استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۱، ۱۰:۰۲ ب.ظ

۲

یادداشت 175 : سقوط یک عالم

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۱، ۱۰:۰۲ ب.ظ

این آدم می‌گفت: من در زندگی آن عالم (قبل از انقلاب) تأمل کردم، چی شد خراب شد؟ بعد از مرگ آن عالم یک کتابی جهت تبلیغ آن عالم و دستگاه آن عالم از زندگی‌نامۀ او چاپ شد. به خاطر این کنج‌کاوی خودم، کل کتاب را خواندم، هیچی گیرم نیامد! نفهیمدم ریشه انحرافش کجا است! می‌گوید: پشت جلد کتاب را دیدیم، یک خاطره چاپ شده بود، پشت جلد کتاب! که این خاطره تو کتاب هم نیامده بوده است! پسر آن آقا وقتی به او گفته بودند این خاطره را داخل کتاب بزن، گفته: نمی‌خواهد! حالا پشت کتاب می‌زنیم همین‌جوری! این ارزشش را ندارد! آن خاطره این است:

این آقا آدم حسابیِ می‌گفتش که: علت انحرافش را در این خاطره پیدا کردم. چی بوده آن خاطره؟  ایشان چهل شب چهارشنبه می‌رود مسجد سهله می‌گوید: امام زمان تو بگو من چی کار کنم؟ بعد به محضر حضرت می‌رسد، همان عالمی که منحرف می‌شود ضد امام از دنیا می‌رود! حضرت می‌فرماید: تو برای ما نویسندگی کن! این‌جوری می‌شود! آن‌جا نوشته که فرمان «اُکتب» از ناحیۀ حضرت صادر می‌شود، این می‌آید از فردا می‌نویسد و کتاب‌هایش هم تو سراسر جهان تشیع به فروش می‌رود. ایران فارسیش را چاپ می‌کردند، فارسی قلمش عالی، عربی قلمش عالی، و ما نداریم نویسنده‌ای که در جهان تشیع یک تنه کارش بگیرد این‌جوری! همین الانش هم این‌جوری نیست به آن صورت. آن قبل از انقلاب این‌جوری شده بود. گفتم: خب انحرافش در چی بود؟ خوش به سعادتش خدمت حضرت رسیده بود از حضرت تکلیف خودش را مشخص کرده بود! گفت: بعد از اینکه کتاب نوشت، شهرت پیدا کرد، مرجع تقلید هم شد! دیگر به او گفته بودند: «اُکتُب» نگفته بودند که مرجع تقلید هم بشو! یا هوس غلط، یا تشخیص غلط! از آن‌وقتی که دعوی مرجع تقلید کرد، سقوط کرد! می‌خواستی نپرسی! حالا که پرسیدی، حالا که به تو گفتیم، چرا یک کار دیگر کردی!؟ می‌خواستی، طبق تشخیصت عمل می‌کردی دیگر! بعد هم می‌گفتی: یابن‌الحسن! من تشخیص دادم! تو آمدی این‌جا پاشنه در خانۀ ما را کندی؛ نه شما بگو! حالا ما گفتیم، یک کار دیگر، دوباره باز هم یک کار دیگر بکنی! خدا می‌داند برای چی آزادی می‌دهد. محل تکیلف‌ما که میدان رقص‌ما است! این آقا از محل تکلیف زده است بیرون! تو گفته بودی من در زندگی طلبگی‌ام تا آخر چی کار کنم؟ گفتیم: اُکتُب! یک کار دیگری هم کردی! خب نمی‌پرسیدی! پس چرا از ما، ما را سر کار گذاشتی؟

 

نظرات  (۲)

 با سلام خدمت حاج آقا رئوفی

آقا راضی باش! این مطلب رو -البته با ذکر منبع ها!-بردیم انداختیم تو وبلاگمون.

انصافا دستتون درد نکنه

۱۳ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۰۸ محمد صادق احسان بخش
 با سلام و تشکر فراوان به خاطر زحمات بی دریغتون
لطفا آدرس و تاریخ سخنرانی ها را هم بگذارید
در صورت امکان سخنرانی ها را به آدرسمان ایمیل کنید
موید و منصور باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی