استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

من اخیراً رفته بودم کره مریخ آنجا در کره مریخ دیدم که جلسات قرائت قرآن هست؛ شما کره مریخ رفتید؟ نرفتید؟ رفتید؟ نرفتید؟ حالا بروید یک سفر بروید بد نیست، آنجا جلسات قرائت قرآن کلی قاری جمع می‌شوند، قرآن می‌خوانند هم قرآن می‌خوانند هم خیلی خوب هم می‌گویند الله الله، من رفته بودم بعد دیدم که خب دعا کردند و بلند شدند رفتند، گفتم اِ پدر آمرزیده‌ها این چه شد پس؟ بقیه‌اش؟ بقیه ندارد قرآن خواندیم رفتیم؛ گفتم روضه، یک مدح علی، یک اشکی برای حسین پاره پاره شده بدن، این قرآن است، دیدم آقا قاری قرآن خواند و کسی روضه نخواند خاک بر سر من و رفت. عجیبه؟ آقا عجیب نیست؟ خیلی عجیب است اینها هم دیگر از این بدعت‌های نوینی است که گذاشتند، قرآن و اهل‌بیت هیچ وقت از هم جدا نمی‌شوند.

حالا یک کره دیگری هم رفته بودم یک هیئتی راه انداختند از اول تا آخر هیچی قرآن نخواندند، آن هم خیلی جالب بود، بابا امام حسین به خاطر قرآن سرش بالای نیزه شد، لذا من به هیئت‌ها پیشنهاد می‌کردم در شب عاشورا سینه دارید می‌زنید، گریه می‌کنید، یک دفعه‌ای سینه‌زنی را قطع کنید، مردم التهاب دارند، بگویید امشب شب آخری است که صوت قرآن حسین شنیده می‌شود، یک دفعه‌ای یک قاری خوشگلی شروع کند قرآن خواندن که مردم پای قرآن گریه کردن را یاد بگیرند، آیه قرآن برایش داریم ببین ما چقدر کار مانده که باید انجام بدهیم. قرآن پایش اشک بریزد روضه پایش اشک بریزد، این اصیل می‌کند. کسی پای قرآن هم گریه کرد ، دیگر مدّاحیش ترانه‌خوانی نمی‌شود. می‌خواهید طرف دلش نچسبد به ترانه‌خوانی، در هیئتش یک قرآن هم بخوان، این حرمت قرآن وزانت جلسه را می‌برد بالا، می‌گوید بابا ما الان می‌دانیم با کلام خدا اشک ریختیم، باید این کلام مثلاً اگر یک کمی قرتی بازی درش باشد که نمی‌توانیم باهاش اشک بریزیم.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۱ ، ۲۲:۲۴
محمد رئوفی

....همین قدر که استفاده زیادی از قدرت زشت است، استفاده زیادی از قانون هم زشت است، قانون محترم است، ولی شما حق نداری زیادی قانون بگذاری، ما با قانون رفتارهای مردم را تغییر بدهیم، چقدر اساساً می‌توانیم این کار را بکنیم؟ در فلسفه حقوق این باید بحث بشود. الان در تشکیل خانواده چقدر باید با قانون جلوی طلاق را گرفت؟ چقدر باید با قانون جلوی ظلم مردها به زن‌ها را گرفت؟ چقدر باید با قانون جلوی هر نوع سوء استفاده اقتصادی را گرفت؟ مثالی که برای بحثم می‌زنم و رد می‌شوم و نمی‌خواهم زیاد سر این موضوعات بمانم فقط توجه بفرمایید این است که در اقتصاد می‌گویند آقا آنقدری که بازار می‌تواند اقتصاد را رونق بدهد قانون نمی‌تواند، یکی از تفاوت‌های اساسی اقتصاد مارکسیستی با اقتصاد غربی این بود که اقتصاد غربی بیشتر با بازار کار می‌کرد، می‌گفت می‌رویم روی عرضه و تقاضا کار می‌کنیم ولی از این طرف قانون بگذاریم قانون می‌گذاریم احتکار کسی حق ندارد بکند، قانون می‌گذاریم این قیمت را نبرید بالا، قانون می‌گذاریم...، جواب نمی‌دهد قانون، اصلاً بدتر می‌کند.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۱ ، ۱۶:۵۱
محمد رئوفی

