یادداشت 64 : ولایت فقیه (کلام اول) : چراغ قرمز
اخلاق برای تو بندۀ من، فضای تمرینی است برای عبودیت. برای اطاعت فرمانهای نابههنگام من. هِی بعضیها به من میگویند تو چرا هِی چپ میروی راست، گیر میدهی به ولایت؟ گفتم بابا! ولایت همان اطاعت از خداست، منتها اطاعت در یک سری دستورات روتین میشود همین اطاعت. همچین که دستور نابههنگام میدهد که عکسالعمل ما را ببیند، این اسمش میشود ولایت. آنجا بهش میگویند ولایت. حالا دست امام زمان باشد یا دست خودِ خدا باشد، فرق نمیکند. که حالا این هم حتماً تفاوتش را میدانید ، فرمانهای روتین و ثابت پذیرشش سهلتر است، از فرمانهایی که یک دفعهای بخواهد آدم را تغییر بدهد. سر چهارراه ایستادی پشت چراغ قرمز، راحت چراغ قرمز را تحمّل میکنی. یک دفعهای افسر میآید میگوید هنوز صبر کنید، سبز شده بایستید. یک دفعهای ناراحت میشوی.این سختتر است تحمّلش، این یعنی ولایت. آقا! دستور افسر با چراغ قرمز فرق نمیکند، حتی در تمام کتابهای قوانین راهنمایی رانندگی گفتند که این مهمتر از چراغ قرمز است، تو نمیتوانی بگویی برو کنار آقا! چراغ سبز شد، مثل اینکه افسر هستی خودت نمیفهمی ها! چه خبر است. میگوید ببین! افسر هستم، تو اولاً بیا گواهینامهات را بده من یک منگنه کنم؛ در گواهینامه نوشته فرمان من مهمتر از چراغ قرمز است. این چراغ قرمز وقتی است که من نیستم، یا وقتی من نمیخواهم دستوری بدهم. میگویم باشد، من اینجا ایستادم ولی همین را اجرا کنید.ولایت یعنی آن دستور مافوق چراغ قرمز و سبز. حالا چه خدا مستقیم بگوید، که به ابلیس گفت سرنگون شد، چه پیغمبر خدا بگوید چه ائمۀ هدی(ع)، چه هر کس دیگری که بر انسان ولایت دارد، مثل پدر و مادر. و تا هم میگویی ولایت این میگوید این میخواهد برساند به ولایتفقیه. نه به قرآن قسم! . پدر و مادر تو دستور نابههنگام بیربط صادر کنند، گوش نکنی در آن بخش واجب، هیچی! دینت بر هواست. مامانت میگوید من راضی نیستم، رفتی. بابایت میگوید راضی نیستم، نمازت اصلاً قبول نمیشود. حالا مامانت، بابایت، چقدر آدم دینداری هستند، دیندار نیستند، جاهل هستند، عالم هستند، هر چی هستند. یک نوعی ولایت دارند ، درصدی از ولایت. هر درصدی از ولایت هرکی دارد، همین کار را میکند دیگر.