یکی از فرماندهان خلبان ارتش به شهادت رسیدند،
فرمانده خلبان شهید بابایی، تو محرم میآید پیش حضرت امام(ره) عرضه میدارد: امام
من از شما مرخصی میخواهم، امام میفرماید: جنگ است مرخصی برای چه؟ عرضه میدارد:
امام من حواسم هست کجا، یک جایی از فرصت استفاده کنم، آن جایی که میشود، به عهده
خودم بگذارید، فقط شما اجازه بدهید که شرعاً اشکال نداشته باشد، امام میفرماید:
اشکال ندارد ولی بگو برای چه میخواهی تو محرم مرخصی را؟
شهید بابایی فرمانده خلبان، میفرماید که: من محرمها
نذر دارم یا عادت دارم، میروم این روضههای کوچولویی که پایین شهرمان هستند، آنجا
میروم شرکت میکنم، غریب هم هستم، نمیشناسند من را، میگویم اجازه میدهید چند
تا استکان من بِشویم، استکانهای امشب را من میشویم، این برنامهام هست، اگر
مرخصی به من میدهید میروم استکان روضه عزاداری امام حسین را بِشویم، امام میدانید
چه میفرماید؟ امام بهش میفرماید: من به یک شرط به تو اجازه میدهم، هر شب دو تا
استکان هم جای من پیرمرد بشویی.