پیامبر خدا (ص):
یا امر به معروف ونهی از منکر می کنید،
یا عذاب خدا همه شما را فرا می گیرد.
میزان الحکمه 7 ص 333
پیامبر خدا (ص):
یا امر به معروف ونهی از منکر می کنید،
یا عذاب خدا همه شما را فرا می گیرد.
میزان الحکمه 7 ص 333
امام صادق (ع) :
همانا خدا دانست که گناه بهتر است برای مومن از عجب
و اگر نه هیچگاه مومن را مبتلا به گناهی نمیکرد.
اصول کافی جلد 2 ص 313
امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث :
عجب از گناه شدیدتر است در درگاه حق تعالی و از آن جهت مومن را مبتلای به گناه میفرماید تا ایمن شود از عجب.
امام علی (ع) در سفارش به فرزندش حسن (ع) فرمود : دلت را با موعظه ، زنده بدار ......... واخبار گذشتگان را بر آن عرضه کن وبه آنچه بر سرِ پیشینیان تو آمده است ، اندرزش ده! در سرزمین ها وآثار بر جای مانده از آنان بِگرد وبنگر که چه کردند واز چه جدا شدند وبه کجا منتقل شدند ودر چه سرایی فرود آمدند . خواهی دید که از دوستان [خود] ، جدا شده اند ودر سرای غربت ، فرود آمده اند وگویا تو نیز به زودی ، چونان یکی از آنان خواهی شد . پس جایگاه [ ابدی ]خویش را آباد کن وآخرتت را به دنیایت مفروش .........
فرزندم! من اگر چه به اندازه عمرِ [ مجموعِ ]پیشینیان ، عمر نکرده ام ، اما در کردارهای آنان نگریسته ام ، ودر اخبار وسرگذشتشان اندیشیده ام ، ودر آثارشان سیر کرده ام تا آن جا که چونان یکی از آنان شده ام وبلکه با مطالعه تاریخ آنان ، گویا پا به پای اوّلین تا آخرین آنها عمر کرده ام . پس حوادث زلال را از تیره ، وسود آنها را از زیانشان بازشناختم . پس ، از هر چیزی ، ناب آن را برایت برگزیدم وزیبایش را برایت جستم ، ونا شناخته هایش را از تو دور ساختم ، وچونان پدری مهربان ، به کار تو همّت گماشتم وعزم تربیت تو کردم؛ زیرا که تو در آغاز زندگی قرار داری وتازه به روزگارْ روی آورده ای واز نیّتی پاک واندرونی بی پیرایه ، برخورداری .(میزان الحکمه 1) صفحه131
امام صادق (ع) : بزودی کوفه از مؤمنان تهی خواهد گشت وعلم از آن رخت برخواهد بست همانند ماری که در سوراخش پنهان می شود. آن گاه علم در شهری آشکار خواهد شد به نام قم. این شهر معدن علم وفضل می شود، تا آن جا که بر روی کُره زمین کسی نمی ماند که در دین ضعیف وناتوان باشد حتی زنان پرده نشین؛ واین [واقعه ]نزدیک ظهور قائم ماست. خداوند قم ومردم آن را جانشین مقام حجّت می کند. اگر چنین نبود هر آینه زمین اهل خود را فرو می بلعید ودر روی زمین حجّتی باقی نمی ماند. علم از این شهر به شهرهای دیگر در شرق وغرب عالم سرازیر می شود وبدین سان حجّت خدا بر بندگانش تمام می شود؛ چندان که در کُره خاک کسی نمی ماند که دین ودانش به او نرسیده باشد . سپس قائم علیه السلام ظهور می کند.
امام صادق (ع) فرمود : آیا می دانی چرا گفته اند قم؟ عرض کردم: خدا وپیامبرش وشما بهتر میدانید. فرمود: از آن رو قم را قم نامیده اند که مردم آن بر گرد قائم آل محمّد (ص) فراهم می آیند وهمراه او قیام می کنند ودر راه او پایداری می ورزند ویاری اش می رسانند. بحارالانوار(میزان الحکمه 2) صفحه 156
به همراه رسول خدا (ص) در منطقه مرَّ الظهران فرود آمدیم . من از چادرم خارج شدم . ناگهان ، زنانی را دیدم که با یکدیگر سخن می گویند واز گفتگوی آنان خوشم آمد . به خیمه بازگشتم وجامه دانم را بیرون آوردم واز میان آن ، جامه ای بیرون آورده ، پوشیدم وآمدم با آن زنان نشستم. در این هنگام ، رسول خدا از خیمه خود خارج شد وفرمود : «ای ابو عبد اللّه ! برای چه با زنان نشسته اى؟». چون رسول خدا را دیدم ، هول کردم وخود را باختم . گفتم : ای رسول خدا! شترم گریخته وبه دنبال ریسمان او هستم .... پیامبر (ص) رفت ووضو ساخت ودر حالی که آب از محاسن ایشان بر سینه شان جاری بود برگشت وفرمود : «ای ابو عبد اللّه ! سرانجام گریختن شترت چه شد؟.