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۱ ، ۱۵:۵۶
محمد رئوفی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۱ ، ۰۶:۲۵
محمد رئوفی

کسانی که در قوّۀ قضاییه به آئین‌نامه نویسی و قانون و مقررات نویسی می‌پردازند از نظر حقوقی، کسانی که در مجلس شورای اسلامی به تنظیم مقررات می‌پردازند متوجه باشند کم کردن اقتدار مرد، مساوی است با نابودی جامعه، مساوی است با فساد و هرزه‌گی دختران. دیگر با هزار هزار سرباز نیروی انتظامی در خیابان‌ها هم نمی‌شود جلوی فساد را گرفت. مرد باید در خانه اقتدار داشته باشد و مهربان باشد. اینکه شما صورت مسأله را پاک بکنی، بگویی نه، برای اینکه مرد ظلم نکند، ما اقتدارش را از بین ببریم، با برخی قوانین و مقررات او را ذلیل بکنیم، حالا حساب دستش آمد، حالا بخندد، مهربان باشد. خب حالا این دختر، پدر می‌خواهد. یک بابای مقتدر مهربان می‌خواهد. فاسد کردی جامعه را رفت. مشکل حجاب را شما باید جای دیگری بررسی کنید، مشکل آمار طلاق را باید جای دیگری بررسی کنید. بعضی از خانم‌ها می‌آیند با آقای‌شان مشکل دارند. چرا مشکل دارید؟ خب شوهرت را درست کن. می‌گوید: من درست کنم؟ پدرش را درمی‌آورم. بابا، خانم! شما خدا بهت اهرم‌هایی داده، امکاناتی داده، مهارت‌هایی داده، شما سنگ را می‌توانی دلش را آب بکنی، مردت را می‌توانی دلش را نرم بکنی، از روش خودت استفاده کن.مردها، خوب می‌توانند به‌دست زن‌ها به شیوۀ زیبا تربیت بشوند. ولی می‌بینی خانم، اصلاً حوصلۀ این کارها را ندارد. فقط اهل جنگ و دعواست، فقط می‌خواهد بزند، فقط می‌خواهد بکوبد، فقط می‌خواهد انتقام بگیرد، فقط می‌خواهد خودخواهی بکند. آدم دیگر هیچی نمی‌تواند بگوید. تو با بزرگواری، صدتا مرد از این بدتر را می‌توانی درستش کنی. خانم، شما بهت خدا این قدرت را داده.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۲۳:۳۲
محمد رئوفی

پسر می‌خواهید بگیرید یا دختر بگیرید؟ برای پسرتان یا دخترتان؟ ببینید این پسر در خانه‌اش بابایی دارد که به مادر محبّت می‌کند؟ یاد گرفته از بابا که پس‌فردا به دختر شما محبّت کند؟ ببینید این دختر در خانه‌ای بزرگ شده که مادر به پدر تواضع می‌کند، یاد گرفته که خودش پس‌فردا به پسر شما تواضع بکند؟ خیلی خانواده مؤثر است.

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۲۳:۱۸
محمد رئوفی

اگر یک دختری را پدر بهش احترام کرد، پس‌فردا زندگی خانوادگی‌شان هم زندگی بسیار زیبایی خواهد بود، دختری که سرشار از محبّت است، حالا چهارتا خطای شوهرش را هم با اغماض برخورد می‌کند، می‌گوید: عیبی ندارد.

دختر خانم! شما چقدر بزرگوار هستید، این مرد بدی می‌کند، شما با لبخند و بزرگواری برخورد می‌کنی. این دختر محبّت چشیده است، گرسنه نیست، سیراب است، لبریز است. ببین چه آثاری دارد. دختر محبّت چشیده، دنبال جلب علاقۀ دیگران نیست، آدم الان می‌بیند دختران بعضاً دبیرستانی، بعضی از دخترهای دبیرستانی، بعضاً تبرّج می‌کنند. حالا کسی هم بهشان ممکن است نگاه نکند ها! خودنمائی می‌کنند، اصرار دارند درخیابان، دیگران بهشان توجّه کنند. پدر و مادرها! شما چکار دارید می‌کنید؟ نصیحت فایده ندارد، محبّت کنید به دخترانتان.

