خاطرات استاد پناهیان از جبهه و جنگ
سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۶ ق.ظ
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، نقش
روحانیت شیعه در تاریخ تحولات اسلام همواره یک نقش محوری واساسی بوده
وهست. تقریباً هیچ رویداد مهمی در تاریخ شیعه، به ویژه در ایران قبل و بعد
از انقلاب اسلامی نمی توان یافت، مگر آنکه روحانیت به خصوص مراجع نقش مهمی
در هدایت آن رویداد به سوی صلاح جامعه نداشته باشند.
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان که سالیان نوجوانی و جوانی خویش را در جبههها گذرانیده است، از نقش روحانیت در دفاع مقدس خاطرات بسیاری دارد که بخشی از این خاطرات در گفتگویی که چندی پیش پایگاه 598 با ایشان صورت داده است بیان شده که در ادامه می آید:
من برای اولین بار بعد از فتح المبین در جبهههای شوش دانیال حاضر شدم و در سنگرهای پدافندی همراه رفقای دیگر بودم. رفقا زیاد نبودند؛ چون در دوره راهنمایی یک مقدار درس خوانده بودم، بچهها ما را بردند و موظف کردند که برای سنگرهایِ چند نفره، نماز جماعت بخوانم. بنده خود به خود در معرض اصطلاح رزمی ـ تبلیغی که بعدها باب شد، قرار گرفتم.
سالهای اول بیشتر رزمی شرکت میکردم؛ ولی از سال سوم به عنوان طلبه حضور پیدا کردم. امام جماعت بودم و سخنرانی هم میکردم. در بعضی عملیاتها هم رزمی بودم. در نهایت، سالهای آخر بود که مسئولیتی بر عهده بنده قرار گرفت و آن، معاونت فرهنگی لشکر 27 بود. قبل از آن در کار طلبگی که انجام میدادم مسئولیت تبلیغ گردانها را هم به عهده داشتم. بنده در یک مقطعی، مسئول تبلیغ گردان حبیب و در یک مقطع زمانی هم مسئولیت عقیدتی ـ سیاسی گردانهای ارتش و توپخانه ارتش را بر عهده گرفتم که در عملیات والفجر خیلی مؤثر بودند.
روحانیان محترمی در یگانهای ارتش بودند؛ برای نمونه مسئول ما شهید حجت الاسلام زمانی بود، خیلی جوان نورانی و باصفایی بود. همه دوستان طلبه با ایشان مراوده داشتند و ایشان را تحسین میکردند. دوستان طلبهای که در یگانهای مربوط به اعزام و راهنمایی بودند، از شهادت ایشان به شدت متأثر شدند. نمونه دیگر، شهید میثمی بود که من از نزدیک با ایشان ارتباطی نداشتم؛ اما بعدها که به شهادت رسید خاطرات ایشان را که میشنیدم خیلی تحت تأثیر قرار میگرفتم. شهید میثمی واقعا به عنوان یک الگو مطرح بود. صحبتهایی که از شهید میثمی نقل میشد از صفای باطن و روحیه فوق العاده بالا و عشق به مجاهدت فی سبیل الله خبری داد. ایشان واقعا برای ما که تازه طلبه شده بودیم، خیلی درسآموز بود. ایشان روحانی گردان تخریب بود و چون سابقه بیشتری با بچههای تخریب داشتم آثار و برکات ایشان در گردان تخریب به من میرسید. شب عملیات کربلای پنج، گردان تخریب به گردان ما آمدند و همراه بچههای گردان ما عمل کردند و به شهادت رسیدند.
شهید صادقی قبل از اینکه به جبهه اعزام شود یک شب به بنده فرمود: شهیدی را در خواب دیدهام که قبل از شهادتش از او عهد گرفته بودم اگر به شهادت رسید باید به خوابم بیاید و سؤالی دارم که باید پاسخ بدهد. او به بنده میفرمود: من دیشب آن شهید را در خواب دیدم و آن سؤال به خاطرم آمد و از او پرسیدم. سؤال آقای صادقی از آن شهید در عالم رؤیا این بود: اینکه حضرت امام(ره) فرمودند شهید به وجه الله نظر میکند، آیا شما وجه الله را مشاهده کردید یا نه و شهید نظر میکند به وجه الله یعنی چه؟ خود آقای صادقی به من میفرمودند: آن شهید پاسخ روشنی نداد و لبخند زد و سرش را پایین انداخت و فرمود: دیدم چه دیدنی؛ ولی شهید صادقی از همین پاسخ آن شهید به شدت متأثر شده بود. اشتیاق و التهاب و هیجان معنوی به صورت خاصی در چهره او موج میزد. وقتی این رؤیا را تعریف میکرد من به ایشان گفتم ایشان که چیزی به شما نگفته است گفت: با دیدن چهره و نوع برخورد او، من دگرگون شدم و میخواهم به جبهه بروم و دیگر نمیتوانم صبر کنم و همان آخرین اعزامشان بود که به حضور وی در عملیات کربلای 5 منجر شد و در همان عملیات هم به شهادت رسید. شب عملیات در خاکریز، نماز خواندن وی را دیده بودند. میگفتند گریهها و ضجههای عجیبی داشت و نماز فوق العادهای خواند. همان شب برای من تعریف کردند که آقای صادقی عجب حال خوش معنوی دارد و بعید است که ایشان ماندنی باشد.