آنگاه کوچ کردیم. پیامبر در راه هرگاه به من برمی خورد ، می فرمود : «سلام بر تو ای ابو عبد اللّه ! سرانجام گریختن آن شتر چه شد؟» . وقتی این را دیدم ، به سوی مدینه شتاب کردم واز رفتن به مسجد وهم نشینی با پیامبر (ص) اجتناب کردم. پس از مدّتی با استفاده از یک ساعتِ خلوت مسجد ، وارد مسجد شدم وبرای نماز خواندن ایستادم . ناگهان رسول خدا از یکی از اتاق های خود خارج شد ودو رکعت نماز کوتاه خواند . من به امید آن که ایشان برود ومرا تنها گذارد ، نماز را طولانی کردم . فرمود : «ای ابو عبد اللّه ! هر قدر که می خواهی ، نمازت را طولانی کن که من تا نماز را تمام کنی ، همچنان خواهم ایستاد». با خود گفتم : سوگند به خدا! پیش رسول خدا عذر خواهم خواست وایشان را راحت می کنم. از این رو ، هنگامی که فرمود : «سلام بر تو ای ابو عبد اللّه ! سرانجام گریختن شترت چه شد؟» ، گفتم : سوگند به آن که تو را به حقّ به رسالت برانگیخته ، آن شتر ، از زمان تمکین ، نگریخته است. آنگاه رسول خدا سه بار فرمود : «خدا تو را رحمت کند!» ودیگر هرگز به آن ماجرا اشاره نکرد. (میزان الحکمه 3 صفحه 346)
کنز العمّال ـ به نقل از ابن عمر ـ : به نقل از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود :
اگر ایمان ، به ثریّا آویزان باشد، مردانی از عجم به آن دست یابند وخوش بخت ترین آنها به لحاظ ایمان ایرانیان هستند. (میزان الحکمه 9 ص 80)
کمال الدین ـ به نقل از محمّد بن مسلم ـ : از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: خداوند برای مؤمنان نشانه هایی از قیام قائم (ع) بر شمرده است. عرض کردم: خداوند مرا فدای شما کند ، آن نشانه ها چیست؟ فرمود: این سخن خداوند متعال که: «شما» یعنی مؤمنان پیش از قیام قائم «را به چیزی از ترس وگرسنگی وکمبود مال وجان ومیوه ها می آزماییم وشکیبایان را نوید ده». بحار الأنوار ـ به نقل از محمّد بن مسلم وابو بصیر ـ : از امام صادق (ع) شنیدیم که فرمود: این امر (ظهور قائم) رخ نخواهد داد، مگر بعد از آن که دو سوم مردم از بین بروند. ما عرض کردیم: اگر دو سوم مردم از بین بروند ، که باقی می ماند؟ فرمود: آیا دوست ندارید که از یک سوم باقیمانده باشید؟! (میزان الحکمه ص401)
مسلمانی یک اسم نیست که یک کسی برای خودش انتخاب بکند بگوید ما این اسم را انتخاب کردیم، مسلمانی مثل ازدواج نیست که بگوییم که بله ما همسرمان را ایشان انتخاب کردیم و انشاءالله به پای هم پیر بشوید و تمام شد، دیدید ازدواج دو مرحله دارد؟ یک مرحلۀ نامزدی است یا مثلاً دوران عقد بگوییم، بعد هم یک مرحلۀ زندگی مشترک آغاز میشود. این آقای اسلام ماشاءالله هزار ماشاءالله، چشمهایم زیر پایش یکوقت چشم نزنم مراحلش یکی دوتا نیست، یعنی اگر شما چند تا مرحله آمده باشید جلو، خب حالا ببینیم مرحلۀ بعدی هم میتوانیم برویم جلو یا نه، هر چی دقّت میکنید میبینید مراحل پذیرش دین خیلی زیاد میشود.
