به دوستان میگفتم: آقا جوانها را اردو
بردید اینقدر در اردو کلاس برایشان نگذارید، کارگاه درست بکنید، اینها در کارگاه
شروع بکنند رشد کردن.، کارگاه چیست؟ به ایشان گفتم مثلاً سفره را پهن کنید، ظرفهای
آش را بگذارید، یک شب بگویید امشب آش داریم. بعد یکدفعهای اعلام کنید قاشقها نرسیده
ببخشید باید بدون قاشق غذا بخورید.
یکی غُر میزند،یکی نق میزند، یکی تیکه
میاندازد، یکی میرود قاشق خودش را که تصادفاً قاشق آورده میآورد، شروع میکند به
خوردن، به بغلدستیاش میگوید ها! دلت بسوزد بنشین نگاه کن! تو باید هُرت بکشی، من
قاشق دارم. یکی دیگر میآید قاشقش را میدهد به رفیقش میگوید بیا. یکی دیگر میگوید
آقا صبر کنید حالا یک شب بیقاشق چرا. دیدی آدمها خودشان را در یک بحران نشان میدهند!
بعد که پنج دقیقه گذشت همه خودشان را
نشان دادند یکدفعهای اعلام کنید که آقایان توجه کنند اعضای محترم اردو! قاشقها
اینجا بود ما از همۀ کسانی که عکسالعمل خوب نشان دادند تشکر میکنیم قاشق خدمت شما.
آنوقت آنی که عکسالعمل بد نشان داده شروع میکند به خجالت کشیدن. یک اردو یک
هفته آزمایشها را بچشانید بچهها بفهمند در محیط آزمایشیاند. بعد چکار میشود؟
مثلاً زیرپیراهن یکی از، این آزمایشهای
عمومی گفتم بنشینید طراحی کنید. بیست نفر بشوید برای دویست نفر یک زندگی مصنوعی
آنجا درست کنید همهاش امتحان! دقت کنید. گفتم آقا امتحان کنید. بعد از دو سه روز
زیرپیراهن یک کسی انداخته روی زیرپیراهن سفید، آقا پسر خشک بشود. زیرپیراهنش را
بردار قایم کن یک زیرپیراهن بینداز در زمین روی گِل. بگو آقا زیرپیراهنت را
انداختند پایین!
میگوید اَی فلانفلانشدهها! این چه
چه هستند؟ آخ! ... اینجوری میگوید بعد یکدفعه بگو این زیرپیراهن شما بود شما
زود قضاوت کردید این زیرپیراهن مال کسی دیگر است بردار ببر. بعد اواخر اردو میدانید
چه میشود؟ من به یکی از بچهها گفتم این را امتحان کرده بودند میگفت اواخر اردو
شرترین بچهها کفشش که میخواست از نمازخانه دربیاید بیرون کفشش نبود لبخند میزد
میگفت نه! حتماً هست! حالا! حالا حتماً هست! امتحان است دیگر!
همهچیز امتحان است. آقا این واقعیت میتواند
داشته باشد یا نه؟ همهچیز را امتحان بگیری اینجوری زندگی شیرین میشود. چند بار؟
چند بار دیگر بگویم؟ همهچیز را امتحان بگیری زندگی سهل میشود. همهچیز را امتحان
بگیری زندگی سهل میشود. آقایان قبول دارید؟ اگر بگویید بله من در دادگاه امشب یک
دقیقه بعد علیه شما استفاده خواهم کرد علیه جامعهمان! قبول دارید اگر همهچیز را
امتحان بگیریم زندگی شیرین میشود؟
مادرهایی که در جلسه نشستید! آرزو کنید
با این معرفت با این نگاه به زندگی بتوانید زندگی شیرینی برای بچههایتان درست
کنید. جلوی بچهات وقتی جیغ و داد میکنی جدّی گرفتی لبخند نمیزنی بگویی هه! امتحان
است! آقا مگر شما خانه نداری؟ خب نداری دیگر! بگو امتحان است.
دارد خدا به من بدهد قاشقها در اردو
کجا بود؟ پشت پرده بود میخواست شما را امتحان... خدا دارد به شما خانه بدهد یا
ندارد؟ ندارد حتماً نداده حتماً امتحان است دیگر! لبخند بزن بگو امتحان است. وظیفهات
را هم انجام بده کسی حقّت را خورد نگفتم ساکت بنشین! آن هم وظیفهات، ولی لبخند را
از روی لبهایت دور نکن! امتحان است. (مهدیه تهران محرم سال 88)