وقتی عمود* 253 را رد کرده بودیم، دیگر واقعاً توانی برای حرکت نداشتم، آرزو میکردم بچههایی که همراه بیرق، تقریبا صد متر جلوتر از ما حرکت میکردند، لحظهای برای استراحت درنگ کنند تا با نوشیدن یک استکان چای عربی -که هزاران زائر از آن استکان نوشیده بودند و آن مرد عراقی هر بار تنها آنرا در ظرف آبی فرو میکرد تا مثلاً آن را بشوید- توان دوبارهای برای راه رفتن بیابم. در همین حال ناگهان مرد میانسال عربی را دیدم که از شدت عرق ریختن در آن سرمای زمستانی، تمام یقه لباس مندرسش خیس شده بود. باور نمیکنی اگر بگویم با دیدن او تمام خستگی وجودم از بین رفت و جایش را بهنوعی خجالت همراه با سرافکندگی داد
- انواع ذکر برای هر کاری / درمان با قرآن
- زمان های مناسب و نامناسب خواب
- داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون
- داستان واقعی و زیبای فضیل بن عیاض راهزن
- وصیت نامه چارلی چاپلین به دخترش : برهنگی بیماری عصر ماست // ((با خواندن این نامه نتیجه میگیریم : حجاب کمی عقل میخواهد نه دین))
- خلاصه کتاب مستر همفر - جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی
- دو آیه از قرآن و 40 حدیث در مورد عفاف و حجاب
- ازدواج هابیل و قابیل با خواهران خود
- 15 توصیه حاج اسماعیل دولابی (ره)
- صیحه آسمانی در 23 ماه رمضان سال (شاید) 1394