استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۳۴۰ مطلب با موضوع «حدیث ، حکایت ، داستان، روایت» ثبت شده است

شما حق نداری در زندگی دنیای خودت کسالت داشته باشی. امام باقر‌علیه‌السّلام می‌فرماید : تو چرا کِسِل هستی؟ اخم‌هایت را باز کن ببینم! سرت را بگیر بالا ببینم! چرا لبخند نمی‌زنی؟ کشتی‌هایت غرق شده؟ مگر تو کشتی‌ات سفینة‌النّجاه نیست؟ آن که غرق نمی‌شود که. آقا یک جورهایی غم می‌شود  کفر! خدا می‌فرماید: اِ مگر تو من را نداری؟ مگر تو من را نداری؟ کی بود می‌گفت: من تو را دارم چه غم دارم، تو را دارم چه کم دارم؟

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۲۳:۰۱
محمد رئوفی

کمیل دنبال امیرالمؤمنین راه افتاد ، گفت آقا می‌شود دعای خضر را به من یاد بدهید؟ آقا فرمود بله که می‌شود، می‌دانید آقا چه جمله‌ای فرمود؟ فرمود زیادیِ همنشینی تو با ما بر ما واجب می‌کند کمیل هر چه بخواهی به تو بدهیم.(دعای کمیلی که درمفاتیح الجنان است همان دعای حضرت خضر است) زیاد با اهل‌بیت نشست و برخاست بکنید، یک وقت نروی بگویی من کجا حضرت زهرا کجا، یک کمی اینجاها بپلکی کم کم، کم کم رویت باز می‌شود می‌گویی خدایا هر چه به حسینت دادی به من هم بده!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۱۷:۰۶
محمد رئوفی

حضرت امام (ره) می‌فرمودند: دعای عهد تقدیر انسان را تغییر می‌دهد، برای شما مقدر شده چه بشود، هر روز دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض می‌شود، دعای عهد در تقدیر انسان در مقدرات انسان تأثیر گذار است، حضرت امام مفاتیح الجنانشان را که باز می‌کردند، می‌دیدند مهمترین قسمتی که تو مفاتیح یک کمی حالت کهنه‌گی پیدا کرده قسمت دعای عهد است، حضرت امام تنها دعایی که به خانواده‌شان توصیه کردند بعد از من چهل روز به یاد من بخوانید، دعای عهد بود.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۱ ، ۱۹:۲۲
محمد رئوفی

یک کنیز زیبا رویی را آوردند هدیه دادند به اباعبدالله‌الحسین، به حدّی زیبارو بود که ظاهراً برای دیگران هم جلب توجه شده بود، حضرت فرمودند: اسمِ تو چیست؟ گفت اسمم هواست، گفت بَه اسمت هم که به خودت می‌آید، چه هنری داری؟ گفت: من آواز خواندن و نواختن بلد هستم، گفت: بَه هنرت هم که جور است. فرمود: آن کیسۀ درهم و دینار را بردارید بیاورید، فرمود: کنیز! من تو را در راه خدا آزاد کردم این هم پول برای خودت، جهیزیه بگیر برو بنشین در خانه‌ات، بگذار بیایند خواستگاری، و با تو ازدواج کنند،

(داد همه در آمد، حسین از چنین زن زیبارویی گذشت، حسین است، حسین است، هر کس حسینی بشود اخلاق این‌جوری پیدا می‌کند.) قله‌ها را نشان بدهید، نگو نگاه حرام نکن! این‌جوری، این را بگو! بگو بگذر! از همۀ دنیا بگذر! لبخند بزن به کل دنیا.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۱ ، ۱۷:۱۶
محمد رئوفی

آدم‌هایی که غرق ارتباط‌ هستند و غش کردند در ارتباط‌های شیرین دنیایی، همیشه غم‌دیده‌ هستند، همیشه سرخورده‌ هستند، همیشه کتک خورده از دنیا هستند. همیشه دچار یأس می‌شوند، خدا قول داده می‌فرماید من حال می‌گیرم. می‌خواهید ارتباط‌های دنیایی‌تان گرم، جاودانه و دلنشین باشد؟ قطع کنید. بگویید من روزی از همسرم جدا خواهم شد. من را در یک قبر می‌گذارند، او را در قبر دیگری.

