یادداشت 287 : ترفند دشمنان در تقابل اخلاق با ایمان
· ما در عصری بهسر میبریم که دیگر دشمنان ما بهروش ضدّیت مستقیم با دین به میدان نمیآیند بلکه «با موضوعاتی مانند اخلاق، به جنگ با ایمان میآیند». دشمنان دین با ترفندهایی مثل اهمیت بالا دادن به اخلاق و ارائۀ ایمانهای ساختگی به مقابله با دین و ایمان میپردازند. چرا که متوجه شدهاند دیگر با ردّ دین و ضدّیت با آن نمیتوانند به اهداف خود برسند. مثلاً میگویند: «دین و ایمان چیز خوبی است ولی باید اخلاقمان خوب باشد و اخلاق خوب ملاک است.» با این ترفند بسیاری از مفاهیم اصلی و ارزشهای دینی را زیر سؤال میبرند.
· مثلاً آقای سروش که اخیراً گفته است: «وحی احساسات و تجربۀ شخصی پیامبر بوده است!» و در واقع ایمان و اسلام را بهکلی کنار گذاشته است، در دو سه سال آخر دولت هشتم، میگفت: «ما باید جامعه را به یک جامعۀ اخلاقی تبدیل کنیم!» برخی از روی تعجب میپرسیدند: «چه شده که ایشان به یاد اخلاق افتاده است و موضوع اخلاق اینقدر برای او اهمیت پیدا کرده است؟»
· اینکه یک جامعۀ اخلاقی داشته باشیم به ظاهر حرف خوبی بود ولی با این غرض بیان شده بود که برخی از ارزشهای والا و امور مهم جامعۀ اسلامی را به عنوان «کارها و رفتارهای غیراخلاقی» معرفی کنند تا بهراحتی بتوانند با آن برخورد نمایند. برای اینکه وقتی دیدند نمیتوانند با ایمان و مقدسات دینی بهطور مستقیم مبارزه کنند و نمیتوانند با وحی و نبوّت طرف شوند و نمیتوانند بگویند که باید جامعه را به سمت یک جامعۀ غیرمعنوی و لائیک سوق دهیم، فهمیدیند که بهترین ترفندشان این است که از حربۀ اخلاق استفاده نمایند و با حربۀ اخلاق به رویارویی دین بروند.
· از آن گذشته برخی افراد با اهداف خاصی، اخلاق ایمانی و صحیح را کنار گذاشته و به ترویج نوعی اخلاق ساختگی و غیر ایمانی میپردازند. یعنی اخلاق اسلامی و آنچه اهل بیت(ع) تعلیم دادهاند را آنطور که خودشان میخواهند تفسیر میکنند.
· برخی افراد ممکن است به ظاهر از اخلاق اسلامی سخن بگویند ولی منظورشان و هدفشان ترویج اخلاق لائیک باشد. حتی ممکن است روایات اخلاقی را نیز به زیبایی بیان کند و خودشان هم ممکن است انسانهایی اخلاقی باشند ولی از جلسات آنها انسان الهی تربیت نشود. اینگونه اخلاقها گاهی در مقابل حقیقت اسلام و ارزشهای اصیل اسلامی قرار میگیرد. اینها معنویتی را به جامعه تزریق میکنند که با ایمان حقیقی کاملاً متفاوت است و این قبیل معنویتهای ساختگی در نهایت به معنویتی منتهی میشود که «غیر ولایی» است. یعنی نوعی از ایمان و معنویت را ترویج میدهند که مفهوم «ولایت» در آنها جایی ندارد.
· ایمان و اخلاق اسلامی به خداوند متّصل است و به ارزش اخلاقیات و صفات اخلاقی ارتباط چندانی ندارد. ویژگی مهم اخلاق اسلامی این است که «دستور خداوند در آن بالاتر از همه چیز است» برخی افراد، اولویتهای دینی و برخی امور مهم و کلیدی را به تشخیص خودشان واگذار میکنند و رهبری خداوند را کنار میگذارند و از دستورات خاص الهی بهویژه امر ولایت، سرپیچی میکنند.
· باید مراقب این نوع ارزش دادن نابجا به علم اخلاق و همچنین ترویج «اخلاقهای ساختگی» و «اخلاق سکولار» باشیم. باید توجه داشته باشیم که بالاترین ارزشها به ایمان و عمل صالح مبتنی بر ایمان است و اخلاق در درجۀ بعدی اهمیت قرار دارد.
· میتوان گفت امام حسین(ع) را به بهانۀ چند حکم اخلاقی به قتل رساندند، آن هم از نوع اخلاق اسلامی. یعنی به چیزهایی که در دین از اهمیّت بالایی برخوردار بود اهمیّت ندادند، و در عوض به چیزهایی که باید کمتر اهمیّت میدادند، اهمیّت بیشتری قائل شدند و به خاطرش امام حسین(ع) را کشتند. یعنی حداقل ظواهر دینداری و اندک ثبات و امنیتی که داشتند را به امام حسین(ع) ترجیح دادند. مثلاً تشخیص دادند که «الان ارزش ثبات جامعۀ کوفه مهمتر است لذا به خاطرش حاضریم حتی امام حسین(ع) را هم بکشیم.» به این ترتیب راهنمای خدا حذف شد و دستور خدا نادیده گرفته شد. در واقع زبان حال کوفیان چنین بود: «خدایا! ما خودمان بهتر میفهمیم کدامیک از ارزشهایت مهمتر است، و همانها را اجرا میکنیم و دیگر نیازی به «ولیتو» و دستور تو نیست.»
سلام بر شما دوست عزیز
من از مریدان حضرت استاد هستم.
لینک شما رو در وبلاگم قرار دادم
اگر دوست داشتی میتونی لینک منم تو سایتت بذاری و الا فلا
به ما سر بزن
یاعلی