استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۳۴۰ مطلب با موضوع «حدیث ، حکایت ، داستان، روایت» ثبت شده است

پناهیان: کسانی که به کسب معارف دین اهمیت نداده و به معارف پراکندۀ خود اکتفا می‌کنند، در بحران‌ها دچار مشکل می‌شوند

به گزارش رجا، مهدیه تهران در ماه مبارک رمضان امسال، بعد از مناجات دلنشین حاج مهدی سماواتی، میزبان سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان است. این استاد حوزه و دانشگاه هر شب ساعت 11 با موضوع «اصول تزکیه- طرحی نو و جامع در بیان قواعد کلیدی رشد معنوی و اخلاق اسلامی» در مهدیه تهران سخنرانی می‌کند. گزیده‌ای از مطالب ارائه شده در اولین جلسۀ با موضوع «اصول تزکیه» را در ادامه می‌خوانید:

متاسفانه برخی از مذهبی‌های ما به کسب معرفت اهمیت نمی‌دهند

·     ماه مبارک رمضان حداقل فایده‌اش این است که انسان خوش‌فهم‌تر می‌شود. چون فرموده‌اند اثر روزه حکمت است و حداقل حکمت خوش فهمی است. اگر انسان در ماه مبارک رمضان عمق برخی معانی را درک نکرد در سایر اوقات نیز نخواهد فهمید.

·     متاسفانه برخی از مذهبی‌های ما نیز معارف دینی را خوب متوجه نشده اند، چه رسد به دیگران. به کسب معرفت هم اهمیت نداده‌اند و به آگاهی‌های پراکنده‌ای که در ذهنشان جمع شده است اکتفا می‌کنند. اینها در بحران‌ها دچار مشکل خواهند شد و چه بسا در امتحانات آخرالزمان یا دچار ریزش شوند و یا هزینۀ رشد جامعۀ دینی را افزایش دهند و یا حرکت را کند کنند.

·     امروزه تمام افراد مذهبی‌، حزب‌اللهی‌ها و تمام مسئولینی که یک عمر بر اساس اعتقادات و معارف خود خدمت کرده‌اند، همه باید از کم‌مایگی و یا عدم آگاهی از معارفِ کلیدی نگران باشند. گاهی اوقات انسان اشتباهاتِ فاحشی را در آدم‌هایی می‌بیند که از نظر ایمان و علائق دینی مشکلی ندارند اما به خاطر نداشتنِ یک آگاهی و معرفت کلیدی و ساده دچار اشتباه فاحش شده است. امروز مسائل پیچیده‌تر شده‌اند و نیاز به معارف عمیق و دقیق بیشتر شده است.

·     رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرمایند: «وای بر هر مسلمانى که در هفته یک روز را قرار ندهد که در آن روز، امر دین و آئین خود را بفهمد و بیاموزد، و از (معارف) دین خویش پرسش نماید؛ أُفٍ‏ لِکُلِ‏ مُسْلِمٍ‏ لَا یَجْعَلُ‏ فِی‏ کُلِ‏ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ‏ فِیهِ‏ أَمْرَ دِینِهِ‏ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ وَ رَوَى»‏(محاسن/1/225) مؤمن باید حداقل هفته‌ای یک روز خود را به کسب معرفت اختصاص بدهد و کسب معرفت هم باید مداوم باشد نه مقطعی.

بسیاری از بی‌دینی‌ها و بی‌بند و باری‌ها به خاطر عدم آگاهی درست از معارف کلیدیِ دین است

·     بسیاری از بی‌دینی‌ها و بی‌بند و باری‌ها به خاطر عدم آگاهی درست و حساب شده از معارف دینی است. بسیاری اوقات این آگاهی‌های دمِ دستی که همه می‌دانند کارگشا نیست، گاهی جوانان با چند کلمۀ سطحی و ساده به راحتی متقاعد نمی‌شوند. این نتیجۀ رشد عقل از طرفی و تهاجم دشمنان دین از طرف دیگر است. ما باید برای نیازهای نو و نیازهای

نسل جوان، پاسخ نو و عمیق داشته باشیم؛ پاسخی که از معارف دینی ما قابل استخراج است.

