استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ

۱

متن کامل (قسمت سوم) خاطرات مستر همفر

پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ

بخش هشتم

دبیرکل راز دوم را هم برای من باز گفت; همان رازی که وعده داده بود من به ویژه پس از چشیدن شیرینی راز اول در آرزوی دانستن آن بودم. راز دوم سند پنجاه صفحه‏ای بود که در آن برنامه‏هایی برای درهم کوبیدن اسلام و مسلمانان در مدت یک قرن آمده بود به گونه‏ای که پس از آن از اسلام تنها نامی باقی بماند. این سند خطاب به مدیرکل‏های وزارت و برای دست‏یابی به این هدف تنظیم شده بود. این سند چهارده بند داشت و به من هشدار دادند که از این سند به کسی چیزی نگویم و آن را کاملا پوشیده دارم تا مسلمانان به مفاد آن آگاه نشوند و برای رویارویی با آن چاره‏ای نیندیشند. خلاصه این سند به شرح زیر است:

۱- همکاری جدی با تزارهای روسیه برای دست‏اندازی به مناطق اسلامی.

همچون بخارا، تاجیکستان، ارمنستان، خراسان و توابع آن، و همکاری جدی با آنها برای دست یافتن به اطراف مناطق ترک‏نشین هم‏مرز با روسیه.

۲- همکاری کامل با فرانسه و روسیه در برنامه‏ریزی همه جانبه برای درهم کوبیدن جهان اسلام از بیرون و درون.

۳- برانگیختن اختلاف‏ها و درگیری‏های شدید میان دو حکومت ترک و فارس و افروختن آتش قومی و نژادی میان دو طرف.

شعله‏ور کردن آتش جنگ میان قبایل و ملت‏های مسلمان همسایه و کشورهای اسلامی و زنده کردن مذاهب (حتی آنها که از میان رفته‏اند) برانگیختن اختلاف در میان مذاهب.

۴- بخشیدن مناطقی از کشورهای اسلامی به غیر مسلمانان.

یثرب به یهودیان; اسکندریه به مسیحیان; یزد به زرتشتیان پارسی; عماره به صابیان; کرمانشاه به علی‏اللهی‏ها; موصل به یزیدیان(۷۳); خلیج فارس به هندوها پس از آن‏که تعداد زیادی هندو به آن منطقه آورده شدند; طرابلس به دروزی‏ها(۷۴); قارص(۷۵); به علوی‏ها; مسقط به خوارج; باید اینان را با پول، اسلحه، برنامه و نیروهای کارآمد یاری کنیم تا همچون خارهایی در بدن اسلام باشند، و مناطق آنها را گسترش دهیم تا همه کشورهای اسلامی را در هم کوبند.

۵- برنامه‏ریزی برای پاره پاره کردن حکومت‏های اسلامی:

فارس و ترک به بیشترین پاره‏های ممکن; حکومت‏های کوچک محلی که با یکدیگر نزاع کنند; همچون اوضاع هند. زیرا گفته‏اند «اختلاف بینداز و حکومت کن» و «اختلاف بینداز و ویران کن».

۶- ساختن دین‏ها و مذهب‏های مختلف در کشورهای اسلامی.

و این برنامه‏ریزی حساب شده‏ای نیاز دارد به گونه‏ای که هر دین با تمایلات مردم یک منطقه تناسب داشته باشد. مثلا باید چهار دین در مناطق شیعه پدید آورد، دینی که خدایش حسین بن‏علی باشد; دینی که جعفر صادق را پرستش کند; دینی که مهدی موعود را بپرستد و دینی که علی‏الرضا را عبادت کند. جای مناسب برای اولی کربلا، دوم اصفهان، سوم سامرا و چهارمی خراسان است. چنان‏که باید مذهب‏های چهارگانه اهل‏سنت را به شیوه ادیان جداگانه درآورد که ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند; اختلاف‏های خونینی داشته باشند; در کتاب‏هایشان باید دست برد تا هر گروه تنها خود را مسلمان بداند و بر این باور باشد که دیگران کافرند و کشتن و بیرون راندن آنان واجب است.

۷- پراکندن فسادهایی چون زنا، لواط، شراب و قمار در میان مسلمانان.

بهترین وسیله برای این کار باقی ماندگان از دین‏های گذشته در این کشورهایند; آنان باید سربازان انبوهی برای این کار داشته باشند.

۸- تلاش برای گماشتن حاکمان فاسد در این کشورها که در دستان وزارت باشند.

دستورات را انجام دهند و از آن‏چه نهی می‏شود خودداری کنند; ما باید خواسته‏هایمان را از طریق این‏ها در کشورهای اسلامی جامه عمل بپوشانیم. اگر حاکمان غیرمسلمان باشند بسیار بهتر است; بنابراین باید افرادی را با ظاهر اسلامی به سوی مراکز قدرت گسیل کنیم تا اهداف ما را به انجام برسانند.