بگذارید یک خاطره بگویم از زیباترین عروس و دامادی که در عالم بهترین ارتباط را داشتند، دیگر از این بهتر در عالم ما نداریم. هرگز اصلاً و ابدا. حضرت زهرای اطهر وقتی آمدند خانه امیرالمؤمنین، شروع کردند گریه کردن. امیرالمؤمنین(ع) در اولین گفتگوی خودشان با فاطمه زهرا(س) فرمودند یا فاطمه چرا گریه می‌کنی؟ فاطمه زهرا فرمودند از خانه پدری آمدم در خانه شما، آن قطع، قطع ارتباط از خانه پدر و قرار گرفتن در موقعیت جدید، من را یاد لحظه‌ای انداخت که از خانه تو بیرون خواهم رفت و به خانه مرگ و به خانه قبر خواهم رفت.

نه حضرت زهرا یک ذره از محبتش از حضرت علی کاسته شد این حرف را زد، نه حضرت علی یک ذره کم دوست داشت فاطمه را، نه بحث مردنی بود شب عروسی، مرگ جزء زندگی ماست. مرگ را فراموش نکنید! مرگ جزء لاینفکّ زندگی ماست، مرگ عزیز دل ماست، مرگ رفیق ماست، مرگ همراه ماست، مرگ همیشه در خاطر ماست، مرگ یکی از خاطرات همیشه فعال ماست، ما روزی در دستان غسال و روی سنگ سختی غلت خواهیم خورد، بدن‌مان شستشو می‌شود، به خاک سپرده خواهد شد، روح‌مان به آسمان‌ها خواهد رفت. مرگ یک حادثه نیست، یک همراه همیشگی است. مرگ خیلی زیباست.

«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ» مرگ خیلی قشنگ است. یک وقت از مرگ نترسید، آدم خوبی بشوید ها! آن خوب بودن به درد لای جرز می‌خورد، اصلاً خوب نشوید اگر می‌خواهید از ترس مرگ خوب بشوید. آدم از مرگ که نمی‌ترسد ، آدم با مرگ رفیق می‌شود و خوب می‌شود، آدم از مرگ خوشش می‌آید و خوب می‌شود، آدم منتظر مرگ لحظه شماری می‌کند و خوب می‌شود، نه در برود و خوب بشود، کسی از مرگ در برود و خوب بشود، سعی می‌کند مرگ را فراموش بکند.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۲۳:۳۴
محمد رئوفی

شجاعت یکی از ارکان مهم حماسه

 توجه به موضوع «هنر و حماسه»، صرفاً به دلیل تناسب مکانی این جلسه با هنر نیست، بلکه به این دلیل است که هنر، محصول و پدیده‌ای است که در زندگی، مصرف روزانه پیدا کرده است. ما اگر هنرمند هم نباشیم، جزء مصرف‌کنندگان دائمی تولیدات هنری هستیم. زندگی انسان عجین با هنر است، لذا باید مصرف‌کنندگان هم به اندازه هنرمندان از این پدیده سر در بیاورند. دلیل دیگر توجه به هنر این است که دین ما اساساً پدیده زیبایی است و با نگاه زیبایی شناختی باید به دین نگریست و وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُم(سوره حجرات، آیه7) دین زیبا است و انسان‌ها را زیبانگر تربیت می‌کند. با استفاده از هنر است که زیبایی دین را می‌توان فهمید و به دیگران هم منتقل کرد.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۲۲:۵۶
محمد رئوفی

