استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۴۵ ب.ظ

۱

پروتکلهای دانشوران صهیون

برنامه ی عمل صهیونیسم جهانی

عجاج نویهض

ترجمه حمیدرضا شیخی

پروتکل اول

ما هر اندیشه ای را جداگانه بررسی می کنیم و با مقایسه و نتیجه گیری به توضیح و تبیین آن می پردازیم تا ماهیت آن خود به خود برای ما روشن شود و حقایق همراه و اطراف آن را ببینیم. اما شیوه ی سخن ما ساده گویی و پرهیز از تصنع و آرایه های ادبی خواهد بود.
آنچه اکنون من باید توضیح دهم شیوه ی عملی ماست. من از دو زاویه به شرح این موضوع می پردازم: اول دیدگاه خود ما، و دوم دیدگاه « گوییم ». (1)
پیش از هر چیز باید در نظر داشت که مردم طبیعتاً به دو گروه سالم و ناسالم و خوب و بد تقسیم می شوند و همیشه شمار دومی ها بیش از گروه اول است. بنابراین، بهترین نتایجی که از طریق حکومت بر «گوییم» خواهان تحقق آن هستیم به وسیله ی خشونت و ترور به دست می آید، نه با مباحثات آکادمیک؛ زیرا هر انسانی طالب رسیدن به قدرت است. هر فردی می خواهد - اگر بتواند - دیکتاتور شود. اندکند افرادی که مایل نیستند منافع مردم را فدای منابع خصوصی خود کنند.
چه عواملی گوییم، این حیوانات درنده را از حمله باز می دارد؟ و چه چیز تا به امروز آنها را کنترل کرده است؟
آنان در آغاز پیدایش جامعه، مقهور نیروی بیدادگر کور بودند، ولی بعد قانون بر آنها حاکم شد، اما این قانون در واقع چیزی جز همان نیروی بیدادگر نبود که این بار در لباس دیگری آشکار گردید. از این مطلب نتیجه می گیرم که به موجب ناموس طبیعت، حق با زور است.
آزادی سیاسی ایده ای بیش نیست و واقعیت خارجی ندارد، اما هر یک از ما باید بداند که چگونه در موقع لزوم از این طعمه برای جذب گروه ها و توده ها به سوی حزب خود و نابود کردن حزب مخالف که حکومت و قدرت را در اختیار دارد استفاده کند.
این کار، در صورتی که حزب مقابل گرفتار میکروب ایده ی آزادی موسوم به لیبرالیسم باشد، آسان و ساده خواهد بود؛ زیرا به خاطر پایبندی به این ایده ی صرف از قدرت خود تا حدی کوتاه می آید و این جا، یقیناً، آغاز پیروزی اندیشه ی ماست. در این هنگام وضعیت دیگری به وجود می آید: مهار حکومت سست شده است و کم کم از هم می گسلد. این قانون زندگی است. در نتیجه دست جدیدی می آید و زمام را در اختیار می گیرد و اجزای آن را به هم می پیوندد؛ زیرا نیروی کور توده ی مردم حتی یک روز نمی تواند بدون رهبر و پیشوا دوام بیاورد. سپس حکومت جدید به راه خود ادامه می دهد اما تمام کاری که می تواند بکند این است که بر جای حکومت پیشین که ایده ی لیبرالیسم آن فرسوده و به کام نیستی فرو برده است تکیه زند.
در گذشته این طور بود، اما امروز قدرت طلا جانشین قدرت حکومت های طرفدار لیبرالیسم گشته، و زمان حاکمیت دیانت سپری شده است. امکان ندارد مردم ایده ی آزادی را تحقق بخشند؛ زیرا هیچ یک از آنها طرز استفاده ی دقیق و عاقلانه از آن را نمی داند. ببینید، برای مثال اگر شما برای مدتی به یک ملت استقلال عمل و خودمختاری بدهید چندی نمی گذرد که هرج و مرج او را فرا می گیرد و کارهایش مختل می شود و از این لحظه به بعد خصومت میان جمعیتها و توده ها بالا می گیرد، چندان که میان طبعات مختلف درگیری به وجود می آید و در بحبوحه ی این آشفتگی، حکومت ها می سوزند و به تلّی از خاکستر تبدیل می شوند.
چنین حکومتی سرنوشتش اضمحلال است؛ خواه او خود، خویشتن را به وسیله ی قیامهای تحلیل برنده ی داخلی مدفون سازد و خواه این قیامها او را به سمت پنجه های دشمن خارجی سوق دهد. در هر دو حال، این حکومت مرده به شمار می آید و ناتوان تر از آن است که بتواند از جا برخیزد و لغزش خود را جبران کند. او اینک در مشت ماست. در این هنگام قدرت مجهز سرمایه وارد میدان می شود و سر یک ریسمان ناپیدا را به طرف حکومت جدید می فرستد و این حکومت چون به آن ریسمان نیاز شدید دارد، خواه ناخواه، دست به سویش دراز می کند و آن را می گیرد، که اگر این کار را نکند سقوط خواهد کرد.
ممکن است هواداران لیبرالیسم بگویند که این شیوه با اصول اخلاقی منافات دارد. ما از آنها سؤال می کنیم: وقتی هر کشوری دو دشمن دارد و آن کشور مجاز است که در نبرد با دشمن خارجی خود از هر وسیله و روش و نیرنگی، مثل پنهان نگه داشتن کامل نقشه های هجوم و دفاع خود از دشمن، شبیخون زدن و یا حمله به او سپاهی عظیم که دشمن از آن بی اطلاع است، استفاده کند و هیچ یک از این کارها خلاف اصول اخلاقی به شمار نمی آید، آیا استفاده از این راهها برای نابودی دشمن داخلی که بدتر از دشمن خارجی است و موجودیت جامعه و منافع توده ی مردم را تهدید می کند، اولویت ندارد؟ چگونه می توان گفت که استفاده از وسایل و طرق مذکور در مورد اول رواست و در مورد دوم ناروا؟ حقیقت تردید ناپذیر این است که اگر این وسایل در آن جا مطلقاً بلامانع و رواست در این جا نیز ناروا نبوده و نباید به آن اعتنایی کرد.
چگونه ممکن است که یک انسان حکیم و با بینش به موفقیت خود در رهبری توده ها به سمت خواسته های خویش امید بندد، ولی در هنگام رو به رو شدن با مقاومتی یا اتهامی ولو بی اساس از سوی دشمن که توده ی مردم آن را باور می کنند - زیرا توده ها در تحلیل مسائل از حد ظواهر سطحی فراتر نمی روند - سلاحش فقط منطق و ارشاد و مناظره و گفتگو باشد؟
مردانی که ما آنها را بی نظیر و جلودار تصور می کنیم، هرگاه در اقیانوس توده های متشکل از عوام غوطه ور شوند، هم آنها و هم توده هایشان تحت استیلای هوا و هوس و عقاید بی ارزش و عادات و سنتها و نظریات عاطفی سخیف قرار می گیرند و نتیجهً به دره ی کشمکش های حزبی سقوط می کنند و این خود مانع از آن می شود که در مورد یک تصمیم به توافق برسند هر چند آن تصمیم آشکارا سودمند و بی عیب و نقص باشد. وانگهی، هر تصمیمی که توده ی بی مصرف اتخاذ می کند، سرنوشت آن بسته به دو چیز است: یا این که فرصت مناسبی دست دهد تا آن را به سرانجامش برساند و یا جمعیت انبوهی که آن را تأیید کنند. اما چون این جمعیت از اسرار و رموز سیاست بی خبر است تصمیمی که از زیر دست او بیرون می آید نه فقط مسخره و مضحک خواهد بود، بلکه در درون آن بذر تباهی نهفته است که نتیجه ی حکومت را تباه می کند و لاجرم آنارشی به سراغ حکومت می آید.
محور سیاست جدا از محور اخلاق است. این دو هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند. حاکمی که تابع اصول و روش اخلاقی باشد سیاستمدار ماهری نیست و تا زمانی که بر سریر حکومت نشسته است همواره متزلزل و در آستانه ی سقوط خواهد بود. ولی حاکم عاقلی که خواهان توسعه و تحکیم حکومت خویش است، باید دو خصلت داشته باشد: هوش قوی و مکر فریبنده. صفاتی چون صراحتگویی و امانتداری که گفته می شود جزء خصلتهای والای ملی هستند، همگی در عالم سیاست از معایبند نه فضایل و به سقوط حکومتگران شتاب می بخشند. برای حکومتها این صفات از هر دشمنی که در کمین آنها نشسته باشد، گول زننده تر و شکننده تر و در متلاشی کردن و از میان بردن آنها مؤثرتر است.
رستنگاه این خصلت ها کشورها و حکومتهای گوییم است. پس، این صفات از آنهاست و آنها به داشتن این صفات سزاوارترند. زنهار! زنهار! که ما چنین صفاتی را بپذیریم.
حق ما سرچشمه اش زور و قدرت است. کلمه ی «حق» امری است وجدانی، معنوی و مجرد (2) و دلیلی بر درستی آن وجود ندارد. مفهومی بیش از این ندارد که: آنچه می خواهم به من بده تا ثابت کنم از تو قویترم.
حق از کجا شروع می شود و پایان آن کجاست؟
هر دولتی که سازمان اداری آن دستخوش تباهی شود و برای قوانین آن هیبت و شکوه و برای حکام آن اهمیت و اعتباری باقی نماند و مردم خواهان حقوق شوند و هر ساعتی خواسته ی تازه ای را سر دهند و از خواسته ی قبلی خود دست بردارند و بدین سان خواسته هایشان درهم و برهم و متضاد شود و هر حزب و گروهی از روی تفنن و هوس به نام آزادی خواهی حقی برای خود قائل شود. آری، در چنین وضعی من به نام حق که همان حق زور است هجوم می برم و کلیه ی اسکلت های سازمان ها و دستگاه های میان تهی را منهدم می کنم و به جای آنها چیز جدیدی می آورم و زمام حکومت و سیادت آنهایی را که حقوق خود را- حقوقی که بر اساس آن حکومت خویش را بنا می کردند- برای ما رها کردند، به دست می گیرم. و اما سرنوشت خود این مردم: اینها باید در برابر عقاید لیبرالیستی که از آن دم می زدند تسلیم شوند.
در یک چنین وضعیت متزلزلی، نیروی ما از هر نیروی دیگری قوی تر و در دفع دشمنی و تجاوز نیرومند خواهد بود؛ زیرا این نیرو پشت پرده مخفی می ماند تا زمانی که کاملاً آماده و مجهز شود. در این هنگام که دیگر قوی شده است ضربه ی خود را وارد می آورد. هیچ کس نمی تواند به این نیرو آسیبی برساند یا در برابر آن بایستد.
این شر و تباهی موقت که از روی ناچاری آن را به وجود می آوریم، منشأ خیر خواهد شد. این خیر همان حکومت جدید است که در برابر هیچ بادی به لرزه در نمی آید. این حکومت اموری را که به وسیله ی لیبرالیسم و آزادی خواهی از مسیر طبیعی خود خارج شده بود به جای اولش بر می گرداند و آنها را در مسیر درست قرار می دهد. هدف وسیله را توجیه می کند. بنابراین اصل، ما باید در هنگام تهیه ی برنامه و نقشه ی خود آنچه را که مفیدتر و ضروری تر است رعایت کنیم و به اصول اخلاقی کمتر توجه نشان دهیم.
اینک در مقابل ما نقشه ای است و در این نقشه راهی ترسیم شده است که ما باید برای رسیدن به مقصد خود آن را بپیماییم. ما حق نداریم حتی به اندازه ی یک تار مو از این راه منحرف شویم که اگر گستاخانه این کار را کردیم ثمره ی چند قرن فعالیت خود را از دست خواهیم داد و همه چیز بر باد خواهد رفت.