داماد آقای صادقی آن شب سراغ او آمده بود و گفته بود: آقای صادقی مراقب خودت باش ما به فکر مراسم دامادی شما هستیم. او به دامادشان فرموده بود که اگر خیلی مشتاق هستی در عروسی من شرکت کنی امشب هر جا میروم دنبال من بیا. او همان شب به شهادت رسید. بسیاری از طلبهها در دوران جنگ از روحیه پاک رزمندگان و شهدا خیلی متأثر میشدند. این تأثیر را رزمندگان از همین طلبهها که روحانیان حوزه بودند دریافت میکردند. از سوی دیگر همین طلبهها وقتی در عملیات همراه بچهها میآمدند مجذوب میشدند و به شهادت میرسیدند؛ در آن حالت صحنههای بسیار زیبای معنوی خلق میشد که قابل توصیف نیست.
در مورد رسالت روحانیت برای حضور در جبهه خاطره ای را می گویم. بنده در زمان جنگ مدتی در بیمارستان بقیه الله بودم. خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی آمد و پرسید: شما به عنوان یک طلبه در جبهه حضور داشتید، وظیفه طلاب را در دفاع مقدس چه میدانید؟ بنده این پاسخ را بیان کردم که؛ طلبهها دو رسالت درباره دفاع مقدس دارند: یکی اینکه از خدا برای رزمندهها حرف بزنند و دیگری اینکه از رزمندهها برای مردم و خلق خدا سخن بگویند. هر دو این رسالتها هنوز باقی است. اکنون طلبهها در جنگ نرم هستند و باید با رزمندگان جبهه نرم از دفاع مقدس نرم سخن بگویند و باید از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم با مردم سخن بگویند. بنده خودم سعی دارم همیشه در صحبتهای خودم از رزمندهها مثال بزنم و روحیه عالی معنوی و درک عمیق آنها را درباره اسلام ناب بیان کنم. طلبهها هیچ وقت نباید دفاع مقدس را رها کنند و الحمدالله هم رها نکردهاند.
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان که سالیان نوجوانی و جوانی خویش را در جبههها گذرانیده است، از نقش روحانیت در دفاع مقدس خاطرات بسیاری دارد که بخشی از این خاطرات در گفتگویی که چندی پیش پایگاه 598 با ایشان صورت داده است بیان شده که در ادامه می آید:
من برای اولین بار بعد از فتح المبین در جبهههای شوش دانیال حاضر شدم و در سنگرهای پدافندی همراه رفقای دیگر بودم. رفقا زیاد نبودند؛ چون در دوره راهنمایی یک مقدار درس خوانده بودم، بچهها ما را بردند و موظف کردند که برای سنگرهایِ چند نفره، نماز جماعت بخوانم. بنده خود به خود در معرض اصطلاح رزمی ـ تبلیغی که بعدها باب شد، قرار گرفتم.
سالهای اول بیشتر رزمی شرکت میکردم؛ ولی از سال سوم به عنوان طلبه حضور پیدا کردم. امام جماعت بودم و سخنرانی هم میکردم. در بعضی عملیاتها هم رزمی بودم. در نهایت، سالهای آخر بود که مسئولیتی بر عهده بنده قرار گرفت و آن، معاونت فرهنگی لشکر 27 بود. قبل از آن در کار طلبگی که انجام میدادم مسئولیت تبلیغ گردانها را هم به عهده داشتم. بنده در یک مقطعی، مسئول تبلیغ گردان حبیب و در یک مقطع زمانی هم مسئولیت عقیدتی ـ سیاسی گردانهای ارتش و توپخانه ارتش را بر عهده گرفتم که در عملیات والفجر خیلی مؤثر بودند.
