«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ»
نترس آقا !
اگر نترسی، کلّی از بلاها کاهش پیدا میکند.
دوم : استغفار عزیز من! بلا را کاهش میدهد- یک عرقخورِ چاقوکشِ دزدِ نمیدانم بیهمه چیز جنایتکار، میرود درِ خانۀ خدا چهجوری میرود؟ سرش را میاندازد پایین، اصلاً حرف نمیزند، میگوید: آقا! من چه بگویم؟ من چه بگویم؟ او چهجوری میرود، تو هم همینجوری برو پیش خدا، خدا خیلی بهت نگاه خواهد کرد.
از شما میخواهم از دو تا موضوع استغفار کنید. یک؛ از کلیّۀ گناهها و مکروهها و جاهایی که کم گذاشتی. خب حاجآقا! دیگر چیز دیگر باقی نمیماند. چرا دوتا چیز دیگر باقی میماند. دو؛ از همۀ کارهای خوبی که کردی. بگو خدایا! ببخش من را، ناچیز بود، بد نیّت بود، بینیّت بود، بیارزش بود. بابا! من این کار را کردم، من دست به دریا بزنم نجس میشود، من آن کار را کردم ارزشش میآید پایین دیگر. خدایا! نمازهای من را ببخش، خدایا! قرآن خواندنهایم را ببخش، مسجد رفتم ببخش. ببین من خیرت را میخواهم ها! ببین چه خواهد شد.