برای آن که موفق شویم کارها را بر اساس یک خط مشی درست و کامل بنا کنیم باید فرومایگی، تنبلی، بی ثباتی و تلون مزاج توده ی عوام و ناتوانی او در شناخت امور زندگی اش و فقدان نگاه جدی و اراده ی قوی او را همیشه مد نظر داشته باشیم؛ چرا که توده قادر به تشخیص مصالح و منافع خود نیست. باید دانست که قدرت توده کور است. احساس درک ندارد. برای فهم و درک مطالب در چهارچوب معقول حرکت نمی کند. از هر طرف صدایی بلند شود به دنبال آن راه می افتد.
اگر کوری عصاکش کور دیگری شود جز این که او را در چاه اندازد کار دیگری نخواهد کرد. همین طور است افرادی که از میان توده و عامه ی مردم سر بر می دارند. اینها که نوعاً افرادی بی تجربه هستند گرچه ممکن است نابغه هم باشند اما چون نمی تواند به اعماق مسائل غامض سیاسی راه پیدا کنند، اگر هم بتوانند زعامت و رهبری توده را به دست گیرند، دیری نمی پاید که هم آنها و هم مردم سقوط می کنند و ریسمان بکلی از هم می گسلد.
فقط یک فرد مجرب که از همان کودکی برای فهمیدن حکومت خود مختار (3) تربیت شده و آن را تمرین کرده باشد، می تواند کلماتی را که از الفبای سیاست به وجود آمده است بخوبی بفهمد و ارزیابی کند.
ملتی که به حال خود رها می گردد تا تسلیم امثال این افرادی شود که ناگهان از میان آنها بر می خیزند و در صحنه ی نمایش ظاهر می شوند به خود ظلم می کنند؛ زیرا منازعات حزبی آنها را می کشد؛ منازعاتی که عشق رسیدن به قدرت و بالیدن به ظواهر و عناوین و ریاستها آنها را تشدید می کند و در نتیجه هرج و مرج گسترده ای به وجود می آورند. آیا توده این توانایی را دارد که، با آرامی و متانت و بدون حسدورزی و کینه توزی نسبت به یکدیگر، اداره ی امور کشور را به عهده گیرد و بدون دخالت دادن مصالح و منافع شخصی در مصالح عمومی، آنها را حکیمانه رتق و فتق کند؟ آیا می تواند در برابر دشمن خارجی از خود دفاع کند؟ هرگز. چون نقشه ای که به تعداد مغزهای توده ی مردم متعدد و تجزیه شد عاقبت آشفته می شود و انسجام میان اجزای آن از بین می رود. در نتیجه، پیچیده و مبهم می گردد و قابلیت اجرای خود را از دست می دهد.
فقط یک حاکم مستبد و مطلق العنان می تواند به طور دقیق و کامل برنامه ریزی کند و سپس آن را در کلیه ی اجزای دستگاه حکومتی به اجرا در آورد. از این مطلب ضرورهً نتیجه می گیریم که یک حکومت مطلوب و مفید به حال کشور حکومتی است که در آن کلیه ی کارها در دست یک فرد مشخص و مسئوول باشد. بدون یک حکومت مستبد و مطلقه، تمدن نمی تواند به حیات خود ادامه دهد؛ زیرا تمدن نه بر دوش توده بل به وسیله ی کسی پیش می رود که توده را رهبری می کند و فرقی نمی کند که این فرد چه کسی باشد. توده نیرویی وحشی و لجام گسیخته است و این نیرو در هر مناسبتی که پیش آید خود را نشان می دهد. بنابراین، به محض آن که توده آزادی به دست آورد و مشاهده کند که می تواند هر کاری بخواهد انجام دهد بلافاصله هرج و مرج که آخرین درجه ی وحشیگری است، بروز می کند.
به این حیوانات الکلیست که شراب آنها را منگ و تباه کرده است، نگاه کنید؛ حیواناتی که فکر می کنند دارای حق و حقوق بیشتری هستند و با رسیدن به آزادی به این حقوق دست می یابند. این کارها شایسته ی ما نیست و ما این راهها را نمی رویم. عرق و شراب ملت های گوییم را گیج کرده است. جوانانشان بر اثر میگساری کودن شده اند و این کودنی و بلاهت آنها را تنبل کرده و موجب شده است که در مرز مطالعه ی میراث کهن فرهنگی (4) متوقف شوند و از آن قدمی فراتر نگذارند. آنها هر روز هم بیشتر تشویق می شوند که در همین وضعیت بمانند و این تشویق و ترغیب به وسیله ی افرادی از ما صورت می گیرد که مخصوصاً آماده و تربیت شده اند تا جوانان گوییم را به این سمت سوق دهند؛ افرادی چون معلمان خصوصی، خدمتکاران، دایه ها
  پرستارهایی که در خانه های ثروتمندان کار می کند، منشی ها (5)، کارمندان امور دفتری و زنهای ما که در بارها و امکان لهو و لعب محل رفت و آمد گوییم اشتغال دارند. در عداد همین نوع اخیر است آن پدیده ای که معمولاً با نام «انجمن بانوان» از آن یاد می شود و معاشرت و آمد و شد در آن جا به منظور فساد و عیاشی آزاد است.
شعار ما باید این باشد: زور و فریب مردم، تا آنچه را فریبکارانه به خوردشان می دهیم به عنوان یک امر صحیح بپذیرند و در درستی آن تردید نکنند. فقط زور می تواند در میدان سیاست پیروز شود، مخصوصاً اگر با توانایی های ذهنی که برای سیاستمداران ضروری است، توأم باشد. بنابراین، باید زور و نیز مکر و تزویر را که گفتیم باید شعارمان باشد، به عنوان اصل و اساس تلقی کرد. آن حکومتهایی که نمی خواهند تاج و تختشان به دست نمایندگان یک نیروی جدید تاراج شود باید این اصل را رعایت کنند. این شر تنها وسیله ای است برای رسیدن به هدف خیر. از این رو، نباید در استفاده ی از رشوه و تزویر و خیانت، در صورتی که ما را در تحقق بخشیدن هدفمان کمک کنند، تردیدی به خود راه داد. در عالم سیاست، هر فرد مسئوولی باید بداند که چگونه از فرصت ها بی درنگ استفاده کند (6) در صورتی که نتیجه ی این کار دست یافتن به قدرت جدیدی باشد.
دولت ما در حالی که به راه خود، راه فتح مسالمت آمیز، ادامه می دهد حق دارد که صدور مخفیانه ی احکام اعدام را که کمتر جلب توجه می کند جایگزین هول و هراسهای ناشی از آشوب و جنگ سازد. بدین ترتبی، رعب و وحشت باقی است، منتها چهره اش عوض شده است. این رعب و هراس به تسلیم کورکورانه ی مردم که مورد نظر ماست، می انجامد.
این درنده خویی هرگاه در جای خود به کار رود و با نرمی و مدارا همراه نشود به بزرگترین عامل قدرت حکومت تبدیل خواهد شد. تمسک ما به این روش نه فقط به خاطر سود و غنیمت است بلکه همچنین برای انجام وظیفه، یعنی بردن کاروان به سمت پیروزی است. تکرار می کنیم که باید از زور و تزویر استفاده کرد به طوری که مردم باورشان شود آنچه با مکر و فریب به خوردشان می دهیم بی تردید درست است.
در گذشته، ما نخستین کسانی بودیم که ندای آزادی، عدالت و برابری را در میان توده های مردم سردادیم. کلماتی که هنوز هم تکرار می شوند و کسانی آنها را تکرار می کنند که بیشتر به طوطی شباهت دارند و از هر سو به طرف طعمه های دام فرود می آیند. اینها رفاه و آسایش را از جهانیان سلب کردند چنان که آزادی حقیقی را که قبلاً از دستبرد توده ی عوام در امان بود، نیز از فرد گرفتند.
آن عده از گوییم (غیریهود) هم که خود را فرزانه و عاقل و اهل فکر و اندیشه تصور می کردند نتوانستند چیزی از معانی این کلمات بی معنا و توخالی که شعارشان را می دهند، بفهمند. متوجه نشدند که میان این کلمات تناقض وجود دارد. ملاحظه نکردند که در طبیعت برابری و مساوات وجود ندارد و آزادی نمی تواند وجود داشته باشد؛ زیرا طبیعت، خود، آفریننده ی نابرابری و تفاوت در افکار و اخلاق و استعدادهاست.
این اشخاص همچنین نتوانسته اند بفهمند که توده یک نیروی کور است و نخبگان جدیدی هم که از بین آنها برای اداره ی امور و حکومت بر مردم انتخاب می شوند افرادی بی تجربه هستند و نسبت به مسائل سیاسی، مانند توده ی مردم، کورند. اگر فردی قرار باشد به حکومت برسد، ولو احمق و دیوانه باشد، به حکومت می رسد در حالی که اگر فردی قرار نباشد به حکومت برسد، هر چند نابغه باشد، از کنه و عمق سیاست چیزی درک نمی کند. اینها نکاتی است که از نظر گوییم کاملاً دور مانده است. با این حال، حکومت های موروثی گوییم در گذشته بر این اشتباهات استوار بود. پدر، شناخت اصول سیاست را با شیوه ای که فقط اعضای خانواده ی سلطنتی آن را می دانستند و هیچ یک از آنها حق نداشت این در را به روی رعیت بگشاید و اسرار سیاست را برای آنها افشا کند، به فرزندش منتقل می کرد. با مرور زمان مفهوم انحصار این امر در خاندانهای سلطنتی دستخوش ابهام و تیرگی گردید و سرانجام متلاشی و نابود شد و این خود مآلاً به پیشبرد قضیه ی ما و موفقیت اهداف ما کمک کرد.
کلمات آزادی - عدالت - برابری کلماتی هستند که به وسیله ی آنها مبلغان و عمال بی جیره و مواجب ما موفق شدند در چهار گوشه ی دنیا تعداد بی شماری را به زیر بیرق ما درآورند. در حالی که این کلمات همواره مثل خوره به جان رفاه گوییم (ملل غیر یهود) افتاده، امنیت و آسایش را از خانه های آنها ریشه کن کرده، آرامش را از بین برده، روح همبستگی را از آنها گرفته و نتیجه ی تمام شالوده هایی را که دولت های گوییم بر آنها استوار شده نابود کرده است، و این خود نیز، به نحوی که اندکی بعد توضیح خواهیم داد، ما را در احراز پیروزی کمک کرد. بدین ترتیب که این مسائل برگ برنده، یعنی از بین رفتن امتیازات و به عبارت دیگر نابودی تام و کامل آریستوکراسی گوییم، را در اختیار ما گذاشت. افراد این طبقه تنها سپر دفاع از ملتها و کشورها در مقابل ما هستند.
بر روی ویرانه های آریستوکراسی طبیعی و موروثی گوییم، اشرافیتی از طبقه ی درس خوانده و مترقی خودمان، که دیهیم آریستوکراسی پول را بر سر دارد، بنا می کنیم. اساس این آریستوکراسی ما بر دو اصل است: اول پول و این چیزی است که بر عهده ی ماست. دوم علم که از طرف دانشوران ما تأمین می شود.
نکته ی دیگری که رسیدن ما را به پیروزی تسهیل می کند این است که ما در برخوردها و رفتارهایمان با مردم، مردمی که هیچ وقت از آنها بی نیاز نیستیم، همواره انگشت روی نقاط حساس آنها می گذاریم. از جمله ی این نقاط حساس است: پول، حرص و ولع به ثروت و آزمندی به نیازهای مادی. هر یک از این معایب انسانی، اگر به کار بیفتند، بتنهایی کافی است که فعالیت فرد را بکلی فلج سازد و نیروی اراده ی او را تسلیم و تابع کسی کند که کار و فعالیت او را خریده است. (7)
صرف کلمه ی «آزادی» ما را کمک کرد تا توده ی مردم را در تمامی کشورها متقاعد کنیم که حکومت های آنها چیزی نیستند جز نگهبان ملت و این ملت است که حکومت را در اختیار دارد. بنابراین، نگهبان را می توان همچون یک دستکش کهنه دور انداخت و دستکش جدیدی جایگزین آن کرد.
این توانایی، توانایی تغییر نمایندگان ملت، نمایندگان را فرمانبردار ما کرده و این قدرت را به ما داده است که آنها را مسخر خود کنیم.