لازم است معارف دینیِ پراکنده‌ای که در ذهن داریم را نظم دهیم و طبقه‌بندی کنیم

·     ما آگاهی‌های پراکندۀ فراوانی برای برنامه‌ریزی رشد و تربیت خودمان و دیگران در ذهن داریم و تا کنون تذکرات فراوان، توصیه‌ها و دستورالعمل‌های اخلاقی و تربیتی بسیاری را شنیده‌ایم و به یاد داریم. اما لازم است داشته‌های ذهنی خود در زمینۀ معارف دینی را نظم و سامان دهیم و یک شبکۀ مرتبی از معارف در ذهن خود ایجاد کنیم.

·     منظم شدن آگاهی‌ها و معارف انسان را از حالت عوامی خارج می‌کند و به عالم بودن نزدیک می‌کند و در غالب موارد دین داری راحت‌تر و لذت‌بخش‌تر خواهد کرد چون راه روش‌تر می‌شود و انسان متقاعدتر انگیزۀ حرکت پیدا می‌کند

·     اگر معارف دینی و آگاهی‌های ما منظم باشد مقاومت در برابر شیطان بیشتر خواهد شد. نه تنها هجمه‌های فرهنگی و ماهواره‌ها و... به جامعۀ ما آسیب نخواهد زد، بلکه فرصتی خواهد بود برای اینکه ما درمان دردهای جوامع غربی را پیدا کنیم و به آنها منتقل کنیم. و حتی جوانان غربی را روشن و بیدار کنیم.

·     ما در جلسات بعدی می‌خواهیم تحت عنوان اصول تزکیه که اصلی‌ترین رسالت انبیاء است و بارها در قرآن تصریح شده است و اصلی‌ترین وظیفۀ ماست و اساسا تمام افکار احساسات و رفتارهای خوب ما را در بر می‌گیرد به تنظیم افکار و تعمیق معارف خود بپردازیم. امیدواریم خدا به همۀ ما توفیق درک بهتر دین را در ماه مبارک رمضان عنایت بفرماید.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۱۴
محمد رئوفی

بگذارید یک روایتی برای شما بخوانم این روایت خیلی جالب است. از امام صادق(ع)...، این روایت را خیلی گفتم توی خیلی از بحث‌ها من می‌گویم، چون کلیدی است، یک نگاه عمیق به آدم می‌دهد.

از امام صادق(ع) پرسیدند مروت یعنی چی؟ فرمود شما مردم می‌گویید مروت یعنی چی؟ گفت آقا! ما می‌گوییم مروت یعنی اینکه آدم اگر نعمت داشت شکر کند، نداشت صبر کند.

امام صادق(ع) فرمود : خب سگ‌های مدینه هم همین‌طوری هستند، نعمت بهشان می‌دهی تشکر می‌کنند، دم تکان می‌دهند، ندهی صبر می‌کنند، سگ صبرش زیاد است، می‌گویند باوفاست صاحبش را هیچ‌وقت نان بهش ندهد، گاز نمی‌گیرد، گربه گاز می‌گیرد نانجیب است، وقتی گربه یک چیزی ازت بگیرد از اولین کسی که فرار می‌کند از خودِ تو هستی در می‌رود. ولی سگ هر چی بهش بدهی جلوی خودت می‌نشیند می‌خورَد، بهش هم ندهی گازت نمی‌گیرد، نمی‌دزدد چیزی از سفره‌ات.

