یادداشت 342: پیامبر تا آخر عمرش هر موقع یاد خدیجه میافتاد اشک میریخت.
وفات شهادت گونه حضرت خدیجه (س)
را به پیشگاه حضرت ولی عصر (ع) تسلیت عرض مینماییم.
خدایا! توفیق بزرگترین فداکاریها در
راه خودت را مانند حضرت خدیجۀکبری به ما عنایت بفرما.
توفیق اینکه خدمات و
فداکاریهای خودمان را هر چقدر باعظمت بودند هم بیمقدار بدانیم مانند حضرت خدیجۀکبری
به ما عنایت بفرما.
همۀ هستی خودش را در راه پیامبر اکرم داد.
در شِعب ابوطالب باید گفت یکجورهایی به شهادت رسید چون در محاصرۀ اجتماعی بودند، غذا بهشان نمیرسید، هستۀ خرما را در دهان خودشان نگه میداشتند یکییکی به همدیگر میدادند، این هستۀ خرما یک اشباع کاذبی، یک کمی آرامش بهشان میداد و از شدّت ضعف به چه زحمتی توی این محاصره توانستند زندگی کنند ، همان ایّام حضرت خدیجۀکبری رحلت فرمودند، در اوج نداری، خانمی که این همه دارایی داشت، وقتی که ازدواج کرد با پیامبر گرامی اسلام، همۀ داراییهای خودش را اینقدر راحت در راه خدا، در راه پیغمبر خدا مصرف کرد.
حق داشت پیامبر اکرم به او اینقدر علاقه داشته باشد، تا آخر عمرش پیامبر اکرم هر موقع یاد خدیجه میافتاد اشک میریخت، متأثر میشد. گروهی از بانوان آمدند خدمت پیامبر گرامی اسلام، حضرت خیلی به آنها احترام گذاشتند، جا برایشان انداختند، مقابل آنها متواضعانه و مهربانانه مینشستند و برمیخواستند، گفتند یارسولالله اینها کیها هستند از مکّه آمدند؟ فامیلهایتان هستند؟ خواهرانتان هستند؟ کی هستند اینها آخر؟ فرمود اینها رفقای حضرت خدیجه هستند، من به احترام حضرت خدیجه برایشان احترام قائل هستم.
این شایستگی را پیدا کرد حضرت خدیجۀکبری و چه شایستگی بالاتر از اینکه او مادر فاطمۀ زهرا(س) بشود، مادر فاطمه. اما قصۀ دنیا همین است دیگر، قصۀ دنیا همین است که هیچی سر جایش نیست اگر بنا بود دنیا به کسی وفا کند و محبّت بکند باید به پیغمبر اکرم محبّت میکرد، میگذاشت خدیجه تا آخر عمر پیامبر اکرم کنار پیغمبر باشد مایۀ آرامش او باشد، مایۀ لذّت و فرح روحی او باشد اما دنیا وفا ندارد.
از افطار تا سحرهای ماه مبارک رمضان در صدر اسلام
خوردن و آشامیدن در شبهای ماه رمضان بعد از خواب حرام بود؛ حتی اگر کسی بعد از نماز عشاء هنوز افطار نکرده بود و بعد خوابش می برد و آنگاه بیدار می شد، دیگر نمی توانست چیزی بخورد.
در این میان مردی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که نامش خوات بن جبیر انصاری و برادر عبد الله بن جبیر بود (همان که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را با پنجاه نفر از تیراندازان مسئول دهانه دره احد کرده بود، رفقایش گریختند، و او با یازده نفر دیگر پایمردی کردند تا در همان دهانه دره شهید شدند)، در جنگ خندق پیرمردی ناتوان بود و با زبان روزه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کار می کرد. هنگام عصر نزد خانواده اش آمد و پرسید: هیچ خوردنی نزد شما یافت می شود؟ گفتند: خوابت نبرد تا برایت طعامی درست کنیم. ولی تهیه غذا طول کشید و او را خواب ربود، در حالی که هنوز افطار نکرده بود. همینکه بیدار شد به خانواده اش گفت: طعام خوردن بر من حرام شد و دیگر امشب نمی توانم چیزی بخورم. صبح که شد به سر کار خود در خندق رفت و به کار حفر خندق پرداخت و سپس از شدت ضعف بی هوش شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی وضع او را دید، بسیار ناراحت شد.
لذا خدای تعالی به منظور تخفیف و آسان کردن حکم، آیه : «حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود» من الفجر را نازل نمود که خوردن و آشامیدن را تا جدا شدن سفیدی روز از سیاهی شب حلال کرد.
منبع: ماهنامه قرآنی نسیم وحی صفحه 51