البته یک راز دیگری را هم من باید اینجا عرض بکنم و آن راز این است که بعضی وقت‌ها ممکن است شما بفرمائید، که پدری هست به دخترش محبّت می‌کند، ولی این دختر، دست از تبرّج برنمی‌دارد، دست از بدحجابی یعنی خودنمائی یعنی دست از جلب توجّه دیگران، خراب کردن خانواده‌های دیگران برنمی‌دارد. با اینکه پدرش به او محبّت دارد، امّا آثار تربیتی خوبی روی این دختر نداشته، اینجا چکار باید کرد؟ اینجا من آن راز را باید عرض کن خدمت سروران خودم.

شرط اینکه محبّت پدر روی دختر خیلی مؤثر باشد این است که پدر در خانه، سالار باشد. اگر پدر در خانه ذلیل شده و کتک‌خور خانم باشد، این پدر، محبت به دختر بکند اثر ندارد. بله. دختر دوست دارد یک کوهی پشت سرش باشد، پر از مهربانی، پر از چشمه‌‌سار عاطفه، ولی یک کوه. مرد باید در خانه مگر سالار باشد؟ بله، یک سالار مهربان. نه یک سالار ظالم.

و شما تصوّر بفرمائید اگر دختران محبّت کافی نبینند، بنا بشود این محبّت را در خیابان‌ها پیدا کنند. دیگر باید فاتحۀ صلاح و اخلاق و ایمان را در جامعه بخوانی، به همین سادگی، به همین سادگی. نیروی انتظامی، بخش‌های اجتماعی‌شان باید چکار کنند؟ باید بگویند که ما فساد را در جامعه ریشه‌کن کنیم!؟ ناامنی را از بین ببریم!؟ چکار کنیم!؟


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۲۳:۰۲
محمد رئوفی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۰۰:۲۲
محمد رئوفی

پیامبر گرامی اسلام نشسته بودند فرمودند: الان یک عدّه از خوب‌ها می‌خواهند بیایند، یک عدّه از مؤمنین ناز، یک عدّه که خیلی تعریفش را می‌کردند، مردم همه به درِ مسجد نگاه کردند، که خدایا کی می‌خواهد بیاید؟ دیدند چند نفر از اهل یمن آمدند. سه نفر بزرگشان آمدند پیش پیامبر اکرم. سلام و احوال‌پرسی و عرض ارادت و نماز شروع نشده هنوز. آقا یارسول‌الله! ما یک سؤال داریم، از یمن آمدیم این سؤال را بکنیم. بفرمایید! گفتند آقا یارسول‌الله! نعوذبالله زبانمان لال، خاک بر زبان ما، شما از دنیا بروید بعد از شما کی وصیّ شماست؟ ما بدانیم راهمان دور است. آقا فرمود وصیّ من کسی است که تقسیم کنندۀ بهشت و جهنّم است. گفتند خب آقا کیست؟ فرمود کسی است که یک ضربت او بهتر از عبادت صد...، گفتند خب آقا کیست؟ فرمود کسی است که...، آقا هِی ویژگی‌های امیرالمؤمنین را گفتند، اسم را نیاوردند.

اینها می‌گفتند آقا! خب کیست؟ خب درست، این کیست؟ ما چه‌جوری بفهمیم؟ آقا فرمود وصیّ من الان در صف نشسته. بلند شوید بروید جلوی این کسانی که در صف نشستند عبور کنید، ببینید جلوی کی می‌رسید دلتان می‌لرزد. او وصیّ من است. گفتند آخر آقا نش...، فرمود همین که گفتم. بلند شدند، از سر صف شروع کردند یکی یکی، جلوی این ایستادند، دل تکان نخورد. جلوی او ایستادند، تکان نخورد. جلوی آن ایستادند...، رسیدند جلوی امیرالمؤمنین، دلشان یک لرزشی افتاد.