آن‌وقت آقا امام صادق فرمود: سگ‌ها همین‌جوری هستند، آخرش رسیدی به اینکه مثل سگ بشوی؟ گفت آقا! پس شما می‌فرمایید مروت یعنی چی؟ آقا فرمود: نزد ما اهل‌بیت مروت یعنی اینکه نعمت داشتی ایثار کن، نداشتی شکر کن.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۲
محمد رئوفی

مقداد تربیت‌شدۀ دست پیغمبر اکرم است، فرمود مقداد این پیغام را ببر برای علی‌ابن‌ابی‌طالب بده! ( الهی  ما را به دست پیغمبر برای ولایت تربیت بگردان! نمی‌دانی چه دعایی برایت کردم؟) فرمود: مقداد این پیغام را ببر برای علی‌ابن‌ابی‌طالب فرماندۀ این گروه رزمنده است، دارد می‌رود، برو پیغام را برسان! آمد برود، صدا زد مقداد بیا اینجا، مقداد رفتی یک وقت از پشت سر آقایت را صدا نزنی، آقا مجبور بشود برگردد به سمتِ تو، مقداد گفت: آقا برسم به علی پیغام را بدهم، چشم، پیغمبر فرمود: مقداد یک وقت نروی از کنار به علی‌ابن‌ابی‌طالب، آقا برگردد به سمتِ تو نگاه کند، مقداد گفت: آقا چه‌جوری پیغام بدهم؟ فرمود: مقداد می‌روی مقابل علی‌ابن‌ابی‌طالب گردان نظامی را دور می‌زنی می‌ایستی تا آقا جلو بیاید، بعد تقدیم می‌کنی می‌گویی این پیغام رسول خداست،(صفا کردی ولایت‌مداری را؟)

پیغمبر که مقداد را این‌جوری تربیت کرده فاطمه را چه‌جوری تربیت کرده؟ نمی‌دانم کِی درِ گوش دخترش زمزمه کرده، فاطمۀ من، جانِ تو جانِ علی است. پروانه شو پروانه شو اندر دل آتش در آ، فاطمۀ من، مثل یک پروانه دور علی بگرد! از آتشی که برای علی روشن می‌کنند نترس! وندر دل آتش در آ پروانه شو پروانه شو پروانه شو! بارها فضائل علی را برای فاطمه بیان می‌فرمود، نمی‌دانم با چه لحن و با چه قصدی رسول خدا، نوشته یک بار فاطمۀ زهرا همین جور که اشک می‌ریخت، سرش را بالا کرد، صدا زد بابا یا رسول‌الله از من خیالت راحت باشد، من علی را رها نمی‌کنم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۱۲
محمد رئوفی

ساعتی قبل مهدیه تهران

کلیک کنید

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۱ ، ۰۵:۰۴
محمد رئوفی

ساعتی قبل مسجد امام حسین (ع)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۲۸
محمد رئوفی

ساعتی قبل مسجد امام حسین (ع)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۳۵
محمد رئوفی

حاج احمدآقا خمینی(ره) نقل میکرد: وقتی که آیت الله خامنه ای در سفر کره شمالی بودند، امام گزارش های آن سفر را از تلویزیون میدیدند، آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم و یا سخنرانیها ومذاکرات ایشان در آن سفر، خیلی برایشان جالب بود و فرموده بودند: الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند.

آقای خامنه ای تازه از سفر آمده بودند. به خدمت امام (ره) رسیدند. همین که امام آقا را دیدند، فرمودند: وقتی شنیدم هواپیمای شما در فرودگاه نشست، خیالم راحت شد. هر موقعی که تو به سفر میروی، من مضطرب هستم تا برگردی، خیلی سفر نرو!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۱ ، ۲۰:۳۵
محمد رئوفی

یکی از فرماندهان خلبان ارتش به شهادت رسیدند، فرمانده خلبان شهید بابایی، تو محرم می‌آید پیش حضرت امام(ره) عرضه می‌دارد: امام من از شما مرخصی می‌خواهم، امام می‌فرماید: جنگ است مرخصی برای چه؟ عرضه می‌دارد: امام من حواسم هست کجا، یک جایی از فرصت استفاده کنم، آن جایی که می‌شود، به عهده خودم بگذارید، فقط شما اجازه بدهید که شرعاً اشکال نداشته باشد، امام می‌فرماید: اشکال ندارد ولی بگو برای چه می‌خواهی تو محرم مرخصی را؟

