استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

در مورد حاج آقا فخر، یک کسی که خیلی خدمت می‌کرده به حاج آقا فخر در خانه‌شان رفت و آمد داشته می‌گفت: مورچه‌هایی دمِ درِ خانه‌اش دمِ درِ حیات آمده بودند بیرون، ایشان گاهی برای آنها یک چیزهایی می‌ریخته مورچه ها بخورند، کم کم مورچه‌ها زیاد می‌شوند، آقا آجر گذاشته بوده که وقتی که می‌خواهد رد بشود پایش را بگذارد روی این آجر روی مورچه‌ها نگذارد.

بعداً دیگر مورچه‌ها خیلی زیاد شده بودند، آنوقت می‌گوید یک بار گفت مورچه‌ها بس است بروید، بروید، می‌گوید تا فردایش همه مورچه رفتند، دیگر مورچه‌ها پیدایشان نشد، خودِ این آقا به بنده می‌گفت : که من به خاطر سفارش‌های ایشان کبوترها را بهشون محبّت می‌کردم، دیگر پشت بام خانۀ ما کبوتر خانه شده بود، همسایه‌ها گیر داده بودند که بابا تو کفتر باز شدی، تو طلبه هستی، ما گفتیم خدایا چه کار کنیم؟ اینها را دون بدهیم، مهربان باشیم مثل حاج آقا فخر، این‌جوری شلوغ می‌کنند، مردم آزاری می‌کنند. آمدم به آقای فخر گفتم : این کبوترها همسایه‌ها را اذیت می‌کنند،  همسایه‌ها به ما بد و بیراه می‌گویند ما چه کار کنیم؟ بعد ایشان می‌گوید که حاج آقا فخر گفت : به کبوترها بگو که آقا فخر می‌گوید که بروید ، می‌گوید من آمدم گفتم: کفترها آقای فخر می‌گوید بروید، می‌گفت خودم هم حالا چیز شده بودم که این چه رفتاری است؟ می‌گفت تا دو روز نشده تمام کبوترها رفتند. می‌دانید کبوترها جَلد می‌شوند یک جایی ول نمی‌کنند دیگر، می‌گفت دو روز نشد همه رفتند.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۱۷:۱۶
محمد رئوفی

کمیل دنبال امیرالمؤمنین راه افتاد ، گفت آقا می‌شود دعای خضر را به من یاد بدهید؟ آقا فرمود بله که می‌شود، می‌دانید آقا چه جمله‌ای فرمود؟ فرمود زیادیِ همنشینی تو با ما بر ما واجب می‌کند کمیل هر چه بخواهی به تو بدهیم.(دعای کمیلی که درمفاتیح الجنان است همان دعای حضرت خضر است) زیاد با اهل‌بیت نشست و برخاست بکنید، یک وقت نروی بگویی من کجا حضرت زهرا کجا، یک کمی اینجاها بپلکی کم کم، کم کم رویت باز می‌شود می‌گویی خدایا هر چه به حسینت دادی به من هم بده!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۱ ، ۱۷:۰۶
محمد رئوفی

الله اکبر اول نماز فرموده‌اند دست که بالا می‌آید، به محاذی گوش می‌رسد، یک اشاره‌ای به عقب هست؛ یعنی باز هم در آن قطع ارتباط هست. الله اکبر نماز مدام در حال قیچی کردن ارتباط‌هاست. الله اکبر. بقیه را یعنی بریز دور. مدام الله اکبر قیچی است، عشق بازی با خدا نیست، قیچی کردن رابطه‌ها با غیر خداست. نمی‌گویی خدای مهربان من، عزیز دلم، هی با کلمه الله اکبر قیچی می‌کنی، دیگران را می‌زنی کنار. بریدن است. گفته می‌شود که رسول خدا با همه اخلاق نازنینی که داشتند، وقتی می‌خواستند بروند به سمت نماز، به چشم‌هایشان کسی نگاه می‌کرد، انگار کسی را نمی‌شناسند دیگر. الله‌اکبر دو تا کار می‌کند، یک. آرزوی خفتۀ تو را بیدار می‌کند برای بزرگ شدن و اتّصال به کبریایی خدا، نقطه‌ای که تو باید بهش برسی، خدایی که بزرگ است به تو نشان می‌دهد.دو. تو را در مقابل کبریایی خدا چه کار می‌کند؟ تحقیر /   محور توجهات‌تان را الله اکبر قرار بدهید، محور توجّهات‌تان را الله اکبر قرار بدهید. شما می‌دانید سر نماز مهمترین لحظه‌ای که آدم باید توجه داشته باشد کِی است؟ بگویید، چی؟ موقع الله‌اکبر نه موقع نیّت، موقع الله‌اکبر، تکبیره الاحرام مهمترین لحظه‌ای است که آدم باید توجه داشته باشد.

این قطع ارتباط را جدی بگیریم. یک کمی بی‌رحم باشیم به دنیای خودمان. ما قطعاً روزی همه ارتباطات‌مان قطع خواهد شد، برای آن روز آماده باشیم. هیچ راهی هم جز یاد مرگ ندارد. می‌فرماید مؤمن اگر هر کسی عمری یک بار می‌میرد، مؤمنین روزی هفتاد بار می‌میرند در روایت، روزی هفتاد بار تمام رابطه‌ها قطع، خدایا فقط من و توییم و بس. این تفکر را در خودمان توسعه بدهیم.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۱ ، ۱۹:۵۵
محمد رئوفی

سالها قبل من رفتم زندان اوین، من را بردند زندان اوین برای سخنرانی. نترسید بردند زندان اوین، گفتند بیا برویم. آمدم برای زندانی‌ها صحبت کنم. چشم‌ها را نگاه می‌کنم، می‌بینم هیچکس اینجا نیست. جسم‌ها آنجاست. برای لحظه اول جالب است برای‌شان این آقاهِ را ببینند. آقاهِ را، آقاهِ را دیدند، بعد بقیه‌اش را می‌خواهم حرف بزنم، دنبال چک‌های پاس نشده. بعد خانواده دارد این، زن و بچه‌اش بیرون، اصلاً اینجا نیست. من چه بگویم؟ هر چه بگویم می‌گوید حاج‌آقا صدایت از جای گرم در می‌آید. آزاد هستی. گیر کردم.

بسم الله الرحمن الرحیم. لا حول و لا... انسان، خدا، بشر، قیامت، هدایت، هی دارم می‌گویم که یک چیزی گیر بیاورم بگویم. گوش نمی‌دهند، حق دارند. چه داری برای اینها می‌گویی حاج آقا؟ صدایت از جای گرم در می‌آید. الآن بلند می‌شوی می‌روی پیش زن و بچه‌ات با آنها غذا می‌خوری. من اینجایم. چه داری می‌گویی؟ از خدا چه می‌خواهی برای من ، می‌خواهی صحبت کنی؟ داغونم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۱ ، ۱۹:۳۵
محمد رئوفی

حضرت امام (ره) می‌فرمودند: دعای عهد تقدیر انسان را تغییر می‌دهد، برای شما مقدر شده چه بشود، هر روز دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض می‌شود، دعای عهد در تقدیر انسان در مقدرات انسان تأثیر گذار است، حضرت امام مفاتیح الجنانشان را که باز می‌کردند، می‌دیدند مهمترین قسمتی که تو مفاتیح یک کمی حالت کهنه‌گی پیدا کرده قسمت دعای عهد است، حضرت امام تنها دعایی که به خانواده‌شان توصیه کردند بعد از من چهل روز به یاد من بخوانید، دعای عهد بود.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۱ ، ۱۹:۲۲
محمد رئوفی

از آقای گُل آقا (کیومرث صابری) یکی درخواست کرده بود که خودش را اندیشمند هم می‌دانست، گفت بود شما چرا کاریکاتور آخوندها را نمی‌کشی؟ همه مسئولین مملکتی را کاریکاتورش را می‌کشی، آخوند باشند نمی‌کشی ، می‌گفت، ایشان جواب داده بوده که :  من اهل طرفداری خاص مثل حزب‌اللهی‌ها از روحانیت نیستم، ولی در فرهنگِ ما تا بوده هر موقع یک روحانی وارد شده گفتند آقا آمد، کسی کاریکاتور آقای فرهنگی خودش را  نمی‌کشد.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۱ ، ۱۷:۳۶
محمد رئوفی