۹- محدود ساختن زبان عربی (تا جایی که ممکن است) و رواج بخشیدن به زبان‏های دیگر.

چون سانسکریت، پارسی، کردی و پشتو; زنده کردن زبان‏های اصلی رایج در جهان عرب و گسترش لهجه‏های فرعی زبان عربی که سبب خواهد شد عرب‏ها از زبان فصیح که زبان قرآن و سنت است دور شوند.

۱۰- گسیل مزدوران به گرد حاکمان و رساندن آنها به درجه مشاوران آنان.

تا وزارت بتواند بدین روش در حاکمان نفوذ کند. برترین راه، سود جستن از غلامان و کنیزکان توانا است. وزارت باید اینان را پرورش دهد و در بازار برده‏فروشان به نزدیکان حاکمان همچون فرزندان، زنان و افراد دارای نفوذ نزد حاکمان فروخته شوند، تا آنان گام به گام به حاکمان نزدیک شوند; پس از آن مادران و مشاوران حاکمان شوند و همچون دست‏بندی آنها را در برگیرند.

۱۱- گسترش دایره دعوت به مسیحیت و وارد کردن افرادی از هر صنف به گروه دعوت‏کنندگان.

از جمله: حسابداران، پزشکان، مهندسان و مانند آنان; ساختن کلیساها، مدارس، درمان‏گاه‏ها، کتابخانه‏ها و گروه‏های خیریه در گوشه و کنار جهان اسلام; انتشار مجانی و بدون عوض میلیون‏ها کتاب مسیحی در میان مسلمانان; تلاش برای جای دادن تاریخ مسیحی در کنار تاریخ اسلامی; فرستادن جاسوس‏ها و مزدوران به دیرها و صومعه‏ها با نام راهبان زن و مرد که وظیفه آنان کمک به ارتباطها و تحرک‏های مسیحیان و نیز خبریابی از اوضاع و احوال مسلمانان خواهد بود. چنان‏که باید لشکر بزرگی از دانشمندان پدید آورد تا پس از آشنایی کامل با اوضاع مسلمانان، تاریخ آنان را سیاه کنند و در کتاب‏هایشان دست ببرند.

۱۲- سست کردن عقیده دختران و پسران مسلمان.

تردید افکندن در میان آنها نسبت به دینشان; فاسد کردن اخلاق آنها از طریق مدرسه‏ها، کتاب‏ها، باشگاه‏ها، نشریه‏ها و نیز دوستان غیرمسلمان که می‏توانند زمینه را برای این کار فراهم نمایند. بنابراین لازم است گروه‏هایی پنهانی از جوانان یهودی و مسیحی و دیگر آیین‏ها تشکیل شوند که در کمین جوانان مسلمان باشند و با هر روش ممکن آنان را شکار کنند.

۱۳- برافروختن آتش همیشگی جنگ‏ها و شورش‏های داخلی.

و مرزی میان مسلمانان و غیرمسلمانان و میان خود مسلمانان تا نیروی مسلمانان تباه شوند و اندیشه پیشرفت و همبستگی را از سر بیرون کنند; نیروهای فکری و مالی‏شان نابود گردد; جوانانشان از میان بروند و آشفتگی، درهم ریختگی، و هرج و مرج آنان را فراگیرد.

۱۴- ویران ساختن اقتصاد و معاش مسلمانان.

نابود کردن کشتزارها; خراب کردن سدها; خشک ساختن رودها; تلاش برای گسترش بیکاری به وسیله بیزار کردن آنان از کار; پدید آوردن مکان‏هایی برای وقت‏گذرانی بیکاران و افزون ساختن معتادان به تریاک و دیگر مواد مخدر.

این بندها همواره با شرح کامل، نقشه‏ها، شکل‏ها و عکس‏هایی آمده بود. از دبیرکل به دلیل این‏که این سند را در اختیارم گذاشته بود سپاس‏گزاری کردم و یک ماه دیگر در لندن ماندم; وزارت دستور داد بار دیگر به سوی عراق روانه شوم تا کار را با محمدالوهاب به پایان برسانم. دبیرکل به من گفت: در کار او هیچ‏گونه کوتاهی نکنم. او گفت: بر اساس گزارش‏های دریافتی از مزدوران، شیخ بهترین کسی است که می‏توان به او تکیه کرد; او گوش به فرمان وزارت است.

