استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جوانان» ثبت شده است

رفقا! یکی از دلایل ناراحتی آدم‌ها در این دنیا چیست؟ شما بگویید. این است که می‌گوید من آن‌قدری که استعداد داشتم نتوانستم بروز بدهم، آن‌قدری که به‌درد می‌خوردم، کسی از من استفاده نکرد. آن‌قدری که...، از این حرف‌هایی که خیلی‌ها می‌زنند، خصوصاً جوان‌های مستعدّی مثل شما خیلی دغدغۀ این را دارند، حیف نشوند، هدر نروند، بروز پیدا کنند، زمینۀ خلاقیت پیدا کنند. ابزاری در اختیارشان قرار بگیرد بتوانند رشد کنند، رشد بدهند، توانایی‌هایشان را به منصۀ ظهور بگذارند.

خلاقیت یک کلمۀ خیلی باعظمت است. خلاقیت را کوچک نگیرید. خلاقیت را اگر نزدیک کنیم به معنای خالق بودن، خالق این صفت باعظمت پروردگار است که انسان دوست دارد مثل خالق خودش خلاق باشد. خب آدم دوست دارد بروز پیدا بکند. خب فدایتان بشوم! بهشت جای نهایت خلاقیت‌های وجود انسان است. مواظب باشیم ما بتوانیم تمام استعدادهای خودمان را برای بهشت آماده بکنیم، فعال بکنیم. و الّا نابود خواهد کرد این ناراحتی وجود ما را. من دوست دارم آنی که می‌توانم باشم، خب آفرین! یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده گریه می‌کنند، سختی کشیده، بسیاری‌شان قطعه قطعه شدند تا شما به همین‌جا برسی. محل بروز خلاقیت‌های تو آنجاست. اینجا تکاپو می‌کنی برای اینکه آن استعدادِ عالی خلاقیت را آنجا در بهشت بروز بدهی. آنجا فضای ماست.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۱ ، ۱۸:۵۱
محمد رئوفی

جوانی آمده بود می‌گفت که: آقا من می‌خواهم ازدواج کنم، مراسممان نزدیک است ، گفتم خب. گفت آخر من اصلاً چیزیم نیست. گفتم چیه؟ به خانمتان علاقه نداری؟ گفت نه چرا خب علاقه دارم به ایشان، ولی حالا همچین اتفاق خاصی نمی‌خواهد بیفتد. می‌گویم من هیجان ندارم، نکند من یک بیماری‌ای دارم؟ من بعداً دچار مشکل نشوم؟ من هم می‌خواستم به او جواب بدهم، اول این‌طرف و آن‌طرف را نگاه کردم، دیدم کسی نیست، که یک‌وقت کسی نباشد بگویند اینها جفتشان مریضند «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید» به او گفتم ببین راستش این است که ازدواج اصلاً یک کاری است که همۀ گاو و گوسفندها هم انجام می‌دهند، اصلاً چیزی نیست، همۀ کلاغها ازدواج می‌کنند، همه آهوها، همه پرنده ها ، ازدواج میکنند، آری همان راحت باش! همین‌جوری که تو هستی همان درست است دیگر!
الان ابزار تخیّل افزایش پیدا کرده. چرا گفتم فیلم؟ چون فیلم‌ها ابزار تخیّل هستند. جوان یک ازدواجی را در یک فیلمی می‌بیند، یک نامزدبازی را در فیلمی می‌بیند، می‌رود در تخیل؛ آهان! این‌جوری خوب است ها! برای من هم یک همچین...، دیگر ذهنش از آن جدا نمی‌شود. بعد هر ازدواجی بکند من قول محضری به شما می‌دهم، الان دیگر جمعه است بسته است، تعطیل است و الّا می‌رفتیم امضا می‌کردم بهت می‌دادم، هر ازدواجی بکند مطابق تخیّلش نیست و دعوایش می‌شود، قطعاً ازدواج آدم را خوش اخلاق می‌کند. این بداخلاق شده مال تخیّلاتش است. یکبار این را بگویم. مجردها این را باید امشب چند بار از رویش بنویسند؟ صدبار. نه مجرّدها ننویسند، متأهل‌ها بنویسند. بنا شد مجردها زیاد رویش فکر نکنند، شما برو به کارت برس، شما به ازدواج زیاد فکر نکن، همینقدر که می‌شنوی در این جلسه کافی است، بقیه‌اش برو زندگی‌ات را برس.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۱ ، ۲۰:۵۸
محمد رئوفی

رسول گرامی اسلام آمدند از کنار عدّه‌ای از جوان‌ها عبور کنند ، فرمودند که آیات آخر سورۀ زمر را برایتان می‌خوانم، هر کس گریه کند من بهشت را بهش قول می‌دهم، (جانم، چه فرصت عالیی، حیف ما آنجا نبودیم،) آیات آخر سورۀ زمر را خواندند، جوان‌ها گریه کردند، یک جوانی آمد گفت : یا رسول‌الله من گریه‌ام نیامد، گریه زوری که نیست گریه‌ام نیامد، آقا فرمود : من دوباره می‌خوانم هر کس گریه‌اش آمد گریه کند ، هر کس گریه‌اش نیامد خودش را به گریه بزند.

بعد دوباره آیات را خواندند، همه دوباره اشک‌شان جاری شد، آن چند نفری که ایستاده بودند، جوان انصاری گفت : یا رسول‌الله من تباکی کردم ولی گریه‌ام نیامد، آقا فرمود همان کافی است من بهشت را به تو هم وعده می‌دهم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۲:۴۳
محمد رئوفی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۰:۲۰
محمد رئوفی