یک کنیز زیبا رویی را آوردند هدیه دادند به اباعبدالله‌الحسین، به حدّی زیبارو بود که ظاهراً برای دیگران هم جلب توجه شده بود، حضرت فرمودند: اسمِ تو چیست؟ گفت اسمم هواست، گفت بَه اسمت هم که به خودت می‌آید، چه هنری داری؟ گفت: من آواز خواندن و نواختن بلد هستم، گفت: بَه هنرت هم که جور است. فرمود: آن کیسۀ درهم و دینار را بردارید بیاورید، فرمود: کنیز! من تو را در راه خدا آزاد کردم این هم پول برای خودت، جهیزیه بگیر برو بنشین در خانه‌ات، بگذار بیایند خواستگاری، و با تو ازدواج کنند،

(داد همه در آمد، حسین از چنین زن زیبارویی گذشت، حسین است، حسین است، هر کس حسینی بشود اخلاق این‌جوری پیدا می‌کند.) قله‌ها را نشان بدهید، نگو نگاه حرام نکن! این‌جوری، این را بگو! بگو بگذر! از همۀ دنیا بگذر! لبخند بزن به کل دنیا.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۱ ، ۱۷:۱۶
محمد رئوفی

توی چشم‌هایت پر از محبّت باشد، ابروهایت را در هم بکش. چرا این کار را کردی؟ دلت بسوزد برای گنهکار. آن صدایی که از تو صادر می‌شود موقع امر به معروف و نهی از منکر، آن صدایت رویش اثر می‌گذارد.

صدا ! صدا شناس‌ها، اینها را بروید پیش کارگردان‌ها، به آنها بگویید این کارگردان‌ها این مباحث را خیلی خوب بلد هستند. در کارگردان تئاتر، بگو وقتی که یک کسی می‌خواهد دلش با محبّت باشد، زبانش غضب‌آلود، چه‌جوری باید بگوید؟ کارگردان می‌کشد بازیگر را تا بالاخره این صدا را ازش بیرون بکشد.

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۱ ، ۰۶:۴۷
محمد رئوفی

کرۀ مریخ رفتید؟ نرفتید؟ رفتید؟ آنجا تلویزیون دارند، کرۀ مریخ! در همۀ فیلم‌ها یکی می‌خواهد با یکی ازدواج کند، یکی با یکی در حال شُرف ازدواج کردن، خواستگاری است؛ مردم چرا علاقه نشان می‌دهند؟ او ازدواج کرده به تو چه ربطی دارد؟ می‌گوید آرزوهای من در جای دیگری دارد تحقق پیدا می‌کند، آه! برو کنار برو کنار تماشا کنم. این فیلم‌ها را بهش می‌گویند خاک بر سری. مریخی ها! را در ایران نمی‌بینید شما نه؟!، ایران نیست؟!، اصلاً و ابداً.

در مریخ با حجابش هست. در کشورهای غربی بدون حجابش هست. فرقش این است، یعنی در خاک بر سر بودنش فرق نمی‌کند، خاک بر سر هست، حالا با لباس و بی لباس دیگر مسائل فرعی است.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۱ ، ۰۶:۲۱
محمد رئوفی

آدم‌هایی که غرق ارتباط‌ هستند و غش کردند در ارتباط‌های شیرین دنیایی، همیشه غم‌دیده‌ هستند، همیشه سرخورده‌ هستند، همیشه کتک خورده از دنیا هستند. همیشه دچار یأس می‌شوند، خدا قول داده می‌فرماید من حال می‌گیرم. می‌خواهید ارتباط‌های دنیایی‌تان گرم، جاودانه و دلنشین باشد؟ قطع کنید. بگویید من روزی از همسرم جدا خواهم شد. من را در یک قبر می‌گذارند، او را در قبر دیگری.