به هم یک نگاهی کردند، آره، تأیید کردند. گفتند حالا اعتنا نکنیم برویم، شاید این نباشد، آمدند بروند، دیدند زانوها نمی‌کشد. دل کشیده. گریه‌شان گرفت. گفتند آقا ببخشید اسم شما چیست؟ گفت من علی‌بن‌ابیطالب هستم. برگشتند پیش پیغمبر، یارسول‌الله! وصیّ تو علی‌بن‌ابیطالب است؟ فرمود بله. چی شد؟ گفتند آقا یارسول‌الله! فقط بهت بگوییم وقتی جلوی این جوان رسیدیم، احساس کردیم پدرمان است. عزیز دلمان است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۰۰:۱۱
محمد رئوفی

دین‌داری آسان است، سندش امیرالمؤمنین. دین‌داری آسان است سندش پیامبر اکرم. به خدا من بعضی چیزها را بگویم، جهان بشریت نمی‌تواند تحمل بکند. همین الان شما که همه دربست پیغمبر اکرم را قبول دارید، ببینید شما خودتان می‌توانید تحمل کنید؟ الان به شما بگویم. همۀ داستان را می‌گویم، تحلیل هم نمی‌کنم، سؤال هم برایتان ایجاد شد به من چه ربطی دارد؟یکی از خانم‌های پیامبر اکرم از دست رسول خدا ناراحت بود. به خاطر اینکه آقا چند تا خانم داشتند، خب اینها را باید رسیدگی می‌کردند، یکیشان بی‌خودی شاکی شد. آقا فرمود غصّه نخور، بعد از من بابایت رئیس می‌شود، حسابی بهت می‌رسد. بعد فرمود این را به کسی نگویی ها! نروی به آن رفیقت بگویی. آخر اینها دو تا بودند با هم هم‌درس بودند. آقا این رفت گفت. هم به بابایش گفت هم به رفیقش گفت. بابایش، اینها دور هم جمع شدند، گفتند حالا که پیامبر فهمیده ما قصد داریم حکومت را چپو کنیم؟ پس بکشیمش.

در مسیر جنگ تبوک برنامۀ ترور پیامبر را ریختند. به پیامبر گرامی اسلام وحی نازل شد، محافظین خودشان را افزایش دادند. اینها ده ، دوازده نفر بودند، لو رفتند. اسامی‌شان در کتب اهل سنّت ثبت است. مسلمان‌ها اینها را دستگیر کردند، گفتند آقا یا رسول‌الله بزنیم اعدام...، فرمود رهایشان کنید. آقا! آبرویشان را ببریم. رها کنید. آقا پس بگذار بگوییم. نه در مسیر جنگ هستیم. رسیدند مدینه، آقا یا رسول‌الله! بگذار اینها...، رها...، حرفش را نزنید. همین‌ها هیزم آوردند درِ خانۀ علی را آتش زدند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۱ ، ۰۰:۰۰
محمد رئوفی

یک روایت بخوانم آنهایی که خیلی روحیۀ لطیفی دارند، دوست ندارند از گل نازکتر به ایشان گفته بشود، یک‌کمی فرزند مادر هستند، فرزند مادر اصطلاح علمی‌اش می‌شود بچه‌ننه، ترجمه‌اش کردیم که زیاد هم راحت صحبت نکنیم، آنها گوششان را بگیرند این روایت را نشنوند، چون شاید ناراحت شوند، در جلسۀ ما کسی فرزند مادر به آن معنا نیست، گوشش را نگرفت کسی؟  در روایت ائمه معصوم می‌فرماید: هر کس هر گناهی انجام بدهد، متناسب با آن گناه قطعه‌ای از عقلش برداشته می‌شود می‌رود، و دیگر به او برنمی‌گردد. توبه کردی جهنم نمی‌برندت ، ولی قسمتی از عقلت پَر!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۱ ، ۲۱:۳۹
محمد رئوفی