استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رزمندگان» ثبت شده است

می‌گویند سری که درد نمی‌کند دستمال نبندید،

رزمندگان سرشان درد نمی‌کرد ولی دستمال به پیشانی می‌بستند

و کم کم سر آنها درد می‌کرد

تا جایی که بایستی سرشان را در راه معبود جدا می‌کردند.


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۳
محمد رئوفی

یک دیندار قوی در فامیل پیدا می‌شود، تمام فامیل را تحت‌الشّعاع قرار می‌دهد. یک دیندار قوی، آن اقویایی که خیلی قوی هستند، در یک محلّه پیدا می‌شود، اثر می‌گذارد در بقیه. یک دیندار قوی در یک شهر پیدا می‌شود، اثر می‌گذارد بر بقیه. آثار معنوی کسانی که دینداری قوی می‌کنند فوق‌العاده است. من مثالی از دوران دفاع مقدس بزنم. اگر اجازه بدهید، هم شما، هم کلّیة رزمندگان محترم، بنده به عنوانِ نه یک رزمنده، بالاخره رفتم آنجا شاهد بودم، عرض بکنم. تمام رزمنده‌ها که جنگ نمی‌کردند. جنگ که روی دوش همة رزمنده‌ها نبود، چهار تا در آن‌ها بودند، گل روزگار بودند. اثر برکت نور آن‌ها بود بقیه را حرکت می‌داد. همه که یک میزان ایمان نداشتند که. ایمان الحمدلله خب بله زیاد است، درجاتش فرق می‌کند. چهار تایی بودند که شهادت‌پرور بودند، شهیددرست‌کن بودند. بسیاری از شهدای دفاع مقدس، تحت تأثیر آن شهدا رشد کردند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۱
محمد رئوفی

جوان رزمنده ی را در جبهه دیدم ، بهش گفتم : دیر آمدی، گفت: کنکور شرکت کرده بودم یک کمی دیر شد، همین جوری که گفت کنکور شرکت کرده بودم یک کمی دیر شد، فکر کردم خب قبول نشده ، که بلند شده برگشت به جبهه، گفتم قبول نشدی؟ گفت چرا قبول شدم. همچین گفت قبول شدم، گفتم خب حتماً یک رشته‌ای قبول شده که نمی‌ارزیده برود دانشگاه، حالا دیگر آمده جبهه بجنگد و ببیند به شهادت می‌رسد یا نه؟ گفتم چه رشته‌ای قبول شدی؟ گفت پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم.

با تعجب گفتم خب این را که این جوری نمی‌گویند که، گفتم پزشکی دانشگاه تهران قبول شدی خب چرا نرفتی؟ گفت آخِ من اصلاً دانشگاه نمی‌خواستم بروم، این را شرکت کردم برای مامانم اینها، چون میدانم تو این عملیات من شهید می‌شوم، بعد بعضی از فامیل‌هایمان هستند زیاد موافق با شهادت و اینها نیستند، آنها بچه‌هایشان دیپلم هم نتوانستند بگیرند، بعد دوست دارم بعد از من مادرم سرش را بالا بگیرد کنار جنازه من بگوید: بچه من رفت به شهادت رسید در حالی که پزشکی دانشگاه تهران هم قبول شده بود.

جوان رزمنده در عملیات در این وضعیت رفت به شهادت رسید. ببین این رزمنده دنیا را بازی گرفته، جدّی نگرفته. مگر حالا کنکور چه کار می‌کند مگر؟ آن وقت رفقا لحظه‌ای که ما از بازی در می‌آییم در دنیا کِی هاست؟ مثال بزنم. وقت نماز، وقت روضه اباعبدالله الحسین، وقت‌هایی که می‌گذاریم برای زیارت حرم آقا علی ابن موسی الرضا(ع)، وقت‌هایی که، یا آن لحظه‌هایی که، یا آن قسمت‌هایی که از روحِ ما هست و به خاطر خدا به خاطر رضای خداوند متعال داریم یک حرکتی انجام می‌دهیم، آنها دیگر جزو بازی نیست، آنها بخش جدّی قصه است، آنها بازی نیست. کارهایی که انجام می‌دهیم بازی است، اما برای چه کسی داریم این کار را انجام می‌دهیم این دیگر از بازی خارجش کردیم. چه می‌شود که آدم برایش نماز یک دفعه‌ای فوق العاده جدّی می‌شود؟ باید بقیه دنیا را آدم اول بازی تلقی بکند. وقتی که رفت سر نماز بگوید حالا آن لحظه جدّی زندگی من است.(سال 1386)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۱ ، ۲۰:۱۵
محمد رئوفی