بگذارید یک خاطره بگویم از زیباترین عروس و دامادی که در عالم بهترین ارتباط را داشتند، دیگر از این بهتر در عالم ما نداریم. هرگز اصلاً و ابدا. حضرت زهرای اطهر وقتی آمدند خانه امیرالمؤمنین، شروع کردند گریه کردن. امیرالمؤمنین(ع) در اولین گفتگوی خودشان با فاطمه زهرا(س) فرمودند یا فاطمه چرا گریه می‌کنی؟ فاطمه زهرا فرمودند از خانه پدری آمدم در خانه شما، آن قطع، قطع ارتباط از خانه پدر و قرار گرفتن در موقعیت جدید، من را یاد لحظه‌ای انداخت که از خانه تو بیرون خواهم رفت و به خانه مرگ و به خانه قبر خواهم رفت.

نه حضرت زهرا یک ذره از محبتش از حضرت علی کاسته شد این حرف را زد، نه حضرت علی یک ذره کم دوست داشت فاطمه را، نه بحث مردنی بود شب عروسی، مرگ جزء زندگی ماست. مرگ را فراموش نکنید! مرگ جزء لاینفکّ زندگی ماست، مرگ عزیز دل ماست، مرگ رفیق ماست، مرگ همراه ماست، مرگ همیشه در خاطر ماست، مرگ یکی از خاطرات همیشه فعال ماست، ما روزی در دستان غسال و روی سنگ سختی غلت خواهیم خورد، بدن‌مان شستشو می‌شود، به خاک سپرده خواهد شد، روح‌مان به آسمان‌ها خواهد رفت. مرگ یک حادثه نیست، یک همراه همیشگی است. مرگ خیلی زیباست.

«مرگ اگر مرد است گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ» مرگ خیلی قشنگ است. یک وقت از مرگ نترسید، آدم خوبی بشوید ها! آن خوب بودن به درد لای جرز می‌خورد، اصلاً خوب نشوید اگر می‌خواهید از ترس مرگ خوب بشوید. آدم از مرگ که نمی‌ترسد ، آدم با مرگ رفیق می‌شود و خوب می‌شود، آدم از مرگ خوشش می‌آید و خوب می‌شود، آدم منتظر مرگ لحظه شماری می‌کند و خوب می‌شود، نه در برود و خوب بشود، کسی از مرگ در برود و خوب بشود، سعی می‌کند مرگ را فراموش بکند.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۲۳:۳۴
محمد رئوفی

شجاعت یکی از ارکان مهم حماسه

 توجه به موضوع «هنر و حماسه»، صرفاً به دلیل تناسب مکانی این جلسه با هنر نیست، بلکه به این دلیل است که هنر، محصول و پدیده‌ای است که در زندگی، مصرف روزانه پیدا کرده است. ما اگر هنرمند هم نباشیم، جزء مصرف‌کنندگان دائمی تولیدات هنری هستیم. زندگی انسان عجین با هنر است، لذا باید مصرف‌کنندگان هم به اندازه هنرمندان از این پدیده سر در بیاورند. دلیل دیگر توجه به هنر این است که دین ما اساساً پدیده زیبایی است و با نگاه زیبایی شناختی باید به دین نگریست و وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُم(سوره حجرات، آیه7) دین زیبا است و انسان‌ها را زیبانگر تربیت می‌کند. با استفاده از هنر است که زیبایی دین را می‌توان فهمید و به دیگران هم منتقل کرد.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۲۲:۵۶
محمد رئوفی

برای ما طلبه‌ها یک لطیفه‌ای می‌گویند، سالهای اول که درس می‌خواند، اولش می‌گوید نه دیگر! من دیگر کم‌کم دارم به حدّ امامت می‌رسم، بعد می‌گویند، سال دوم که می‌‌خواند می‌گوید، دیگر دارم پیغمبر می‌شوم.  سال سوم که می‌‌خواند، می‌گوید نه دیگر! خدا شدم. سال چهارم می‌گوید نه! همان پیغمبر بس است! بعد سال پنجم می‌گوید، نه همان امام! سال همین‌جوری هِی می‌روی جلوتر، کم‌کم می‌رسد به جایی که بگوید من هیچ‌چیز نیستم! علم آدم را باید به اینجا برساند «انّما یخشی الله من عباده العلما» هر کسی دیدی خشیت در وجودش نیست، امام صادق علیه‌السلام فرمود یا چیز بلد نیست یا مریض است «کمثل الحمار یحمل أسفاراً»!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۱ ، ۱۸:۴۳
محمد رئوفی