· شخصی را در نظر بگیرید که از صفت «شجاعت» برخوردار نیست ولی ایمان به خدا داشته و به انجام عمل صالحی بهنام «جهاد» مشغول است و در این میان سعی دارد بر ترس خود نیز غلبه کرده و به تدریج، صفت شجاعت را در خود ایجاد نماید. اگر چنین فردی در همین لحظه و قبل از اینکه صفت شجاعت را کسب کند، از دنیا برود، در اوج کمال از دنیا رفته است و نبایست او را بهدلیل نداشتن صفت شجاعت تحقیر کرد. چون آنچه مهم است انگیزۀ جهاد یا همان ایمان و نتیجۀ ایمان یعنی عمل صالح است.
· البته در این میان عنصری بهنام صفت شجاعت نیز مهم است ولی نقش کلیدی ندارد. چرا که اگر کسی مشغول به انجام عمل صالحی به نام «جهاد فی سبیل الله» باشد ولی این عمل را با انگیزۀ ایمان نمیدهد بلکه مثلاً بهخاطر اینکه از شجاعت بالایی برخوردار است به این جهاد مشغول شدهاست، در اینصورت عمل صالح او نیز ارزشی نخواهد داشت. پس وجود صفت خوبی مانند شجاعت، در نبود ایمان حتی در صورتیکه منجر به عمل صالح نیز بشود، ارزش چندانی نخواهد داشت و بالعکس، عدم صفت شجاعت در صورت وجود ایمان و عمل صالح نقش چندانی در کم شدن ارزشها نخواهد داشت.
· اگر کسی در تمام طول عمرش با کمک ایمان و عمل صالح، به مبارزۀ با نفس پرداخت ولی نتوانست برخی از صفات بد، مانند ترس یا عصبانیت را از خودش دور کند، آیا اگر در همین حال بمیرد، عاقبت به خیر نخواهد شد؟ یا بالعکس اگر کسی بدون ایمان و حتی بدون عمل صالح بتواند اخلاق خود را اصلاح کند و بسیاری از صفات خوب اخلاقی را در خود ایجاد نماید، آیا عاقبت به خیر خواهد شد؟ مثلاً اگر یک انسان منافق، از برخی صفات خوب اخلاقی برخوردار باشد وآنها را در خدمت نفاق خود بگیرد، آیا این اخلاق خوب، یک ارزش بهحساب میآید؟ یا بهعنوان مثال اگر برخی انسانهای بیدین به این نتیجه برسند که برای رسیدن به زندگی بهتر و اهداف دنیوی خود، باید یکسری از صفات اخلاقی را در خودشان ایجاد کنند، در این صورت آیا این امر ارزش محسوب میشود؟ طبیعتاً اینها ارزش بهحساب نمیآیند.