شهید بابایی فرمانده خلبان، می‌فرماید که: من محرم‌ها نذر دارم یا عادت دارم، می‌روم این روضه‌های کوچولویی که پایین شهرمان هستند، آنجا می‌روم شرکت می‌کنم، غریب هم هستم، نمی‌شناسند من را، می‌گویم اجازه می‌دهید چند تا استکان من بِشویم، استکان‌های امشب را من می‌شویم، این برنامه‌ام هست، اگر مرخصی به من می‌دهید می‌روم استکان روضه عزاداری امام حسین را بِشویم، امام می‌دانید چه می‌فرماید؟ امام بهش می‌فرماید: من به یک شرط به تو اجازه می‌دهم، هر شب دو تا استکان هم جای من پیرمرد بشویی.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۱ ، ۲۲:۲۶
محمد رئوفی

من یک دانشجو در همین تهران می‌شناختم، داستانش را گاهی گفتم به شما، که رفت به من گفت: من میروم حرم امام رضا، از امام رضا بخواهم، می‌روم آن‌طرف (پیش خدا)، گفتم: ببین! تو را به خدا شلوغش نکن، اینقدر جدی نگیر این حرف‌ها را، گفت: نه دیگر! آخر من برای چی اینجا بمانم؟ جدی می‌گفت، عمیق می‌گفت.

من خیلی می‌ترسیدم ازش. می‌گفتم این یک کاری دست خودش می‌دهد ها! بچۀ عاقلی بود، بچۀ فهمیده‌ای بود. سربازی‌اش را آمده بود در نهاد پیش ما، من به بچه‌ها می‌گفتم : بهش بگویید آقای دکتر. دکتر بود، پزشکی خوانده بود. حالا آمده بود برای سربازی، به زور جور کرده بود که این‌جوری دوران خدمتش را پشت سر بگذارد.

بعد آمد به من می‌گفت: شما به اینها گفتی به من بگویند دکتر؟ اصلاً کسی نمی‌دانست این دکتر است. خب این یعنی چی؟ بعد یک روز گفت: من بروم یعنی جدّی از امام رضا بخواهم، امام رضا حرفم را گوش نمی‌دهد؟ بگویم خب تمام شد دیگر، برویم دیگر، من می‌خواهم بیایم آن‌طرف. گفتم که خب من نمی‌دانم، من نمی‌دانم آدم چقدر می‌تواند دخالت کند در مرگ خودش، یک چیزی شنیدیم موت اختیاری، ولی ببین! تو را به خدا شلوغ نکن، کار بکنیم ها! تو هم آدم...، عنصر فرهنگی بود، فعال فرهنگی بود.

ایشان اولین کسی بود که بنده را انداخت در وادی موضوع آقا امام زمان(ع)، بعداً ما آمدیم خیلی جاها را انداختیم در این وادی. بعد از من می‌پرسند که از کِی شما توجّه به حضرت این‌جوری...، می‌گویم بابا! یک دانشجوی دیوانه‌ای بود، آتش را به جان ما انداخت. دانشجو از تهران می‌آورد قم می‌گفت که: یک بحث امام زمان برای اینها بکن. بعد گفت : خب من اینها را هفتۀ بعد هم بیاورم تو این بحث را ادامه می‌دهی؟ ما از آنجا شروع کردیم.

بعد حالا بگذریم؛ رفت مشهد و موقع رفتن هم با ما خداحافظی کرد. گفت آقا! اگر ما را ندیدی حلال کن و حالا من بروم ببینم بالاخره چی می‌شود. چند روز بعد از مشهد زنگ زدند، گفتند که ما از پزشکی قانونی مشهد هستیم، شما فلانی؟ بله! کیِ ایشان هستید؟ گفتم چطور مگر؟ بگویید آقا! من رفیقش هستم، همکارش هستم. گفتند ایشان از دنیا رفته متأسفانه. چه‌جوری از دنیا رفت؟ گفتند هیچی! شرح فوتش این است که در حرم کنار ضریح نشسته بوده، خدّام فکر می‌کنند که ایشان خواب است، می‌آیند بیدارش کنند می‌بینند از دنیا رفته.