ولایت طاغوت، طاغوت یعنی چه؟ یعنی آنکه خدا مقرر نکرده است که برقدرت مسلط باشد و به دلیلی بر قدرت مسلط شده است. دیگر دلیلش را کاری نداریم که چیه. همین که خدا تعیین نکرده باشد، می شود طاغوت طبق تعابیر قرآن کریم. کسانی که به سهولت زور و فریب و زر ولایت طاغوت را می پذیرند و در مقابل ولایت طاغوت زبونی از خودشون نشان می دهند، اینها به ولایت اولیاء الله که می رسند جگر پیدا می کنند، جرات پیدا می کنند، جسارت و پررویی پیدا می کنند.

عبدالله بن عمر، آوردندش با علیّ بن ابیطالب بیعت کند. آقا فرمود که مجبورش نکنید. گفتند آقا این هم بیعت نمی‌کند. آقا فرمود خب بیعت نکند، ولش کنید. گفتند بابا بابای ایشان، خلیفة دوم مسلمین، هر کس بیعت نمی‌کرد گردن می‌زد. خب شما هم گردنش را بزن. آقا فرمود ولش کنید، هر کس بیعت نکرد رهایش کنید، ایشان را هم ولش کنید. می‌گفتند عبدالله بن عمر با علی بیعت کن. می‌گفت خب من نرسیدم ایشان خلیفة مسلمین باشد. آقا عبدالله بن عمر! خلیفه مگر چه جوری می‌شود؟ حالا شما که امامت را قبول ندارید، این که همه جمع بشوند، برای پدر شما که همه جمع نشدند، وصیّت ابوبکر بود که پدر شما چی بشود؟ جانشینش بشود، پدر شما هم آمد جانشینش شد. ایشان امیرالمؤمنین که همة مردم رفتند سراغش. خود بابای شما نگذاشت پیغمبر وصیّت بکند. بعد ابوبکر وصیّت کرد. حالا بیا برو بیعت کن. نه من...

همین آقای عبدالله بن عمر، یک روزی حجّاج بن یوسف سقفی آمد مدینه. حجّاج بن یوسف سقفی سفّاکی بود، خونریزی بود، اینقدر، یعنی کسی در صدر اسلام به اندازة این آدم نکشته. گرسنه‌اش بود، اشتها نداشت برای غذا خوردن، میلش نمی‌کشید، می‌گفت یک نفر بیاورید رگ بزنیم، این در خون خودش دست و پا می‌زند، دارد جان می‌دهد، من اشتها بیایم غذا بخورم.

زن و مرد، لخت و عریان، در زندان‌های حجاز و جنوب عراق و بصره و کوفه، دیوار دورشان درست می‌کرد، بعد این‌ها را می‌گذاشت روی دیوار، گل می‌گرفت در دیوار را، می‌گفت ببندید. این‌ها اینقدر آنجا گرسنه می‌ایستادند، نمی‌توانستند بخوابند، نمی‌توانستند بنشینند. زیر آفتاب، تا می‌پوسیدند، بوی گندشان که بلند می‌شد، می‌گفت خاک بریزید روی‌شان. خاک می‌ریختند، دفن‌شان می‌کردند آنجا. این‌ها را در تاریخ نوشته. این خوشش می‌آید با شکنجه آدم بکشد.

اینقدر در کوفه آدم کشت، اینقدر کشت، همان‌ها که تنبلی می‌کردند نمی‌رفتند جنگ. اینقدر این‌ها را کشت! در بصره همان‌هایی که آمدند به جنگ امیرالمؤمنین، اینقدر آن‌ها را کشت! می‌گویند در هر شهری می‌رفت، مدینه، بصره، کوفه، تاریخ نوشته، در کوچه‌ها به جای آب، وسط کوچه خون جاری بود، تا وقتی که حجّاج بود، عادی بود. جوی خون راه می‌انداخت.

