا مؤمن با هم اختلاف دارند میانه‌شان را بگیری اشکالی ندارد، یک وقت یک خانواده‌ای یک زن و شوهری با هم دعوا کردند میانه‌شان را بگیری اشکال ندارد، یک وقت دو تا از بچه‌هایت هستند میانه‌شان را بگیری اشکالی ندارد، اما یک وقت علی‌ابن‌ابی‌طالب و معاویه است، آنجا ابوموسی اشعری با «نه معاویه -نه علی» گفتن اعتبار کسب کرد. اعتبار نداشت اما اعتبار به دست آورد.

ابوموسی اشعری، با میانۀ علی و معاویه را گرفتن، اعتبار کسب کرد و با اصرار مردم حکم شد /می‌گفتند: ابوموسی اشعری آدم متعادل و عاقلی است

مردم از جنگ خسته شدند، خواستند نماینده برای مذاکره تحمیلی معرفی کنند، ابوموسی اشعری را تحمیل کردند به امیرالمؤمنین(ع)، این ابوموسی اشعری از کجا اعتبار پیدا کرد؟ از اینجا که گفتند: «آخه می‌دانی ابوموسی اشعری آدم متعادلی است.» نفرین همه ملائکه خدا بر کسی که تعادل را در میانه حق و باطل گرفتن ترجمه می‌کند، این هم خودش یک اعتباری دارد. شما یک جایی حقی مظلوم واقع شد زیاد خودت را نکش برای حق، ببین چه اعتباری پیدا می‌کنی. می‌گویند طرف عاقل است محتاط است، معتدل است.

به این شیوه اعتبار کسب کردن، اعتبار کسب کردن به شیوۀ نامشروع است که باید مواظب باشیم هیچ وقت دنبال اعتبارهایی از این دست نباشیم. در زندگی فردی و اجتماعی مثال زیاد می‌شود زد. بگذارید مقدمه بحثم تمام بشود بعد خدمت شما نمونه‌هایی را عرض خواهم کرد.

عزیز شدن پیش کافرین، در نظر افراد منافق خیلی شیرین است

ولی رفقا دقت کنید ماها ممکن است هر کدام‌مان در زندگی‌هایمان با این مسائل مواجه شویم. شما شاید صفای باطن دارید نمی‌توانید مزّۀ عزیز شدن پیش کافرها را درک کنید. برای منافق‌ها این مزّه شیرین‌تر از مزّۀ عزیز شدن پیش مؤمنان است. نمی‌دانید چه خوراکی است؟ می‌کُشد، کور می‌کند بعضی‌ها را، مست می‌کند، جزو مسکرات باید حرام اعلام بشود. الحمدلله شماها درک نمی‌کنید.

آن اسیر نوجوانی که آمده بود ـ حالا قدیمی‌ها یادشان است ـ پایش هم قطع بود، آن خبرنگار خارجی آمد باهاش مصاحبه کند، در اوج اسارت برگشت گفت: «من مصاحبه نمی‌کنم، یک چادر سرت کن! یک چیزی روی سرت بیانداز!» مجبور شد رفت یک چیزی سرش انداخت. بابا این بچه اگر یک ذرّه دوست داشت پیش این عملۀ کفار این‌جوری رفتار نمی‌کرد، مثلاً می‌گفت: بگذار به یک بهانه‌ای جذبش کنم. اینقدر محکم نمی‌ایستاد. این نمونه‌ای از اسرای ماست.

داستان نیش عقرب و کسی که فقط به خاطر رودربایستی و آبروداری، از سلمان دفاع نکرد

می‌خواهید یک داستان برایتان بگویم؟ دو نفر را آوردند پیش امیرالمؤمنین علی(ع) یکیشون را مار نیش زده بود یکیشون را عقرب. از درد به خودشان می‌پیچیدند. در مستدرک الوسائل نقل شده این داستان، چون هر جا نقل می‌کنیم دوستان می‌گویند آقا این آدرسش کجاست. حضرت برای هر دو تا توضیحاتی دادند من در مورد آن کسی که عقرب زده بود داستانش را عرض کنم.

آقا فرمودند که نمی‌میرند اینها، درد می‌کشند اما نه مرگشان فرا رسیده نه از درد نجات پیدا می‌کنند. بروید چند وقت دیگر درست می‌شوند، بعد از دو ماه که اینها در شدّت بیماری به خودشان می‌پیچیدند، آوردنشان پیش حضرت، حضرت به آن کسی که عقرب زده بودش فرمود: می‌دانی حکمتش چی بوده این عقرب تو را زده؟ گفت: آقا نمی‌دانم ولی دارم بیچاره می‌شوم. مردم می‌گفتند دیگر اینها می‌میرند آقا می‌فرمود نمی‌میرند و نمردند ولی درد سختی کشیدند دو ماه.

حضرت فرمودند که یادت هست در یک جلسه‌ای «تَذْکُرُ یَوْمَ‏ غَمَزَ عَلَى‏ سَلْمَانَ‏ الْفَارِسِیِ‏ فُلَانٌ» یادت هست فلانی یک تیکه‌ای به سلمان فارسی انداخت «وَ طَعَنَ عَلَیْهِ لِمُوَالاتِهِ لَنَا» به خاطر اینکه سلمان دوست ماست یک طعنه‌ای زد، یک تیکه‌ای بهش انداخت. تو رد نکردی، حرفی نزدی، دفاع نکردی از سلمان. حالا توضیح امیرالمؤمنین را بشنوید دوستانِ من:

«فَلَمْ یَمْنَعْکَ مِنَ الرَّدِّ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِهِ خَوْفٌ عَلَى نَفْسِکَ وَ لَا عَلَى أَهْلِکَ وَ لَا عَلَى وُلْدِکَ وَ مَالِکَ» اگر حرفی می‌زدی و از سلمان دفاع می‌کردی، نه مالت ضرر می‌خورد نه جانت ضرر می‌خورد نه بچه‌هایت را می‌کُشتند، هیچیت نمی‌شد، «أَکْثَرَ مِنْ أَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَهُ فَلِذَلِکَ أَصَابَک‏» (مستدرک الوسائل/ج12/ص336) فقط رودربایستی کردی، گفتی حالا ضایع است یک چیزی بگوییم، رفیق‌مان است، میانه‌مان به هم می‌ریزد.

سلمانِ من را، دوستِ من را در جلسه‌ای که تو نشستی تیکه بهش انداختند، لال شدی نگاه کردی؟ خدا مأمور کرد این عقرب تو را بگزد. دو ماه از درد به خودت بپیچی تا مرتبه دیگر اگر کسی به دوستان و اولیای ما حرف بی‌خودی زد، جلویش بایستی. خواستی آبروی خودت را پیش رفیقت حفظ بکنی، آبروی سلمان را حفظ نکردی. آنهم در یک جلسه دو نفره!

نشستی در تاکسی یکی تیکه‌ای می‌اندازد می‌بیند گوشه خیابان این‌جوری یک دفعه‌ای حرف نامربوط می‌زند، چرا جوابش را نمی‌دهید؟ فقط می‌توانی به من بگویی: آقا در شهر تهران حالا عقرب کجا پیدا می‌شود؟ بنده هم عرض می‌کنم: اگر پیدا نشد، جمع می‌شود اینها در خاک قبر، ان‌شاءالله به سلامتی عقرب درمانی ... ؛ بالاخره دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.

خدایا! نیش عقرب‌هایی که در اثر سکوت ما، در اثر حُبّ جاه ما، در اثر دفاع نکردن ما از ولیّ خودت برای ما واجب شده، بر ما ببخش، آن نیش عقرب‌ها را به ما نزن! ان شاءالله که شما هیچ وقت ساکت نبودی. مگر کسی جرأت می‌کند پیش تو به ولیّ خدا بی‌احترامی کند؟ بگذار در فامیل همه بشناسندت. نه اینکه بد برخورد کنی و جسارت کنی، نه با منطق می‌ایستی آبروی سخن غلط را می‌بری. می‌گویی: چرا حرف ظالمانه می‌زنی؟ حالا طرف بهت بگوید: ما که کسی نیستیم، اینجا بگذار گفتگویمان را بکنیم. بگو: کسی نیست یعنی چه؟ کسی هست، حرف بی‌ربط زدید.

قربانی کردن آبرو در راه خدا، در زندگی فردی یکی از تکلیف‌هایی است که بدنۀ جامعه را شبیه قله‌های نوری می‌کند که کوهستانی از آن مؤمنین «کالجبل الراسخ» تحویل آقا امام زمان(ع) می‌دهد. و آنوقت حضرت تشریف‌فرما می‌شوند. چرا نیایند؟ دیگر من اگر بخواهم از داستان‌های اولیای خدا بگویم باید همین‌جوری در این زمینه زیاد بحث بکنیم.

در خصوص همین «چرا نیایند؟» حضرت آیت‌الله العظمی بهجت رضوان خدا بر او باد مگر نمی‌فرمودند: اگر چند هزار نفر ما آدم حسابی بشویم چرا حضرت نیاید؟» خب شاخصه‌های آدم حسابی چیست؟ همین‌هاست.

حضرت امام رضوان‌الله تعالی‌علیه آن وقت‌هایی که اطلاعیه می‌نوشتند، از همان اوائل انقلاب خیلی زیاد شده بود اطلاعیه‌هایشان، دیگر شده بودند یک رجل سیاسی، یک روحانی فاضلی از تهران به ایشان نامه نوشت که «آقا شما مرجع هستید. آخه مرجع اینقدر دیگر قاطی نمی‌شود با مسائل سیاسی، شما هر روز دارید اطلاعیه می‌دهید و بیانیه می‌دهید و اینها.» امام فرمودند: من کسی نیستم که دنبال اعتبار مرجعیت و این حرف‌ها باشم، بعد از آن وظائفم صرف نظر بکنم.(درس‌هایی از امام- شجاعت و پایداری، ص23) بعضی از رفقا رسماً، از سر دلسوزی به بندۀ طلبه‌ای که اصلاً هیچ‌جا حساب نمی‌شوم می‌گویند: «اصلاً اینقدر سیاسی نباش، خوب نیست برای اعتبارت» من اصلاً نمی‌دانم این اعتبار چی هست؟ آن وقت امام به آن عظمت این حرف‌ها را گوش بدهد؟!

علی(ع) بیشترین آبرو را در راه خدا خرج کرد

چه کسی بیشترین خرج اعتبار و آبرو را در راه خدا داشت در تاریخ اسلام؟ امیرالمؤمنین(ع)، یعسوب الدّین، حیدر کرار، علی‌ابن‌ابی‌طالب که آنچنان پای رکاب پیامبر اکرم(ص) فداکاری کرد، یک ذرّه به فکر اعتبار خودش بین مردم و یک ذرّه به فکر اعتبار خودش بعد از رسول خدا(ص) نبود. و شاید این برجسته‌ترین صفت امیرالمؤمنین علی(ع) باشد، این صفت شاید حتی از برخی صفات مشهور علی‌ابن‌ابی‌طالب مثل عدالت برتر باشد. نه اینکه عدالت ارزش ندارد، ارزش دارد ارزش بالا هم دارد ولی خیلی‌ها هستند عدالت را محدود به اعتبار می‌کنند.

علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) محدود به اعتبار نبود، یا علی شما یک جوری داری حرف پیغمبر را می‌گویی چشم، مردم عصبانی می‌شوند. یک جوری می‌گویی «یا رسول‌الله چشم»،... خب مردم‌داری هم بکن آخر. یک کمی هم هوای مردم را داشته باش! این مردم بعد از پیغمبر با تو چه خواهند کرد؟ اینها روضه‌های ماست ها. آن وقت آن جوانِ من می‌آید به من می‌گوید که آخه در مدینه هیچ کس نبود بیاید از علی دفاع بکند؟! اصلاً انگار... لااله‌الاالله... یا علی تو بعد از پیغمبر نمی‌خواهی زندگی کنی؟ کار را داری به کجا می‌رسانی؟ 


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۱ ، ۱۴:۴۲
محمد رئوفی