دبیرکل همچنین گفت: با شیخ بی‏پرده سخن بگو، مزدور ما در اصفهان با او بی‏پرده سخن گفته و شیخ همه چیز را پذیرفته است; به شرط آن‏که از او در برابر حکومت‏ها و عالمانی که در صورت ارایه اندیشه‏هایش بر او از همه سو خواهند تاخت، پشتیبانی گردد. اگر لازم شد پول و سلاح کافی در اختیار او قرار گیرد و یک استان هر چند کوچک نیز در اطراف نجد، به او سپرده شود. وزارت این همه را پذیرفته است.

من با این خبر گویا می‏خواستم از شادمانی پرواز کنم. به دبیرکل گفتم: اکنون من چه کنم؟ از شیخ چه بخواهم؟ و از کجا آغاز نمایم؟ دبیرکل گفت: وزارت برنامه دقیقی دارد که شیخ باید آن را انجام دهد; آن برنامه این است:

۱- تکفیر همه مسلمانان و روا دانستن کشتار آنان.

ستاندن اموالشان، بر باد دادن ناموسشان، فروش آنها در بازار برده فروشان و روا دانستن آن‏که مردان مسلمان به عنوان غلام و زنانشان به عنوان کنیز به خدمت گرفته شوند.

۲- ویران کردن کعبه.

با این دست‏آویز که این بنا از باقی‏مانده‏های بت‏پرستی است و جلوگیری از انجام حج و تشویق قبایل به قتل و غارت حجاج.

۳- تلاش برای سرپیچی از فرمان خلیفه.

تشویق به جنگ با او و گردآوردن سربازان برای نبرد. جنگ با بزرگان حجاز، برای کاهش نفوذ آنان با هر وسیله ممکن نیز ضروری است.

۴- ویران کردن گنبدها، ضریح‏ها، مکان‏های مقدس مسلمانان در مکه، مدینه و دیگر شهرها.

به دست‏آویز شرک و بت‏پرستی، همچنین لکه‏دار کردن شخصیت پیامبر محمدصلی الله علیه وآله وسلم و جانشینانش و مردان بزرگ اسلام تا جایی که امکان دارد.

۵- گسترش هرج و مرج و تروریسم در کشورهای اسلامی.

۶- انتشار قرآنی تحریف شده که بر اساس حدیث‏ها در آن فزونی و کاستی ایجاد شده باشد.

پس از آن‏که این برنامه مشخص شد دبیرکل گفت: از این برنامه گسترده هراسان مشو! ما باید بذرهایی بکاریم و به زودی نسل‏های دیگری می‏آیند و آن را تکمیل می‏کنند. حکومت بریتانیا بر این‏گونه بردباری، دیرینه بسیاری دارد. و راه را گام به گام باید پیمود. آیا محمد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم یک مرد نبود که توانست چنین انقلاب نابود کننده‏ای برپا کند. محمد بن‏عبدالوهاب نیز باید همچون پیامبرش باشد و این انقلاب مطلوب را انجام دهد.

چند روز بعد، از وزیر و دبیرکل اجازه گرفتم; با خانواده و دوستانم بدرود گفتم; چون می‏خواستم از خانه بیرون آیم، پسرم گفت بابا! زود برگرد; چشمانم اشک‏آلود شد و نتوانستم از همسرم پنهان کنم; یکدیگر را به گرمی بوسیدیم و به سوی بصره به راه افتادم. پس از یک سفر دراز، شبی به خانه عبدالرضا در بصره رسیدم; در خواب بود; چون مرا دید به گرمی خوش آمد گفت; شب را تا صبح خوابیدم; به من گفت: محمد به بصره آمد، و پیش از سفر دوباره نامه‏ای برایت گذاشت. بامداد نامه را خواندم و دانستم که به نجد رفته است. نشانی‏اش را در نجد نوشته بود; صبح‏گاه به راه نجد رهسپار شدم و پس از رنج بسیار به آن‏جا رسیدم و شیخ محمد را در خانه‏اش پیدا کردم.