آنوقت حجّاج بن یوسف سقفی آمده مدینه، بعد از بصره، همه حساب کار خودشان را کردند، نصف شب رسیده، همان موقع در زدند. آقا کیست؟ کیست دارالاماره را دارد در می‌زند؟ آقا یکی از پیرمردهای بزرگ قوم است. کی است؟ بیاوریدش ببینم. عبدالله بن عمر است. چی کار دارد نصف شبی؟ می‌خواهد با شما بیعت کند. بگویید وقت نداریم، فردا بیاید بیعت کند، چه خبر است نصف شبی؟ خسته هستیم! نه می‌گوید من نمی‌روم، باید امشب با، بگو بیاید ببینم چِشه، چه مرگش است.

چِتِه؟ بگو ببینم! گفت می‌خواهم با تو بیعت کنم. گفت حالا چرا نصف شبی؟ گفت پیامبر فرموده است کسی امامی را با او بیعت نکرده باشد بمیرد، ماتَ مَیْتَةً جاهِلیَّه! گفت حالا من که امام نیستم، من نمایندة امیرالمؤمنین یزید هستم، نماینده‌اش هستم. گفت باشد، نماینده‌اش هم مثل خودش، من باید بیعت کنم با تو. گفت حالا خسته هستم بگذار فردا صبح. گفت من اگر امشب مرگم برسد چه بکنم؟ نامرد، پنج سال با امیرالمؤمنین بیعت نکردی، حالا، آن هم یک پیرمردی بود، مثلاً جزو صحابه به حساب می‌آمد، یا فوقش تابعین.

می‌گوید حجّاج پایش را دراز کرد، گفت من الان حال ندارم دستم را دراز کنم، پایم را دراز کنم با پایم بیعت می‌کنی؟ گفت با پایت بیعت می‌کنم. خم شد پای حجّاج بن یوسف سقفی را می‌گرفت بیعت می‌کرد. کسی با دست علی بیعت نکند با پای حجّاج بن یوسف سقفی بیعت می‌کند. داشته باش!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۱۸:۱۳
محمد رئوفی

توی انقلاب ما یک شعاری باب شده «مرگ بر ضد ولایت فقیه». ولی چرا ما مرگ می گوییم بر کسی که ضد ولایت است. چون عنصر ضد ولایت عنصر خطرناکی است. کسی که به همین سهولت، مثل آب خوردن ولایت را بهش بی اعتنایی می کند؛ نوبت ولایت طاغوت که برسد آنچنان محکم می گیردش که آدم خنده اش می گیرد. حداقل توی همه جا اینجوری باش!

مثل این سازمان مجاهدین خلق. تمام مشکل شان روز اول این بود که ولایت فقیه را نمی توانستند بپذیرند. حتی روی دیوارها می نوشتند: رئیس جمهور خمینی. شما یادتون نیست آن زمان طبیعتا. رئیس جمهور خمینی. ما یک دفعه ای بچه بودیم؛ گفتیم: اه! اینها مگه با امام رفاقت دارند. می گفتند: بابا امام را بکنید رئیس جمهور حرفی نیست. چند روز دیگر عزلش می کنیم با انتخابات بعدی، یک کسی دیگر را می گذاریم. ولی ولی فقیه اش نکنید نشود بهش دست زد. رئیس جمهورها بروند زیر نظرش. آن وقت اینها ولایت امام خمینی را نپذیرفتند؛ نتیجه اش چی شد؟ نتیجه اش خیلی ساده ولایت صدام یزید کافر را پذیرفتند. رفتند به دستور صدام عراقی شیعه می کشتند. به دستور صدام آمدند به ایران حمله کردند. فرمانده نظامی شان شد صدام.

