مناجات و روضه از استاد پناهیان
یا صاحب الزمان ! من ضعیف هستم دستم را بگیر تا زمین نخورم ! یا بن الحسن ! جاروکش نمی خواهی ؟ جارو را نباید به دست آدمهای قوی داد بلکه باید به دست آدمهای ضعیف داد ! شنیده ام بعضی ها می گویند: یابن الحسن ! دوست داریم فرمانده سپاهت بشویم ! یابن الحسن ! من می خواهم کفشهای سربازانت را واکس بزنم. آیا واکسی نمی خواهی ؟ چون فهم و شعور ندارم بیرونم نکن ! از تو خواهش می کنم مرا راه بده ! می خواهم در خیمه شما باشم . حال با آشپزی کردنی ، سیب زمینی پوست کردنی و... آقا ! یابن الحسن ! تو را به حق پیراهن سیاهی که برای حسینت پوشیده ام، ما را قبول کن ! می خواهم به درد بخورم ، میخواهم جزء ضعفاء نباشم. اگر هم بیشتر از این ظرفیت ندارم تا آدم شوم همین ضعیف باشم ولی ضعیفی که عالم را تکان بدهد و عالم را زیر و رو کند. مثل غلام سیاه حسین ع ، مثل آن غلام ترک که در کربلا بود و اصلا با آقا آشنا نبود غلام یکی از اصحاب آقا بود. گفت : بگذار ما هم با حسین ع یک خداحافظی بکنیم. لحظات جان دادن صدا زد :
السلام علیک یا اباعبدالله ! و از حال رفت. یکدفعه احساس کرد صورتش گرم شده است. این کیست که روی صورت من نفس می کشد؟ کیست که اینقدر مرا دوست دارد؟
نکند مادر یا پدرم آمده اند، چشمهایش را باز کرد ، دید صورت حسین ع روی صورتش است.
یابن الحسن ! شما که ضعیف کش نبودی. من ضعیفم ، آقا ! تحویلم بگیر ! من می خواهم ضعیف خوب باشم نه ضعیف بد.
مناجاتت را کردی ؟ روضه بخوانیم ؟ آدم وقتی کنار خرابه شام می آید و در می زند... چه می گویی خرابه شام که در ندارد ! وقتی کنار خرابه شام می آیی تا گدایی کنی به زینب (س) خدمتی کن ! آیا از من کاری بر می آید؟ در خرابه شام رفته ای و به فکر خودت هستی ؟ داری گدایی می کنی؟ برو بگو خانم ! آیا کمکی می خواهی تا برایتان انجام بدهم ؟ می دانی خانم به تو چه می گوید؟ می گوید : دم در خرابه بایست وقتی نامحرم ها می آیند تا به ما نگاه کنند ردشان کن بروند ! برو از خانه ات پرده ای هم بیاور تا دم در خرابه بزنیم.
سلام
خسته نباشید
دست شما درد نکنه
من واقعا یکی از جاهای دنجی که وقتی دست و پام بسته است و هیچ جا نمیتونم برم اینجاس صحبت های استاد رو که میخونم با تمام وجود لذت میبرمیا علی