امام رضا! من می‌خواهم بیایم پیشت. من از یکی از علما شنیدم که یک عالم بزرگواری، اسم‌شان را هم می‌گفتند از مشاهیر هم هست، صاحبدل، صاحب‌نفس، گفته بوده : موت اختیاری که چیزی نیست، ببین! همین‌جوری است، آه! لیوان چایی که دستش بوده گذاشته زمین، رفته بوده؛ از دنیا رفت! از دنیا رفت. حالا ما نمی‌خواهیم به این‌جور کشف و کرامات برسیم.

بحث یک کمی توجّه است دیگر، توجّه پیدا کنیم به حقارت دنیا. با توجّه به عظمت آن سرا، که منتظر ماست؛ آن نیاز محجوب قلب خودمان را بیابیم. هیچ‌کس از این حرف‌ها بدش نمی‌آید، چون در فطرت ماست. هیچ‌کس هم لازم نیست تبلیغات بکند تا کسی از این حرف‌ها خوشش بیاید، ما فقط باید یک مدتی یک عملیاتی انجام بدهیم که غبارروبی بشود از روی دل. تعلّق خاطر پیدا کنیم.(سال 1389)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۱ ، ۲۲:۴۹
محمد رئوفی

من یک آقای طلبه‌ای را دیدم در قم، آن‌ور قم خانه‌اش بود، این‌ور قم دیدمش. بهش گفتم شما آن‌ور بودید، این‌ور چی کار می‌کنید؟ گفت بابا آن‌جا ما پدرمان در آمد، رفتیم به زور یک خانه‌ای گرفته بودیم در بیابانی، بعد هیچی همه تشویقمان می‌کردند، آقا بالاخره وام جور کردی، بالاخره تو خانه‌دار شدی، این عیبی ندارد نگاه دار، یکربع راه می‌آمدیم تا می‌رسیدیم لب جاده که بعد سوار شویم ماشین که بیاییم حرم، رفتیم کلّ خانه را فروختیم و بدهی‌ها را همه را دادیم، یک دویست هزار تومان پول آن زمان، دستم ماند، آمدیم یک جایی را پیش حرم اجاره کردیم، گفتیم خدایا ما خانه نخواستیم.

می‌گوید من به خدا برگشتم این‌جوری گفتم، گفتم خدایا من خانه لازم داشته باشم، یعنی تو خانه لازم داری که به من بدهی، اگر من خانه لازم دارم که بهتر باهاش درس بخوانم، مشکل من نیست، چون من می‌خواهم برای تو کار کنم، مشکل تو است، آن‌وقت من بنشینم غصّة تو را بخورم؟ گفتم واقعاً خانه نداشتن خودت را مشکل خدا می‌دانی، گفت به خدا قسم مشکل خدا می‌دانم، الان هم عین خیالم نیست، تمام فامیلمان جیلیز و ویلیز دارند می‌کنند، که تو خانه را فروختی رفتی مستأجر شدی، دیگر صاحبخانه نمی‌شوی، گفتم ولمان کن بابا من راحت می‌خواهم زندگی کنم.