کسی که ولایت یاقوت را نپذیرد، ولایت طاغوت را مثل آب خوردن می پذیرد. این تبدیلش می کند به یک عنصر خطرناک. آن وقت شما می بینید بعضی ها هستند یک روحیه ضد ولایی دارند. دقت بفرمایید آدم فکر می کند اینها آدمهایی هستند که زیر بار حرف زور نمی روند، اینها آقا بالا سر نمی خواهند. آدم اولش این جوری فکر می کند. بابا اینکه خیلی خوب است. تو زیر بار حرف زور نرو، نه علی، نه معاویه. ولی اینقدر مثل موم نرمند توی دست معاویه! چقدر آدم مثال تاریخی بزند! عمر سعد علی بن ابیطالب را نمی پذیرفت؛ می گفت: نه. من. فتنه دخالت نمی کنم. شد نوکر نوکر یزید ابن معاویه. آخه یزید اصلا از نظر شخصیت اجتماعی هم آدم پستی بود همان موقع. آن وقت عمر سعد استاد اخلاق بود. یزید بوزینه باز بود. عبیدالله ابن زیاد نوکر یزید بود. شد نوکر آن باهاش امام حسین کشت. چه عنصر خطرناکی است!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۱۷:۵۶
محمد رئوفی

امام علی (ع) :


به گوینده سخن نگاه نکن ، بلکه ببین چه می‌گوید.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۱۸:۵۴
محمد رئوفی

یک عده‌ای آمده بودند پیش مقام معظم رهبری و گفته بودند: آقا! چرا به ما می‌گویند ضدّ ولایت‌فقیه؟ آقا فرمود بود خب شما هم بگویید ما ضدّ ولایت‌فقیه نیستیم.

شما حاضر نیستید یکبار در این رسانه‌ها اعلام بکنید ما ضدّ ولایت‌فقیه نیستیم، بعد می‌آیید پیش من شکایت می‌کنید می‌گویید که به ما می‌گویند ضدّ ولایت‌فقیه؟ تا حالا به جایی گفتید؟ می‌گویند همه ساکت شدند.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۱۵:۱۰
محمد رئوفی

ان‌شاءالله خداوند متعال به همۀ ما توفیق بدهد که پیام‌رسان انقلاب اسلامیِ ایران باشیم. اگر یک روزی از شما پرسیدند انقلاب ما چه چیزی کم داشت، بگویید فقط یک چیز کم داشت و آن هنر و رسانه. بنده هر کمبود دیگری را در این انقلاب بگویید نمی‌پذیرم. آقا! دانشگاه‌ها باید اصلاح بشوند، دانشگاه‌ها اگر هنر و رسانه به وظایف خود عمل می‌کردند، اصلاح شده بود. حوزه‌های علمیه باید به وظایف خود بهتر عمل بکنند؛ اگر هنر و رسانه اصلاح شده بود، حوزه‌ها را هم با وظایف خود آشناتر می‌کرد. امروز در حوزۀ علمیۀ قم هم این‌طرف شهر آن‌طرف شهر را نمی‌شناسد، هزاران طلبه هستند که یکبار با همدیگر مواجه نشدند حتی. چه‌جوری بدون رسانه می‌شود در حوزه نفس کشید؟ اهالی حوزه هم از نظریات علماء حوزه با رسانه خبردار می‌شوند. یک حلقه‌ای است این حلقه. که حلقۀ مفقوده‌ای است در جامعۀ ما.

اگر رشد علم و تکنولوژی را شما به عنوان یکی از نیازهای ضروری جامعه تلقی بفرمایید که همین‌طور هم هست، تنها رسانه‌ای که برای رشد علم، فعالیت کرد، رسانه‌ای است به نام مقام معظم رهبری که از وجود نازنین خودش به عنوان یک رسانه استفاده کرد. اینقدر خودِ ایشان با دانشمندها جلسه گرفت، در سخنرانی‌های خودش این مطلب را بیان کرد، که نهضت نرم‌افزاری را جان بدهد و جانی گرفت فعالیت علمی و به ثمراتی نشست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۱ ، ۱۵:۱۹
محمد رئوفی