پروتکل دوم

 هدفی که ما در پی آن هستیم حکم می کند که در پی جنگ ها هیچ گونه تغییرات مرزی و توسعه طلبی جغرافیایی رخ ندهد. این موضوع باید حتی الامکان رعایت شود؛ زیرا در این صورت جنگ به رقابت اقتصادی تبدیل خواهد شد و این جاست که ملت ها به واسطه ی کمک های مالیی که به آنها تقدیم می کنیم چاره ای نخواهند داشت جز این که به نیروی غلبه دهی - غلبه دهی گروهی بر گروه دیگر -  تفوق ما و نفوذ قدرت برتر پنهان پی ببرند. این وضع، خود به خود، هر دو گروه (طرفین جنگ) را در اختیار عمال بین المللی ما می گذارد؛ عمالی که میلیون ها چشم همیشه بیدار در اختیار خود دارند و میدان برای فعالیت بی قید و بند آنها کاملاً باز است. در این هنگام حقوق عمومی بین المللی ما توان از بین بردن حقوق خاص ملی را - منظور از حق، معنای متداول و معمول این کلمه است - پیدا می کند و در نتیجه، این امکان برایمان فراهم می شود که با این حقوق، بر ملت ها حکومت کنیم، درست همان طور که دولت ها در داخل مرزهایشان با قانون مدنی بر رعایای خویش حکم می رانند.
اشخاصی که از بین ملت با دقت انتخاب می کنیم، و چون این انتخاب دقیق و حساب شده است آمادگی کامل آنها برای خدمت داوطلبانه به ما را تضمین می کند، از تیپ شخصیت های ورزیده ی سیاسی نخواهند بود، تا این که به آسانی بتوانیم آنها را در مشت خود نگه داریم و از آنان به مثابه ی عقاب شکاری استفاده کنیم. این اشخاص زیر نظر افراد دانشمند و نابغه و متخصص و با تجربه ی ما، به عنوان مشاور پشت پرده، کار خواهند کرد. این اشخاص برگزیده ی ما (مشاوران مخفی) از همان کودکی به گونه ای تربیت و برای اداره ی امور جهان کاملاً آماده شده اند و - چنان که می دانید - سال ها اطلاعات مورد نیاز خود را از روشهای سیاسی ما و
  درس ها و تجارب تاریخ و مشاهده ی روند حوادث که پیاپی اتفاق می افتد، تغذیه کرده اند. اما گوییم به هیچ وجه قادر نیستند از مطالعات مستمر تاریخ بهره ای ببرند و حکمتی بیاموزند؛ بلکه فقط طریقه های نظری یکنواخت را پی می گیرند، بدون آن که در نتایج احتمالی حوادث تعمق و اندیشه کنند. با چنین وضعی دیگر نیازی نیست که به گوییم کمترین بها و اهمیتی بدهیم. پس، بگذارید به حال خود باشند تا لحظه ی ربودنشان فرا رسد، یا با آرزوهای خود زندگی کنند و در عالم خیال برنامه بریزند و یا با خاطرات شیرین گذشته خود سرگرم شوند. اینها همه باید به عنوان نقش اصلی آنها باقی بماند. ما موفق شده ایم به گوییم بقبولانیم که اطلاعات نظری و تئوریک آنها محصول ناب علم است. تا زمانی که این هدف ماست، باید از طریق مطبوعات خود اعتقاد به درستی نظریات و آرایشان را در آنها تحکیم بخشیم. دانشمندان آنها به دانشی که دارند مغرور می شوند و بدون آن که سعی کنند برای اثبات درستی آن تجربیات و دانشها از محک منطق کمک بگیرند، نظریه های خود را به مرحله ی اجرا در می آورند. در حالی که آنچه به نظر آنها دانش و شناخت است در واقع چیزی نیست جز آنچه که عمال متخصص ما با استادی و مهارت برای آنها نوشته اند و این نوشته ها، همه، برای آن فراهم آمده است که اندیشه های آنان در جهتی که ما می خواهیم از آنها پرتو گیرند.
مبادا، حتی برای یک لحظه هم، فکر کنید که این سخنان من پوچ و بی اساس است. در اقداماتی که ما برای پیشبرد نظریات داروین، مارکس و نیچه انجام دادیم، فکر کنید. تأثیر مهم رهنمودهای ما در فریفتن و به اشتباه انداختن اذهان گوییم در این زمینه دست کم برای خود ما یهودی ها باید روشن باشد.
برای آن که در فعالیت های سیاسی و کارهای اداری خود مرتکب اشتباه نشویم و پایمان نلغزد و به سر در نیاییم، باید طرز فکر، اخلاق، تمایلات و گرایش های ملتها را مد نظر قرار دهیم و آنها را جدی بگیریم.
پیروزی و موفقیت روش ما، که اجزای آن در همه جا پراکنده شده و هر ناحیه ای بهره ای از آن را داراست، بستگی به مزاج و روحیه ی ملت هایی دارد که بر سر راه ما قرار می گیرند و ما با آنها تماس داریم. این پیروزی به دست نخواهد آمد مگر آن که ما روش خود را، براساس قوانین و تجربیاتی که از گذشته ی خویش به دست آورده ایم و با توجه به وضع موجود، پیاده کنیم.
باید توجه داشت که امروزه دولت ها ابزار بسیار مهمی در اختیار دارند که در آفریدن حرکت های فکری و جریانهای ذهنی به کار گرفته می شود. این ابزار همان مطبوعات است. کار مطبوعات، که در قبضه ی ما هستند، این است که نیازهای ضروری و حیاتی ملت را مطرح کنند، شکایت و درد دلهای مردم را پخش نمایند و با آفریدن عوامل نارضایی و خشم به آن دامن بزنند. چرا که مطبوعات تجسم و مظهر پیروز شدن آزادی عقیده و بیان هستند. اما حکومتهای گوییم نفهمیدند که چگونه از این ابزار استفاده کنند لذا این قدرت به دست ما افتاد و ما از طریق مطبوعات به آن قدرت حرکت آفریدن و مؤثر رسیدیم، و خود، همچنان پشت پرده باقی ماندیم. دست ما پر از طلاست و می دانیم که این طلا را در مقابل دریاهایی از خون و عرقهای ریخته شده به دست آورده ایم. آری، آنچه کشتیم درویدیم. مهم نیست که ملت ما چقدر قربانی داده است؛ زیرا هر قربانی ما در پیشگاه خداوند با هزار قربانی گوییم برابری می کند.