روحانیان محترمی در یگانهای ارتش بودند؛ برای نمونه مسئول ما شهید حجت الاسلام زمانی بود، خیلی جوان نورانی و باصفایی بود. همه دوستان طلبه با ایشان مراوده داشتند و ایشان را تحسین میکردند. دوستان طلبهای که در یگانهای مربوط به اعزام و راهنمایی بودند، از شهادت ایشان به شدت متأثر شدند. نمونه دیگر، شهید میثمی بود که من از نزدیک با ایشان ارتباطی نداشتم؛ اما بعدها که به شهادت رسید خاطرات ایشان را که میشنیدم خیلی تحت تأثیر قرار میگرفتم. شهید میثمی واقعا به عنوان یک الگو مطرح بود. صحبتهایی که از شهید میثمی نقل میشد از صفای باطن و روحیه فوق العاده بالا و عشق به مجاهدت فی سبیل الله خبری داد. ایشان واقعا برای ما که تازه طلبه شده بودیم، خیلی درسآموز بود. ایشان روحانی گردان تخریب بود و چون سابقه بیشتری با بچههای تخریب داشتم آثار و برکات ایشان در گردان تخریب به من میرسید. شب عملیات کربلای پنج، گردان تخریب به گردان ما آمدند و همراه بچههای گردان ما عمل کردند و به شهادت رسیدند.
شهید صادقی قبل از اینکه به جبهه اعزام شود یک شب به بنده فرمود: شهیدی را در خواب دیدهام که قبل از شهادتش از او عهد گرفته بودم اگر به شهادت رسید باید به خوابم بیاید و سؤالی دارم که باید پاسخ بدهد. او به بنده میفرمود: من دیشب آن شهید را در خواب دیدم و آن سؤال به خاطرم آمد و از او پرسیدم. سؤال آقای صادقی از آن شهید در عالم رؤیا این بود: اینکه حضرت امام(ره) فرمودند شهید به وجه الله نظر میکند، آیا شما وجه الله را مشاهده کردید یا نه و شهید نظر میکند به وجه الله یعنی چه؟ خود آقای صادقی به من میفرمودند: آن شهید پاسخ روشنی نداد و لبخند زد و سرش را پایین انداخت و فرمود: دیدم چه دیدنی؛ ولی شهید صادقی از همین پاسخ آن شهید به شدت متأثر شده بود. اشتیاق و التهاب و هیجان معنوی به صورت خاصی در چهره او موج میزد. وقتی این رؤیا را تعریف میکرد من به ایشان گفتم ایشان که چیزی به شما نگفته است گفت: با دیدن چهره و نوع برخورد او، من دگرگون شدم و میخواهم به جبهه بروم و دیگر نمیتوانم صبر کنم و همان آخرین اعزامشان بود که به حضور وی در عملیات کربلای 5 منجر شد و در همان عملیات هم به شهادت رسید. شب عملیات در خاکریز، نماز خواندن وی را دیده بودند. میگفتند گریهها و ضجههای عجیبی داشت و نماز فوق العادهای خواند. همان شب برای من تعریف کردند که آقای صادقی عجب حال خوش معنوی دارد و بعید است که ایشان ماندنی باشد.
داماد آقای صادقی آن شب سراغ او آمده بود و گفته بود: آقای صادقی مراقب خودت باش ما به فکر مراسم دامادی شما هستیم. او به دامادشان فرموده بود که اگر خیلی مشتاق هستی در عروسی من شرکت کنی امشب هر جا میروم دنبال من بیا. او همان شب به شهادت رسید. بسیاری از طلبهها در دوران جنگ از روحیه پاک رزمندگان و شهدا خیلی متأثر میشدند. این تأثیر را رزمندگان از همین طلبهها که روحانیان حوزه بودند دریافت میکردند. از سوی دیگر همین طلبهها وقتی در عملیات همراه بچهها میآمدند مجذوب میشدند و به شهادت میرسیدند؛ در آن حالت صحنههای بسیار زیبای معنوی خلق میشد که قابل توصیف نیست.
در مورد رسالت روحانیت برای حضور در جبهه خاطره ای را می گویم. بنده در زمان جنگ مدتی در بیمارستان بقیه الله بودم. خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی آمد و پرسید: شما به عنوان یک طلبه در جبهه حضور داشتید، وظیفه طلاب را در دفاع مقدس چه میدانید؟ بنده این پاسخ را بیان کردم که؛ طلبهها دو رسالت درباره دفاع مقدس دارند: یکی اینکه از خدا برای رزمندهها حرف بزنند و دیگری اینکه از رزمندهها برای مردم و خلق خدا سخن بگویند. هر دو این رسالتها هنوز باقی است. اکنون طلبهها در جنگ نرم هستند و باید با رزمندگان جبهه نرم از دفاع مقدس نرم سخن بگویند و باید از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم با مردم سخن بگویند. بنده خودم سعی دارم همیشه در صحبتهای خودم از رزمندهها مثال بزنم و روحیه عالی معنوی و درک عمیق آنها را درباره اسلام ناب بیان کنم. طلبهها هیچ وقت نباید دفاع مقدس را رها کنند و الحمدالله هم رها نکردهاند.
امروز نه شما فعالیتی داشتید نه سایت بیان معنوی حتی در حد تأیید نظر! نگران شدم... ان شاء الله استاد که سلامتند؟