من خیلی تعجّب میکنم توی جامعۀ ما خیلیها از بچّهمذهبیها انتظار زیادی دارند؛ اِ! آقا! تو که مذهبی هستی. آقا! این چند درجه مذهبی است؟ چند مرحله را پذیرفته؟ مرحلۀ بعدی را هم پذیرفته یا نه؟
ما الان در زمانی هستیم که دیگر مؤمن و مسلمان بودن هنر نیست، معنوی بودن هنر نیست، آقا! در کدام مرحله هستی، حالا مهم هم نیست هر کی در هر مرحلهای باشد، آنهایی که در این مسابقه در مراحل جلوتر میبازند، خیلی مسئلۀ عادی است. جامعۀ ما الان باید واکسینه بشود و اگر دیدیم که یک کسانی مذهبی بودند و از یک جایی به بعد بریدند خب اتّفاقی برایمان نیافتد، خیلی محکم بنشینیم بگوییم خب طبیعی است، این چیز زیاد نادری نیست.
همۀ ما اینجوری هستیم، من در مرحلهای که هستم کلنجارهایی دارم، حضرت امام در مرحلۀ خودشان با خودشان کلنجارهایی دارند، امام صادق(ع) وقتش را میگرفتند میفرمود آقا! وقت من را نگیرید «انّی ظنینٌ علی نفسی»، من درگیری دارم، باید به خودم برسم، بپردازم. حالا بعضیها این مراحل را تندتند پشت سر میگذارند، به سرعت پشت سر میگذارند، بعضیها استحکام دارند در هر مرحلهای هستند عقبنشینی ندارند، کُند جلو میروند امّا عقبنشینی ندارند، بعضیها دچار سقوط هم میشوند متأسّفانه.
امیرالمؤمنین به والی یمن ـ یمن شنیدید معمولاً مردم خوبی بودند و خوب توصیف شدند ـ نامه نوشتند: اهالی یمن! مردم با من بیعت کردند، آقای والی یمن! شما هم بیعت از مردم بگیر و شما هم بهجای خودت ابقاء بشو این پُستت مال خودت، ده نفر از بهترین آدمهایت را برای من بفرست.
من خواهش میکنم شما وسط این داستان پیدا کنید ماهیّت دین را، دین چیست؟ ما چی را باید بپذیریم؟ من و شما باید چی را بپذیریم که یکدفعهای با نماز خواندن و قرآن خواندن هم آدم میرود جهنّم؟ پس من چی را این وسط باید بپذیرم؟
آقا! این والی یمن هم سخنرانی کرد، همه را دعوت کرد، همه گریه کردند، از راه دور با امیرالمؤمنین بیعت کردند به واسطۀ این والی یمن، بعد فرمود که امیرالمؤمنین دستور داده ده نفر از بهترینها را بفرستیم، مردم! شما این کار را خودتان بروید انجام بدهید.
مردم رفتند صد نفر را انتخاب کردند ، این صد نفر آمدند هفتاد نفر را انتخاب کردند، یکی از بهترین شیوههای انتخابات، این هفتاد نفر سی نفر را انتخاب کردند، این سی نفر نشستند شُور کردند ده نفر را انتخاب کردند، این ده نفر رفتند پیش امیرالمؤمنین، این ده نفر آنجا نشستند انتخاب کردند یک نفر را انتخاب کردند، ایشان بلند شد جلوی امیرالمؤمنین شروع کرد عرض ارادت کردن، اینقدر حرفهای خوشگل و قشنگی زد عمیق، شاعرانه، قوی.
آقا امیرالمؤمنین توجّهی بهشان فرمودند، فرمودند که اسمت چیست جوان؟ گفت من مرادی هستم، فرمود اِبنُ مَن؟ پسر کی هستی؟ گفت من ابن ملجم مرادی هستم. امیرالمؤمنین دست روی دست خودش زد فرمود تو ابن ملجم مرادی هستی؟ گفت آقا! بله مگر چیست؟ چرا ناراحت شدی شما؟ آقا هِی میفرمودند «انّالله و انّا الیه راجعون»، گفت آقا! چی شده مگر؟ آقا فرمود واقعاً تو خودت ابن ملجم مرادی هستی؟ گفت آره آقا!
حضرت فرمودند میدانی تو آخر سر موجب قتل من خواهی شد قاتل من؟ گفت من؟ حضرت بهشان فرمودند ابن ملجم! تو مجبور نیستی با من بیعت کنی، برو، برو فکرهایت را بکن، گفت آقا! یعنی چی؟ من بیعت نکنم با تو؟ چه حرفی است میزنی؟ من در همۀ عالم به شما بیشتر از هر کسی علاقه دارم.