«حاجاتُهُم خَفِیفَه» سر این مبنایی که دارد نگاهش این‌جوری است، بهش گفتم فلانی واقعاً اگر این‌جوری باشد، خدا در حکمتش باشد که به تو خانه بدهد، به تو خانه خواهد داد، هفتة بعد من را دید، گفت که فلانی راست گفتی‌ها، خدا بهم خانه داد، ببین کلاس آدم می‌گذارد چیست، می‌فرماید «أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا. وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا» این‌ها برای دنیا کلاس می‌گذارند، بعد دنیا می‌آید خودش را می‌چسباند به این‌ها، چنگ می‌زند، این‌ها خودشان را می‌کشند تا از شرّ دنیا خلاص بشوند . (سال 1386)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۱ ، ۲۰:۳۳
محمد رئوفی

می‌گویند که: این اروپایی‌ها درست است یک چیزهایی‌شان بد است، ولی یک چیزهایی‌شان هم خوب است. میپرسم چه چیزشان خوب است؟ می‌گوید ببین نظم خیابان‌هایشان، مردم‌شان به هم راست می‌گویند. شما هم شنیدید از این حرف‌ها به هم می‌زنند؟ می‌گویند مردم‌شان به هم راست می‌گویند، آنجا دروغ نمی‌گویند به همدیگر. خب امیرالمؤمنین شنیدی چی گفت؟ فرمود که: کار خوب در جامعة بی‌دین به درد نمی‌خورد. شما حالا توضیح بده. توضیح بده دیگر، جا بیافتد.

این‌ها راستگویی یک گوشة فرهنگ جامعه‌شان هست، ولی هزار تا بدبختی، هزار گوشة دیگر جامعه‌شان از نظر اخلاقی و معنوی هست، به حدّی که خانواده‌ها منقرض، روحیه‌ها درب داغون، بفرمایید فساد از در و دیوار بالا گرفته، دیگر بچه‌دار نمی‌شوند، هفتاد درصد ولد زنا هستند، پدر مادر ندارند، هفتاد درصد مردم نمی‌دانند بابایش کی است، و بعد روان‌پریشی و بعد... این‌ها همه‌اش نتیجه‌اش است.

امیرالمؤمنین راست می‌گوید دیگر، می‌فرماید که بابا کار خوب آن‌ها فایده ندارد، ببین فایده ندارد، دیدی فایده ندارد؟ دیدی؟ دیدی برای خودشان که فایده نداشت. مثل گرگ هم می‌افتند به جان مردم عالم، پاره پاره می‌کنند. عین گرگ، گوسفندها را پاره پاره می‌کنند.

این یک بیان ساده. بیان یک مقدار دقیق‌تر و پیچیده‌تر. اگر آنجا خوبی هست برای چی خوبی هست؟ آقا به هم راست می‌گویند. برای چی راست می‌گویند؟ برای این که هیچ چیزی ارزش ندارد. خب چرا دروغ بگویند؟ خانمِ می‌رود با یک آقای دیگر شب را تفریح می‌کند، صبح می‌آید به شوهرش می‌گوید که من با یک کسی، یک آقای دیگر رفتم تفریح کردم. آن هم می‌گوید خب خسته نباشی.

اصلاً این چیزها بد و خوب ندارد. وقتی که بد و خوب ندارد آدم مریض است مگر دروغ بگوید؟ گوسفندها دروغ می‌گویند؟ شما به من جواب بدهید. بله؟ نه، باید بگویی، این جوری موغور نیایی نمی‌شود که. بعداً می‌گویی من که نگفتم بله. آقا گوسفندها دروغ می‌گویند؟ نه دروغ نمی‌گویند. خب این دروغ نگفتن گوسفند ارزش دارد ما برویم گوسفند بشویم؟

وقتی یک زندگی گوسفندی پیدا بکنند، که آقا، رفتند در یکی از آن دانشگاه‌هایشان، می‌گویم این هم‌جنس‌بازها. طرف ناراحت شده، در جلسه می‌گوید که شما چرا اهانت می‌کنید؟ می‌گویم چرا؟ من اهانتی نکردم، من که فحش‌شان ندادم. می‌گوید اصلاً چرا گفتی هم‌جنس‌باز؟ بگو هم‌جنس‌گرا. این هم‌جنس‌باز یک توهین است، بابا شما چقدر احترام می‌گذارید برای همه!

و در همان جلسه به مقدّسات ما توهین می‌کردند، همان آدم‌ها. می‌خواستم بهش بگویم ببین تو به امام زمان من اهانت می‌کنی، بدترین حرف‌ها را برداشتی زدی، آنوقت من می‌گویم هم‌جنس، این یک بام و دو هوا، این مسخره‌بازی‌هایتان را جمع کنید تو رو خدا! ما بچة تهران هستیم فکر می‌کنم. ما بچة تیزی هستیم. یک دانه گوسفند وسط خیابان سر می‌برّید، پلیس می‌آید می‌گیردت، می‌گوید آقا خلاف حقوق بشر است. آقا تو یک گوسفند سر بریدی، جریحه‌دار شد روح‌ها، آنوقت مثل رگبار می‌بندند، عین گوسفند آدم می‌کشند این طرف و آن طرف دنیا، به روی خودشان نمی‌آورند.

صداقت توأم با بی‌ارزشی، انسان‌دوستی توأم با نفاق، حال آدم را بهم می‌زند! والله به خدا شخصیت صدّام پلید ملعون از آن‌ها بهتر است. سگِ این صدّام از رئیس جمهورها و نخست‌وزیرهای اروپایی شرف دارد. این هر چی بود همینی بود که هست.

می‌گوید آقا خیابان‌هایشان منظم است. من به شما بگویم خیابان‌های آمریکایی و به اصطلاح کشورهای اروپایی چرا منظم است. یک: مردم‌شان عرق می‌خورند، گوشت خوک می‌خورند، قمار بازی می‌کنند، هرزگی و زن‌بارگی دارند و زن‌هایشان هم دیگر زن و مرد اصلاً ندارد. در روایات داریم این گناه‌ها آدم را ترسو و بزدل بار می‌آورد. وقتی ترسو و بزدل شد، پلیس سر چهار راه پخ می‌گوید این می‌ترسد. می‌گوید چشم. آنوقت تو فکر می‌کنی این شخصیت دارد منظم است. مردشور شخصیتش را ببرند.

کسی که تفریحش در کازینو است، کسی که لذت بردنش از مشروبات الکلی است، این مقابل پلیس جان و جگر ندارد بایستد. لذا شما برو آنجا ببین پلیس چه سلطنتی می‌کند، با چه وحشی‌گری‌ای! تازه آن وحشی‌گری‌ها نباشد این‌ها می‌خورند همه همدیگر را!

می‌گوید آقا در ایران چرا دروغ می‌گویند؟ آقا بله خب یک دروغ‌هایی می‌گویند. اولاً به این دلیل دروغ می‌گویند که اینجا یک چیزهایی ارزش دارد، جامعة ارزشی دروغ هم درش باب می‌شود. طرف می‌گوید: پسرم نماز خواندی؟ می‌بیند اگر بگوید نه، بابایش ناراحت می‌شود، می‌گوید آره خواندم. دروغ می‌گوید. معلوم می‌شود این آدم گوسفند نیست یک، جامعه‌اش هم گوسفندی نیست، ارزش‌ها درش حاکم است. ما باید برگردیم به جامعة گوسفندی، یا باید برگردیم برویم به یک مرحلة بالاتر. ما دنبال این هستیم که برویم به مرحلة بالاتر. مرحلة بالاتر چیست؟ که هم ارزش باشد هم دروغ نگوییم. هم ارزش‌ها حاکمیت داشته باشند، هم دروغ نگوییم.

خدا بگویم چی کار بکند یک مؤمن نمازخوانی که کارهای بد بد هم انجام بدهد، خب این خیلی بد است! این آبروی دین را می‌برد. ولی این بهتر از بی‌دینی است. آقا درست شد؟ این کلام من را یک بار دیگر ببین. وای بر احوال آدم متدیّنی که معصیت می‌کند، آبروی دین را می‌برد، حال مردم را از دین بهم می‌زند. ولی این بهتر از آدم بی‌دین است! چون این را یک وقت خدا دیدی گناه‌هایش را بخشید.(سال 1388)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۱ ، ۱۹:۳۶
محمد رئوفی