پروتکل سوم

امروز می توانم به شما بگویم که هدف ما نزدیک شده و تا رسیدن به آن چند گامی بیشتر باقی نمانده است. با نگاهی به پشت سر در می یابیم که راه درازی را که طی کرده ایم در شرف پایان است. در این هنگام حلقه ی «افعی نمادین» بسته می شود. این افعی سمبل ملت ما در پیمودن این مراحل می باشد. وقتی این حلقه سر به هم آورد تمامی دولتهای اروپایی در دایره ی آن محصور خواهند شد و افعی چنان قلاب آنها را در میان خواهد گرفت.
ما بزودی شاهد فروپاشی معیارهای قانونی روزگار خود خواهیم بود؛ چرا که این معیارها را خود ما سرپا کردیم و در ساختمان آنها عمداً شکافها و رخنه هایی را قرار دادیم به طوری که دائماً پیرامون محورهای خود در حال حرکت باقی بمانند و مثل کفه های ترازو بالا و پایین بروند، تا سرانجام ماده ی آنها آب و متلاشی شود و نتیجه ی آن از هم ریختن و تلاشی محور آنهاست. گوییم خیال می کنند که این معیارها و قوانین را براساس متین و محکمی استوار کرده اند، و لذا برای آنها اهمیت قائلند و انتظار دارند که همیشه در حال تعادل و انتظام باشند، باشد که روزی به آرزوی خود برسند. اما محورهای این قوانین- یعنی پادشاهان و رؤسای کشورها- از این امر غافل هستند؛ زیرا نمایندگان ملت پیرامون آنها را احاطه کرده اند. اینها سلاطین را به هر سازی که خوشایند آنها باشد می رقصانند. بر اثر هرج و مرج، قدرت پراکنده می شود
  هر گروهی به قدر توان خود آن را چنگ می زند. قدرتی که در دست این نمایندگان می باشد و از طریق ترور و ایجاد وحشت که بازتاب آن تا درون کاخها رفته، به آن ها رسیده است. ریسمانهایی که باید میان پادشاه و ملت اتصال برقرار کند، از هم گسیخته و دیگر چیزی که آنها را به هم پیوند دهد، باقی نمانده است، لذا پادشاه در حالتی از ترس و نگرانی به سر می برد و همواره انتظار حملات ناگهانی از سوی قدرت طلبان را می کشد. ما بین قدرت برتر دولت و قدرت کور ملت فاصله ایجاد کرده ایم و هر دوی آنها اهمیت خود را از دست داده اند و مثل آدم کوری شده اند که عصایش را از او گرفته باشند.
برای آن که جاه طلبان و تشنگان قدرت را وادار کنیم تا به طرف هدف خود خیز بردارند و از آن سوء استفاده کنند تمام نیروهای مخالف را، از هر سو، به حرکت در آوردیم تا رودرروی هم بیاستند. هر کدام آنها را از طریقی تحریک کردیم و در نتیجه، با گرایشهای آزادی خواهی خود، علم استقلال طلبی را برافراشتند. برای ایجاد اختلال، که گریزی هم از آن نیست، با خواسته ی هر گروهی همنوایی و همراهی کردیم و کلیه ی احزاب را مسلح نمودیم و رسیدن به قدرت را یک هدف مقدس و بالاتر از هر امری جلوه دادیم. و اما در رابطه با دولتها؛ کشمکشهای آنها را به جنگهای شدید و سخت تبدیل کردیم. با چنین اوضاع و احوالی مسلماً طولی نخواهد کشید که سراسر جهان در کام هرج و مرج و ورشکستگی فرو خواهد رفت.
جاه طلبان که تعدادشان بیرون از شمار است، سالن های پارلمان ها و اجلاس های عالی اداری را به میدان ها و تریبون های سخنرانی های بی ارزش تبدیل کردند. روزنامه نگاران حرفه ای و نویسندگانی که از راه دو به هم زنی و تهمت پراکنی ارتزاق می کنند زیادند و هر روز برای دریافت مزد و پاداش درهای قوه ی مجریه را می کوبند. (8) سوء استفاده از وظایف شغلی (9) چنان شایع و فراگیر می شود که نشان می دهد مؤسسه های دولتی کاملاً آماده شده اند تا طوفانهای آینده بر آنها وزیدن گیرد. در نتیجه، توده ی ملت سر به شورش بر می دارد و همه چیز را واژگون می کند.
و اکنون ملت را می بینی که در چنگال فقر گرفتار آمده و اسیر عبودیتی بدتر و پیچیده تر از بردگی و زمین بندگی سابق شده است؛ زیرا در گذشته بردگان می توانستند به نحوی از انحاء خود را آزاد کنند، اما از این فقر شدید و فراگیر امید نجاتی نمی رود. ما در قوانین اساسی به حقوق موسوم به «حقوق ملت» تصریح کرده ایم، اما ملت به هیچ کدام آنها دست نمی یابد و این حقوق را جز خیال و سرابی نمی یابد. کارگر زحمتکش اطمینان پیدا می کند که این قوانین توخالی و سخنرانیهای پوچ سالنها هیچ فایده ای برای او در برندارد؛ زیرا دور خودش می چرخد و می بیند که همچنان شکمش گرسنه است و از مشکلات رنج می برد و از قانون اساسی و مواد آن هیچ خبری به او نمی رسد مگر همان ریزه های ته سفره ای که در هنگام انتخابات عمومی پهن می شود تا کاندیدایی که پیشاپیش عمال ما به او دیکته کرده اند، انتخاب کند. حقوقی که این کارگر زحمتکش در رژیم های جمهوری به آن می رسد چیزی جز مرارت و تلخی نیست و نه تنها هیچ باری را از دوش او بر نمی دارد، بلکه او را از همان اندک حقوق و دستمزد مرتبی هم که می گیرد محروم می سازد و مجبورش می کند که با دوستان خود به اعتصاب متوسل شود و یا به دستور کارفرمایانش از کار بیکار شود.
با راهنمایی و خط دادن ما، ملت طبقه اشراف را که چون از ملت سود می برد از او دفاع و حمایت می کرد، از بین برد اما در چنگال رباخواران کوچک گرفتار آمد که مثل زالو خون او را می مکند و به بردگیش گرفته اند و در بندش کرده اند.
در این جا ما به ایفای نقش خود می پردازیم و با ادعای عشق به نجات کارگر بینوا از بدبختی و مصیبت وارد صحنه می شویم و از او می خواهیم تا به صفوف ارتش ما که زیر لوای سیوسیالیسم، آنارشیسم و کمونیسم می جنگد، بپیوندد. ما به پیروی از اصل بی معنای برادری و همبستگی انسانی که یکی از قوانین فراماسونری ماست، این پرچمداران را یاری می رسانیم. طبقه ی اشراف که قانون ابزار استثمار دسترنج کارگران بیچاره را در اختیار او می گذارد، اینک خوشحال و آسوده خاطر شده است؛ چون می بیند که این کارگران دیگر عریان و برهنه نیستند و تندرستی خود را بازیافته اند. اما این با برنامه ای که ما داریم کاملاً مخالف است. خواست ما این است که فقر حاکم شود و گوییم به ضعف گرایند. قدرت ما در گرو فقر و ناتوانی دائم کارگر است؛ زیرا از این طریق او را برده ی اراده ی خویش می سازیم و او در حکومت خود هیچ گونه قدرت و توانایی و عزم و اراده ای را نخواهد یافت که با تکیه به آن در برابر ما ایستادگی کند. گرسنگی این حق را برای سرمایه به وجود می آورد که به کارگر چنان زورگویی کند که طبقه ی اشراف، با وجود برخورداری از حمایت سلاطین و قدرت قانون، نظیر آن را در زمان خود نمی کردند.
به کمک فقر و حسادت و دشمنی ناشی از آن می توانیم توده را به هیجان در آوریم و دست های آنها را به سلاحی تبدیل کنیم که تمامی موانع راه ما را درهم بکوبند. هنگامی که زمان تاجگذاری سرور ما پادشاه، پادشاه کل جهان، فرا رسد همین دستهای کارگری هرگونه مانع و عقبه ای را از سر راه بر خواهند داشت.