در جبهه رزمنده‌هایی که می‌دیدم خیلی با نشاط و سرزنده بودند، الان همه از دم خیلی دل مُرده و افسرده هستند، تازه شماها (بچه های هیئت) خیلی سرزنده‌تر از بقیه هستید، دیگران که مرحوم شدند ، دارند خودشان را تشییع جنازه می‌کنند ، منتها نمی‌گویند بگو لااله‌الاالله می‌گویند نگو لا‌اله‌الاالله.

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید؛ ما برای چه می‌خواهیم خیلی خوب باشیم، اصلاً ما برای چه می‌خواهیم خیلی خوب باشیم؟ رفقا می‌دانید تا یک عده‌ای خیلی خوب زندگی نکنند، تا خوب‌ها خوب‌تر نشوند، بدها خوب نمی‌شوند (تکرار کنید با من) تا خوب‌ها خوب‌تر نشوند بدها خوب نمی‌شوند.

در جبهه جنگ بود ، در جنگ حلوا خیرات نمی‌کنند، خرما پخش نمی‌کنند، گلوله پخش می‌کنند، می‌دانید که دکترها هم همه می‌دانند که ترکش برای نخاع آدم ضرر دارد، ترکش برای حلقوم آدم ضرر دارد، ترکش برای همه جای بدن ضرر دارد، مخصوصاً اگر محکم بیاید که دیگر هیچی، اینها را همه اطبا می‌دانند بپرس شما. ولی آقا رزمنده ها سرزنده‌تر بودند، با نشاط‌تر بودند، من نمی‌دانم این خوبی چیست؟ چقدر خوشبختی به روح آدم تزریق می‌کند؟ این گرد مردگی که ریخته می‌شود بر جامعه، این کار ابلیس رجیم است. آدم‌هایی که خیلی خوب هستند خیلی از عمق دل لبخند می‌زنند.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۱ ، ۱۴:۴۶
محمد رئوفی

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان  روحانی گردان‌های تخریب و حبیب با اشاره به خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس گفت: پیش از جنگ در حوزه و دانشگاه تدریس می‌کردم و به همین دلیل، روضه‌خوانی و منبر رفتن بلد نبودم. شب اربعین، هیأتی از تهران به جبهه آمده بود تا به رزمندگان شام نذری بدهد، به همین دلیل جمعیت زیادی از تمام گردان‌ها داخل و بیرون حسینیه جمع شده بودند. فرمانده گردان به من گفت که امشب شما باید منبر بروی، اما من قبول نکردم. با اجبار فرمانده گردان مجبور شدم قبول کنم و همین که قصد صحبت داشتم، توفان و گرد و خاک شدیدی بر پا شد، پیش خود گفتم: خدایا من که منبر بلد نبودم، باد و خاک هم فرستادی؟! بعد از پایان توفان، رزمندگان مشغول تکاندن لباس‌های خود شدند. من برای اینکه آن‌ها را به آرامش دعوت کنم، گفتم: این گرد و غبار مسافران کربلاست. این گفته من تأثیر عمیقی روی آن‌ها گذاشت و تمامشان به شدت اشک ریختند. با کمال تعجب دیدم فردای آن روز رزمندگان از فرمانده گردان گلایه کردند که چرا اجازه نداده بوده پیش از این من منبر بروم

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۱ ، ۲۱:۲۴
محمد رئوفی
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۵:۰۶
محمد رئوفی