آقایان! یک سؤال میکنم شما به من جواب بدهید واقعاً. در طول تاریخ بشریّت چندتا مثل علیبن ابیطالب داریم؟ یکدانه است علیبن ابیطالب، قبول دارند آقایان؟! بانوان محترم قبول دارند؟ یکدانه است، خدا با قتل علیبن ابیطالب چی میخواهد به ما بگوید؟ نمیخواهد به ما حرفی بزند؟
علیبن ابیطالب که زایشگاهش کعبه است، قتلش پیام ندارد برای ما؟ آنوقت قتلش باید توسّط کسی باشد که به قول آقای بهجت(رض) یک کسی یک عمر پروانۀ امامش میشود آخرش امامش را میکُشد، چی میخواهد بگوید خدا؟ این خبر ویژه است یا یک خبر فرعی؟ حالا یک حادثۀ جزئی است بنده دارم بَرِش تأکید میورزم یا یک نکتۀ بسیار کلیدی است؟
یک نفر گفت: امام رضا! «لا تَنسِنِی مِن الدّعا»، من را فراموش نکن از دعا. آقا امام رضا (ع) فرمود: شما از کجا میدانی من شما را فراموش میکنم که نیاز بود تذکّر بدهی؟ گفت: آقا! ببخشید. آقا فرمود که چرا گفتی ببخشید؟ گفت: خب شما من را فراموش نمیکنید از دعا. فرمود روی چه حسابی؟ حسابش را بگو.
گفت: آقا! شما شیعیانتان را دعا میکنید من هم جزء شیعیانتان هستم. خب پس حتماً برای من هم دعا میکنید. آقا فرمود: نه، اینجوری نیست. وقتی تو دوست داری من برای تو دعا کنم همان لحظه من دستم را میبرم بالا و با اسم برای تو دعا میکنم.
آقایان و بانوان محترم!
الان امام زمان (ع) نسبت به ما مثل امام رضا (ع) است یا نه؟ چرا شُل جواب میدهید؟ است یا نیست؟ ما باور میکنیم که تا هوس کنیم آقا امام زمان دعایمان کنند همان موقع حضرت دستشان را بردند بالا دارند با اسم خصوصی برای ما دعا میکنند. میتوانیم این را باور کنیم؟ این ایمان به غیب است.
باور کنید امام زمان دلش برای شما تنگ میشود. امام رضا دلش برای شما تنگ میشود. در و دیوار حرمش برای صدای شما که میگویید «السّلام علیک یا علیبن موسی الرضا» گریه میکنند. اگر کسی باور کرد؟!
میدانید اگر من و شما باور کنیم امام زمان به ما علاقه دارد سیراب میشویم؟ لبریز میشویم؟ سرشار میشویم؟ سرمست میشویم؟ خلاءهای وجودیمان پر میشود؟ میدانید بهترین آدمهایی که در راه امام زمان تکّهتکّه میشوند، روز قیامت شرمندۀ محبّت آقا امام زمان هستند و میگویند آقا! یک ذرّه از محبّت تو را، یک ذرّه از جگرهایی را که در تو سوخت بهخاطر من، نتوانستم جبران کنم میدانید همۀ عزاداران اباعبدالله الحسین روز قیامت شرمندۀ امام حسین هستند؟ نگاه میکنند میبینند امام حسین بیشتر از اینها که برای امام حسین سوختند برایشان سوخته.
آن عارف گفته بود که اگر گناهکارها بدانند امام زمان چقدر دوستشان دارد از دنیا میروند، از شدّت اهمیّت این موضوع. ولی خب الحمدلله گناهکارها که متوجّه نمیشوند که. بهش میگویی امام زمان تو را دوست دارد. میگوید آقا! برای چی؟ امام زمان را با خودش مقایسه میکند. میگوید من به چه درد امام زمان میخورم؟ فکر کرده امام زمان مثل خودش که فقط به کسانی که به دردش میخورند، علاقه دارد. خب امام نیست که بداند دل امام چگونه است.
به این آیه از سورۀ توبه نگاه کنید. این وصف حال پیامبر و همۀ امامان ماست. «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»، یک پیامبری برایتان فرستادم که حریص شماست، هر چه برای شما سخت باشد، برای او هم دشوار خواهد بود.