گوییم بدون کمک متخصصان ما قادر به اندیشیدن و درست فکر کردن نیستند. آنها کوته بین تر از آنند که ضرورت ایجاد آنچه را که ما در روز تأسیس پادشاهی خود به وجود خواهیم آورد، دریابند. نخستین موضوع که نهایت اهمیت را دارد نحوه ی اداره کردن آموزش در مدارس ملی است. در این مدارس باید دانشی که اساس همه ی دانشهاست آموزش داده شود و آن علم زندگی انسان و جامعه است. لازمه ی این امر تقسیم کار و در پی آن تقسیم مردم به اقشار و طبقات است که هر طبقه ای وضعیت خاص خود را دارد. همگان باید بدانند که به علت اختلاف اهداف در فعالیت انسانی، امکان ندارد که برابری و مساواتی وجود داشته باشد. هیچگاه دو فرد با هم برابر نیستند؛ زیرا کسی که کاری می کند و یک طبقه و قشر کامل از نتایج آن برخوردار می شوند با کسی که نتیجه و ثمره ی کارش فقط به خود او می رسد در برابر قانون یکسان نیستند. شناخت صحیح ساختار جامعه، که البته ما اسرار آن را در اختیار گوییم نخواهیم گذاشت، به همه ی مردم معلوم خواهد کرد که حرفه ها و شغلها باید در ضمن حدود معینی کنترل شوند (10) تا دیگر علتی باقی نماند که انسانیت را به بدبختی بکشاند. این بدبختی ناشی از نظام آموزش فعلی است که با کاری که از افراد می خواهند آن را انجام دهند، سازگاری ندارد. وقتی مردم چنین شناختی را کاملاً به دست آوردند، خود به خود به سمت اطاعت از قدرت حاکمه و پذیرفتن شرایطی که دولت برای آنها تعیین می کند، پیش می روند. ارزش معارف در زمان حاضر و خط دادنهای ما به آنها در این جا خود را نشان می دهد که می بینیم ملت هر چه را در مطبوعات و کتابها می بیند باور می کند و در عین حال نسبت به هرگونه وضعی که آن را بهتر از وضعیت موجود خود می یابد، نفرتی کور در دل می پروراند. این نفرت ناشی از آن است که ملت معنای طبقه و وضعیتی را که لازمه ی آن است، اصلاً نمی فهمد و بر اثر القائات گمراه کننده و جهالت افزای ما در کار خود گیج و سرگشته شده است.
این نفرت زمانی شدت بیشتری خواهد گرفت که توفان های بحران اقتصادی که بازارها را راکد و چرخ های صنعت را فلج می سازد، وزیدن گیرد. ما با ابزارهای سری و محرمانه ای که در اختیار داریم (11) یک بحران اقتصادی بین المللی که احدی قدرت تحمل آن را ندارد، خواهیم آفرید. این بحران توده ی کارگر را همزمان در تمامی کشورهای اروپایی به خیابانها می کشاند. این توده ی خشمگین با حرص و ولع تمام به ریختن خون همان طبقه ای که از اوان کودکی نفرت آن را در دل داشتند، خواهند پرداخت و اموال و داراییها را به غارت خواهند برد و اغتشاش و بی نظمی به اوج خود خواهد رسید.
اما این کارگران هرگز متعرض اموال ما نخواهند شد؛ زیرا رگ خواب آنها در دست ماست. در صورتی که سعی کنند به طرف ما بیایند می دانیم چگونه جلو آنها را بگیریم و خودمان را از تجاوزشان در امان نگه داریم.
ما به نوبه ی خود روشن ساخته ایم که پیشرفت مادی موجب خواهد شد تا گوییم به حکومت خرد دست یابند و در سایه ی آن بیارمند. این درست همان چیزی است که حاکمیت خودکامه ی ما آن را انجام خواهد داد. این حاکمیت می داند که چگونه از طریق بیرحمی حکیمانه و عادلانه ریشه های ناآرامی را برکند و هیجان گوییم را فرونشاند و با داغ کردن لیبرالیسم بیماری آن را برطرف سازد. این داغ کردن شامل دیگر مؤسسات نخواهد شد.
وقتی توده ی مردم دید که کلیه ی امتیازات دیگر طبقات
  خوشگذرانیها و عیاشیهای آنها از بین رفته است، بر این باور می رود که اینک او حاکم و فرمانش مطاع است. بی خبر از آن که او، که خانه اش را به دست خودش ویران کرده است، همچون آدم کوری شده است که در برابرش تلی از سنگ قرار دارد و در اثر برخورد با آن افتاده است و هر بار که سعی می کند برخیزد به آن تل می خورد و دوباره به زمین می افتد، لذا دست کمک به سوی کسی دراز می کند که راه را به او نشان دهد. توده از یاد برده است که بهتر است به عقب، به همان وضعیت گذشته ی خود، بازگردد، (12) و در نتیجه هر چه دارد زیر گامهای ما می ریزد. انقلاب فرانسه را که ما صفت «کبیر» روی آن گذاشتیم، به خاطر بیاورید. اسرار تدارک و سازماندهی آن برای ما کاملاً روشن است؛ زیرا این انقلاب ساخته ی دست خود ماست.
ما از همان زمان انقلاب فرانسه پیوسته ملت ها را رهبری می کنیم و آنها را از طلسم های شعبده ها و چشم بندی ها آزاد می سازیم. سرانجام، ملت ها از ما نیز روی برخواهند تافت و به پادشاه قهار از سلاله ی صهیون که ما او را برای جهان آماده و مهیا کرده ایم، روی خواهند آورد.
ما امروز یک قدرت بین المللی شکست ناپذیر هستیم؛ زیرا هرگاه گروهی به ما حمله کنند گروهی دیگر به حمایت از ما بر می خیزند. مسأله ی پستی بی حد و اندازه ی ملت های گوییم است. این ملت ها در مقابل زور و قدرت ذلیل و تسلیمند، اما نه در برابر ضعیف ترحم سرشان می شود و نه از خطارکار در می گذرند. در تبهکاری سخت فرو رفته اند. آنها طاقت تحمل افکار و اقوال ضد و نقیض در یک نظام اجتماعی آزاد را ندارند اما بیرحمی یک حاکم سرکش و گستاخ را تا حد مرگ تحمل می کنند و دم بر نمی آورند. اینها صفاتی هستند که ما را در راه رسیدن به استقلال یاری می رسانند. اگر دقت کنیم می بینیم که گوییم از همان نخستین روزی که حکام دیکتاتور روی کار آمدند تا این لحظه، شکنجه ها و زخمهایی را تاب آورده اند که فقط مقدار اندکی از آنها کافی است تا سر ده ها پادشاه را بر باد دهد. (13) این پدیده و این وضعیت غیر معقول، یعنی موضع گیری های متضاد این ملت ها در برابر حوادثی از یک نوع، چگونه قابل تفسیر و تبیین است؟ این پدیده جز با دیدن واقعیت روشن نمی شود. کسانی که بر گرده ی این ملت ها سوارند و بر آنها فرمان می رانند، از طریق عمال خود، پیوسته در گوش آنها می خوانند که اگر از قدرت خود سوء استفاده می کنند به خاطر هدف والای فرود آوردن ضربه ی نهایی بر حکومتی است که ملت ها را از پای درآورده است و این بزرگترین خدمت به منافع ملتها و همچنین به خاطر دفاع از برادری جهانی و ایجاد همسبتگی و برابری است. بدیهی است که حکومتگران به ملت ها نمی گویند این اتحاد و همبستگی جز در روزگار حاکمیت پادشاه مستقل ما تحقق نخواهد پذیرفت.
ملت ها، همان طور که می بینید، بی گناهان را محکوم و مقصران و مجرمان را تبرئه می کنند و اعتقاد راسخ دارند که می توانند هر کار بخواهند بکنند. ما باید از این وضع ممنون و متشکر باشیم؛ زیرا ملت هر چیز محکم و استواری را ویران می کند و در هر قدمی که بر می دارد آشفتگی و هرج و مرج می آفریند.
کلمه ی آزادی گروه ها را به سمت جنگیدن با هر قدرت و سلطه ای می کشاند تا جایی که حتی با خدا می جنگند و در برابر قوانین طبیعی او به مقاومت بر می خیزند. از این رو، زمانی که حکومت خود را برپا کنیم این واژه را از قاموس زندگی حذف خواهیم کرد؛ زیرا سمبل و الهام بخش اصل قدرت بیدادگر است؛ قدرتی که توده ی مردم را همچون حیوانات تشنه ی خون می کند.
طبیعت این حیوانات این است که هرگاه جام خون را سرکشیده اند خواب چشمان آنها را در ربوده است.
  در چنین حالی آرام هستند و براحتی می توان پاهای آنها را بست اما چنانچه شراب خون برایشان فراهم نشود هرگز نمی خوابند و همچنان با یکدیگر می جنگند.