آثار ناتوانی را در او دیدم; به او چیزی نگفتم اما پس از آن دریافتم که ازدواج کرده است و اندیشیدم که این‏گونه نیرویش کاسته خواهد شد، به او پند دادم همسرش را رها کند و او هم پذیرفت. با هم قرار گذاشتیم که من خود را به عنوان بنده او معرفی کنم; بنده‏ای که او از بازار خریده، در سفر بوده و اکنون باز آمده است و چنین نیز شد; در بین دوستانش مشهور شد که من بنده او هستم; او مرا در بصره خریده است و من به دستور وی در سفری بوده‏ام و اکنون بازگشته‏ام. مردم مرا به همین گونه می‏شناختند; من دو سال با او بودم و ما زمینه آشکار کردن دعوت را فراهم نمودیم. در سال ۱۱۴۳ هجری او عزم جزم کرد تا یارانی گرد آورد و فراخوان خود را با واژه‏های مبهم و حرف‏های رمزآلود برای نزدیک‏ترین یارانش باز گفت و به تدریج دعوتش را گسترش می‏داد. من بر گرد وی گروهی توانمند گرد آوردم که به آنها پول می‏دادیم; هرگاه آنها را در برخورد با دشمنان ناتوان می‏دیدم، عزمشان را سخت می‏کردم. هر چه دعوتش را بیشتر آشکار می‏کرد دشمنانش افزون‏تر می‏شدند. گاهی به دلیل فشار شایعه‏هایی که علیه او می‏ساختند می‏خواست از راهش باز گردد، اما من اراده او را سخت می‏کردم و می‏گفتم: پیامبر محمدصلی الله علیه وآله وسلم بیش از این تحمل کرد; این راه بزرگواری است، هر مصلحی با این‏گونه سختی‏ها و تهمت‏ها روبرو می‏شود. ما این‏گونه با دشمنان در جنگ و گریز بودیم; من برای دشمنان شیخ جاسوس‏هایی گمارده بودم با پول; هرگاه می‏خواستند فتنه‏ای به‏پا کنند جاسوس‏ها خبر می‏دادند و ما می‏توانستیم توطیه آنها را درهم شکنیم. یک بار جاسوسان گفتند: برخی از دشمنان شیخ در اندیشه ترور او هستند; وقتی که نقشه آنها را برای ترور شیخ آشکارا کردیم کار بر آنها واژگونه شد و مردم از آنها بی‏زار گردیدند.

شیخ به من قول داد که هر شش بخش برنامه را انجام خواهد داد; وی گفت البته اکنون تنها برخی از آنها را می‏توانم انجام دهم و این کار را هم کرد. شیخ بعید می‏دانست که بتواند پس از دست یافتن به کعبه آن را ویران کند; زیرا دست‏آویز این‏که آن‏جا مرکز بت‏پرستی بوده است، مورد پذیرش مردم نبود; همچنین بعید می‏دانست که بتواند قرآن تازه‏ای درست کند. او از حاکمان مکه و استانبول به سختی هراسان بود. وی می‏گفت: اگر ما سخنی در این دو مورد بگوییم آنان لشکریانی به سوی ما گسیل خواهند کرد که ما توانایی دفاع در برابر آنها را نخواهیم داشت. من عذر او را پذیرفتم زیرا همچنان که شیخ می‏گفت زمینه آماده نبود.

پس از سال‏ها کار، وزارت توانست «محمد بن‏سعود» را هم به سوی ما سوق دهد; آنان کسی پیش من فرستادند که این مطلب را به من بگوید و لزوم همکاری میان این دو محمد را بیان نماید. دین از محمدالوهاب و قدرت از محمد السعود تا هم دل‏های مردم را به چنگ آورند و هم بدن‏هایشان را; زیرا تاریخ نشان داده است که حکومت‏های دینی هم پایدارترند و هم نفوذ بیشتری دارند و هم ترسناک‏ترند.

این‏چنین شد که قدرت بزرگی در سوی ما گرد آمد; (الدرعیه) را پایتخت حکومت و دین تازه قرار دادیم و وزارت پنهانی حکومت نو را پول کافی می‏رساند، حکومت، تازه بندگانی خرید که در واقع بهترین کارشناسان وابسته به وزارت بودند، آنها زبان عربی آموخته و جنگ‏های بیابانی فرا گرفته بودند، من و آنان که یازده نفر بودند در اجرای برنامه‏های مورد نیاز همکاری می‏کردیم و این دو محمد هم در انجام برنامه‏های ما پیش می‏رفتند، بارها در مواردی که وزارت دستور خاصی نداده بود ما خود مسایل را مورد بررسی قرار می‏دادیم. ما همگی با دخترانی از عشایر ازدواج کردیم، و چه شگفت‏زده شدیم از یک‏رنگی زن مسلمان با شوهرش.

این‏گونه ما با عشایر بیش از پیش پیوسته شدیم و اینک پیشرفت کارها هر روز از روز پیش بهتر است و مرکزیت ما روز به روز تقویت می‏شود به گونه‏ای که اگر فاجعه‏ای ناگهانی روی ندهد بذرهای پاشیده شده چنان رشد می‏کند که میوه‏های مطلوب به بار خواهد نشست
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۳
محمد رئوفی

همفر

جاسوس انگلیسی

نظرات  (۱)

سلام

خیلی خیلی ممنون بابات خاطرات این خائن .......


می خواستم بدونم آیا ادامه داره این خاطرات یا نه اگه ادامه داره چند بخش دیگه داره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی