یادداشت 90 : خاطره ی جالب اولین منبر استاد
حجتالاسلام علیرضا پناهیان روحانی گردانهای تخریب و حبیب با اشاره به خاطرهای از دوران دفاع مقدس گفت: پیش از جنگ در حوزه و دانشگاه تدریس میکردم و به همین دلیل، روضهخوانی و منبر رفتن بلد نبودم. شب اربعین، هیأتی از تهران به جبهه آمده بود تا به رزمندگان شام نذری بدهد، به همین دلیل جمعیت زیادی از تمام گردانها داخل و بیرون حسینیه جمع شده بودند. فرمانده گردان به من گفت که امشب شما باید منبر بروی، اما من قبول نکردم. با اجبار فرمانده گردان مجبور شدم قبول کنم و همین که قصد صحبت داشتم، توفان و گرد و خاک شدیدی بر پا شد، پیش خود گفتم: خدایا من که منبر بلد نبودم، باد و خاک هم فرستادی؟! بعد از پایان توفان، رزمندگان مشغول تکاندن لباسهای خود شدند. من برای اینکه آنها را به آرامش دعوت کنم، گفتم: این گرد و غبار مسافران کربلاست. این گفته من تأثیر عمیقی روی آنها گذاشت و تمامشان به شدت اشک ریختند. با کمال تعجب دیدم فردای آن روز رزمندگان از فرمانده گردان گلایه کردند که چرا اجازه نداده بوده پیش از این من منبر بروم!
به گزارش فارس حجتالاسلام علیرضا پناهیان در تبیین نقش روحانیت در هشت سال جنگ تحمیلی گفت: نمیشود از شهادت صحبت کرد و در دل آرزوی شهادت نداشت و در راه خدا جهاد نکرد. یک روحانی نمیتواند برای یک رزمنده سخنرانی کند، اگر خودش رزمنده نباشد. این جانباز جنگ تحمیلی با بیان این نکته که طلّاب و روحانیون حاضر در جبهه دوشادوش سایر رزمندگان میجنگیدند، گفت: بسیاری از روحانیون در خط مقدم جبهه حاضر میشدند و حتی در عملیاتها نیز شرکت میکردند. حتی فرمانده برخی گردانها نیز روحانی بود.
پناهیان با اشاره به حضور پررنگ روحانیت در جبهههای حق علیه باطل گفت: تعداد روحانیون حاضر در جبهه به نسبت سایر اقشار کمتر بود، اما جالب است بدانید بیشترین آمار شهدا به نسبت تعداد را روحانیون داشتند.معاون فرهنگی لشگر 27 محمد رسولالله با تأکید بر این نکته که دیوانگی عاشقانه و عارفانه رزمندگان برای بسیاری از افراد قابل درک نیست، گفت: روزی از یکی از رزمندگان گردان حبیب، علت دیر بازگشتن از مرخصی را سئوال کردم. پاسخ داد که در کنکور سراسری شرکت کردم. پرسیدم: قبول هم شدی که با ناراحتی پاسخ داد: بله.
پناهیان ادامه داد: پرسیدم: مگر چه رشتهای قبول شدهای که ناراحت هستی؟ پاسخ داد: پزشکی دانشگاه تهران. با تعجب پرسیدم: پس علت ناراحتیات چیست؟ پاسخ داد: من این رشته را تنها برای کسب رضایت مادرم قبول شدم، اما دلم در جبهه است و میدانم در این عملیاتی که پیش رو داریم، شهید میشوم.