 پی نوشت ها:
1- منظور از
Goyem یا Goys غیر یهود است. این کلمه نزد یهود به معنای بهایم و نجسها و کفار و مشرکان می باشد و این خود نشان می دهد که یهودیها به دیگران با دیده ی حقد و حقارت و دشمنی و تنفر می نگرند- م.
2- خ.ت. کلمه ی حق ایده ای مجرد و بی اساس است.
3- خ.ت: حکومت اوتوکراسی (
Autocratic).
4-
Classics
5-
Clerks
6- خ.ت: در عالم سیاست اگر برای رسیدن به قدرت لازم باشد که مال دیگران را هم مصادره کرد کمترین تردیدی روا نیست.
7- خ.ت: هر یک از این بیماریها بتنهایی و جداگانه می تواند جلودار (نخبگان و رهبران) ملت را نابود کند و بدین ترتیب ما اراده ی ملت را در اختیار همان کسانی می گذاریم که نیروی جلوداری و رهبری را از آن می گیرند.
8- خ.ت: روزنامه نگاران گستاخ و رساله نویسان (
Pamphleteers) بی باک نیروهای اداری را در معرض حملات مستمر قرار می دهند.
9- خ.ت: سوء استفاده از قدرت.
10- خ.ت: ... حرفه ها و مشاغل باید در گروه های خاصی منحصر شود.
11- خ.ت: ما به کمک ابزارهایی که در اختیار داریم و به وسیله ی طلا که تماماً در دست ماست...
12- خ.ت: و چون مایل نیست به روش گذشته باز گردد....
13-خ.ت: آنها از نخست وزیران و وزیران دیکتاتور کنونی خود بدیهاتی را تحمل کرده اند که...

منبع: نویهض، عجاج، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).

پروتکل چهارم

 هر حکومت جمهوری باید در زندگی خود مراحلی را پشت سر بگذارد. نخستین مرحله، روزهای آغازین پس از تأسیس آن است. در این مرحله عناصر تهور و جنون بروز می کند و قدرت طبقات پایین جامعه حاکم می شود و حکومت، مثل آدم های مست تلوتلو می خورد. در مرحله ی دوم، اجامر و اوباش که به دنبال هر صدایی به راه می افتند، رو می آیند و اینجاست که هرج و مرج سر بر می دارد، و سرانجام آن پیدایش دیکتاتور است. این حاکم خودکامه نه محمل قانونی برای حکومت خود دارد و نه آشکارا کار می کند. با این حال حاکم است و مسؤولیتی را به دوش می کشد. او مسؤول است اما در برابر یک قدرت پنهان و نامرئی و یا یک سازمان مخفی که او را از پشت پرده می چرخاند. این سازمان یا قدرت نامرئی بدون هیچ گونه مانع و رادعی هر کار که دلش بخواهد انجام می دهد، چون در خفا و با پنهان شدن پشت سر عمالی کار می کند که تغییر می کنند. این تغییر و تبدیل عمال نه به خاطر آزار رساندن آنهاست بلکه برای کمک مالی به آن قدرت پنهان است زیرا با این کار هزینه های گزافی که در مقابل خدمات عریض و طویل عمال سابق می بایست به آنها پرداخت شود، از دوش او برداشته می شود. عمال مرتباً جای خود را به یکدیگر می دهند و کارها به نوبت مرحله به مرحله پیش می رود.
چه شرایطی در آینده برای درهم کوبیدن این قدرت پنهان پیش خواهد آمد؟ این را ما، خود می دانیم. چه کسی می تواند این قدرت مخفی را نابود کند؟ ما. فراماسونری گوییم ناخودآگاه به ما خدمت می کند. به این ترتیب که پوششی برای ماست و ما، خودمان و اهداف و برنامه هایتان را پشت سر آنها پنهان می کنیم. اما برنامه ای که ما برای عمل و اجرا آماده کرده ایم و مکانی که این برنامه در آن جا پیاده خواهد شد، به صورت یک راز عمیق و سر به مهر باقی خواهد ماند و احدی از آن مطلع نخواهد شد.
آزادی در یک جا مضر نیست و می تواند در اقتصاد دولت جایی برای خود پیدا کند، بدون آن که به رفاه و آسایش مردم آسیبی برساند، و آن جایی است که بر اساس ایمان به خدا و برادری انسانی استوار و از ایده ی برابری مبرا باشد؛ ایده ای که در تناقض مستقیم با قوانین هستی است؛ زیرا لازمه ی این قوانین اختلاف و تباین در مخلوقات و خضوع و تبعیت (بعضی از بعضی دیگر) است. اگر ایمان به خدا حاکم شد، آن گاه ملت می تواند حکومت کند؛ به این ترتیب که کره ی زمین به چند اقلیم تقسیم و بر هر اقلیمی سرپرست و قیم ملت حاکم شود. در این صورت ملت تحت ارشاد پیشوای معنوی خود، راضی و خشنود از آنچه خداوند برایش مقدر کرده است به زندگی خویش ادامه می دهد. به همین علت ما موظفیم مذهب را بکلی ریشه کن کنیم و اصل اعتقاد به وجود خدا را از اذهان گوییم بیرون آوریم و به جای آن ارقام محاسباتی و نیازهای مادی را بگذاریم. برای آن که فرصت تفکر و تأمل را از گوییم بگیریم باید اذهان آنها را متوجه صنعت و تجارت سازیم. با این کار تمام ملت ها به کسب و کار و سودآوری مشغول می شوند و از توجه و پرداختن به کسی که در نظر آنها دشمن مشترک به حساب می آید، باز می مانند. بار دیگر می گوییم برای آن که آزادی به نابودی کامل گوییم بینجامد و اثری از آنها باقی نگذارد باید صنعت را بر پایه ی رقابت قرار دهیم. نتیجه ی این کار این است که آنچه به کمک صنعت از کشورها عاید می شود دست به دست می گردد و از طریق سفته بازی ها سرانجام به صندوق های ما سرازیر می شود.
نبرد شدید برای کسب برتری و تفوق و تکان هایی که به حیات اقتصادی می رسد، مجموعاً جوامعی بی نشاط و سرد و بی عاطفه ایجاد کرده و خواهد کرد که در نتیجه ی آن روح تنفر و کینه نسبت به سیاست حاکم و مذهب در آنها به وجود خواهد آمد و تنها دلخوشیی که برای چنین مردمی باقی می ماند در آوردن پول و طلاست؛ طلایی که آن را می پرستند و چون به کمک آن نیازهای مادی خود را برآورده می سازند در راه آن فداکاری می کنند. در این هنگام لحظه ی موعود فرا می رسد؛ زیرا طبقات و اقشار پایین گوییم، برای نابود کردن متفکران و طبقه ی روشنفکر گوییم که رقبای ما در رسیدن به قدرت هستند، زیر لوای رهبری ما جمع می شوند. البته انگیزه ی این طبقات پایین در پیوستن به ما نه کسب غنیمت و جمع آوری ثروت، بلکه گرفتن انتقام از آن قشر اندیشور است که اینک لحظه ی آن رسیده است تا به سرنوشتی که در انتظارشان می باشد، گرفتار آیند.

پروتکل پنجم

جوامعی که فساد در همه جای آن رخنه کرده شایسته ی چه نوع حکومتی است؟ جوامعی که در آنها فقط با کلاهبرداری و دزدی واختلاس می توان کسب ثروت نمود، جوامعی که افسار گسیخته و منحط شده اند و برای حفظ آداب عمومی و فضایل اخلاقی باید قانون مجازات و تدابیر سخت و خشن بالای سر مردم باشد و کسی حاضر نیست با طیب خاطر آنها را رعایت کند؛ زیرا در این جوامع احساس دینی و میهن پرستی به وسیله ی اعتقادات وارداتی از بازارهای جهانی نابود شده است، آری در چنین جوامعی غیر از یک حکومت خودکامه و مستبد که کم و کیف آن را برایتان توضیح خواهیم داد، چه نوع حکومت دیگری شایسته ی پیاده شدن است؟ ما سازمان و تشکیلات عظیمی برای یک حکومت وسیع مرکزی به وجود خواهیم آورد، تا بدین وسیله بتوانیم زمام همه چیز را به دست بگیریم. ما با وضع قوانین جدید و بی سابقه ای شریان های فعالیت حیات سیاسی رعایای خود را کاملاً کنترل خواهیم کرد. این قوانین تمامی رواها و آزادی های مطلقی را که گوییم برای خود مقرر داشته اند از بین می برد. بدین سان، پادشاهی ما با یک قدرت مطلقه منحصر به فرد و برخوردار از نهادها و بخش های عالی متمایز خواهد شد و همیشه و همه جا آمادگی خواهد داشت تا آن دسته از گوییم را که در عمل یا گفتار با ما مخالفت می ورزند از سر راه خود بر دارد.
ممکن است بگویند که این قدرت مطلقه با پیشرفتهای عصر حاضر سازگاری ندارد اما من به شما ثابت می کنم که سازگاری دارد و هیچ ایرادی متوجه آن نیست.
در گذشته مردم سلاطین را مظهر اراده ی الهی می پنداشتند و از این رو، بدون هیچ بحث و گفتگویی، در مقابل قدرت مطلقه ی آنها تسلیم می شدند. لکن از زمانی که ما به تزریق این باور در اذهان ایشان شروع کردیم که آنها هم برای خود حقوقی دارند، تخت نشینان را بشر و انسانهایی عادی تلقی کردند که مثل بقیه ی مردم دستخوش نابودی می شوند. روغن مقدسی که به وسیله ی آن سرپادشاه، این سایه خدا در زمین، تدهین می شد در چشم مردم به صورت یک روغن معمولی و غیر مقدس در آمد. وقتی ایمان به خدا را از آنها سلب کردیم شکوه قدرت به خیابانها منتقل شد؛ چرا که حالا حق حکومت از آن توده بود. این جا بود که ما این حق را تصاحب کردیم.
بالاتر از این، هنر حکومت بر توده ها و افراد ملت به وسیله ی نظریه هایی که زیرکانه فراهم آمده اند و با بیان سخنان و عبارت پر طنین و قوانین زندگی و دیگر حیله ها و چاره اندیشی هایی که گوییم از کنه اسرار آنها هیچ اطلاعی ندارد، نزد ماست. این فن که اصول آن را از متفکران اداری و سیاسی خود گرفته ایم در حیطه ی تخصص ما می باشد. متخصصان ما با تجزیه و تحلیل و مشاهده و تحمل رنج منحصر کردن دقایق در قضایای حساس و مهم، پرورده و ورزیده شده اند. ما در زمینه ی برنامه ریزی برای فعالیت های سیاسی و انجام مسؤولیت ها نظیر نداریم. تنها یسوعیان (1) که می توانند در این مورد با ما رقابت کنند لکن ما راه هایی را ابداع کرده ایم که آنها را در نظر عوام و توده ی سطحی اندیش از اهمیت و اعتبار می اندازد. ما بر یسوعیان تفوق داریم چون تشکیلات آنها آشکار است در حالی که ما توانسته ایم دستگاه های مخفی خود را همیشه پنهان و در پرده نگه داریم. به هر حال، دنیا اصلاً به این اهمیت نمی دهد که چه کسی بر او حکومت می کند، رئیس کاتولیک ها یا حاکمی از تبار صهیون! اما این موضوع برای ما بسیار اهمیت دارد؛ زیرا ما ملت برگزیده ایم و باید به این مسأله کاملاً اهتمام داشته باشیم.
اگر تمام گوییم جهان در برابر ما بایستند و بر ضد ما بسیج شوند امکانش هست که پیروز شوند، اما این پیروزی موقت است و خطری ما را تهدید نمی کند؛ زیرا آنها سرگرم نزاع با خودشان هستند و ریشه های این کشمکش چندان عمیق است که نمی گذارد علیه ما یکپارچه شوند. علاوه بر این، ما از طریق دامن زدن به مسائل فردی و ناسیونالیستی که از بیست قرن پیش به طور مداوم این کار را کرده ایم، آنها را به جان یکدیگر انداخته ایم. به همین دلیل شما حتی یک دولت نمی یابید که در صورت قیام علیه ما بتواند یاوری برای خود پیدا کند؛ چون هر دولتی می داند که اتحاد بر ضد ما به زیان او تمام می شود. ما بسیار نیرومند هستیم و هیچ کس ما را نادیده نمی گیرد. ملتها نمی توانند، بدون دست داشتن پنهان ما، هیچ پیمانی را، هر چند بی اهمیت، به تصویب برسانند.
Per Meregesregnant: It is Through me That Kings Reign
«با قدرت من است که سلاطین سلطنت می کنند».
پیامبران به ما گفته اند که خداوند ما را برگزیده است تا بر سراسر دنیا حکومت کنیم. خداوند به ما نبوغ بخشیده است تا بتوانیم این بار را به دوش کشیم. اگر این نبوغ در اردوی مقابل بود بی گمان تا به امروز با ما ستیز می کردند و چنانچه کسی تازه وارد میدان شود هرگز یارای برابری با ما را که ثابت قدم تر و ریشه دارتر هستیم نخواهد داشت. (2) اگر بین ما و او نبردی به وقوع بپیوندند این نبرد بی رحمانه و بی سابقه خواهد بود. به فرض هم که در گوییم موهبت نبوغ وجود داشته باشد، اما این نبوغ خیلی دیر رسیده است. کلیه ی چرخ های دستگاه حکومت ها احتیاج به موتور دارد و این موتور که همان «طلا» است در اختیار ما می باشد. کار علم اقتصاد سیاسی این بود که مقام سرمایه را بالا برد و روشن است که افتخار تأسیس و تثبیت این دانش از آن ماست.
سرمایه، اگر بخواهد در امر تعاون آزادانه سهیم شود، باید آزاد و رها باشد تا بتواند در صنعت و تجارت انحصار به وجود آورد و این همان نکته ای است که یک دست نامرئی در سراسر جهان آن را به مرحله ی عمل گذاشته است. این آزادی سرمایه طبعاً به دست اندرکاران صنعت، قدرت سیاسی می بخشد و این خود توانایی کنترل و رهبری ملت ها را در اختیار آنها می گذارد. در این روزها این مسأله برای ما اهمیت و وزن بیشتری پیدا می کند چنانچه بخواهیم به جای سوق دادن ملت ها به طرف جنگ آنها را خلع سلاح کنیم. مهم تر از این، آن است که به عوض فرونشاندن احساسات و عواطف برافروخته ی ملت ها، از این احساسات به نفع خود بهره برداری کنیم و جریان افکار و آراء را در اختیار خود بگیریم، و به جای مبارزه با آنها و کوشش برای ریشه کن کردنشان، آنها را به گونه ای که با ما و اهدافمان مناسبت داشته باشد، بازگو کنیم. هدف اصلی از این رهبری ما این است که اذهان عمومی را با انتقاد و عیب گیری سست و ناتوان کنیم و آنها را از راه تفکر جدی و استوار که بالاخره به مقاومت در برابر ما منجر می شود، منحرف سازیم و فعالیت اذهان را از این راستا باز داریم و آنها را به میدان جنگ های ظاهری که در آنها سلاح نطق و خطابه است، وارد کنیم.
در تمامی اعصار، ملت ها، چه افراد و چه گروه ها، به شنیدن صحبت ها بسنده کرده اند و برایشان مهم نبوده است که این حرف ها چقدر به مرحله ی عمل درآمده است. علت این امر هم آن است که این ملت ها از هر چیز به ظاهر آن قناعت می کنند و بندرت درنگ کرده اند تا بیندیشند و ببینند که آیا وعده ها با عمل قرین می شود یا نه. به همین دلیل است که می بینید ما سعی داریم نمایشگاه ها و مراکز نمایش را که در این زمینه فواید فراوانی برای ما در بردارد، برپا کنیم. (3)
ما عنوان آزادی خواهی را که نقطه ی مشترک تمامی احزاب و گرایش هاست، به خود می بندیم. آن گاه خطبا و ناطقین خود را وامی داریم تا آن قدر پیرامون آن داد سخن دهند که سرانجام شنوندگان خسته و دلزده شوند و دادشان درآید. برای آن که بتوانیم بر افکار عمومی مسلط شویم باید کاری کنیم که سرگشته و ناتوان شوند، و راهش هم این است که وانمود کنیم اظهارنظر یک حق عمومی است و درهای آن به روی همگان باز می باشد. بدین ترتیب، هر کسی سنگ خودش را به سینه می زند و آراء دستخوش تناقض می شود و درگیری بالا می گیرد و قیل و قال به درازا می کشد و برخورد گرایش ها پیش می آید. در این هنگام یک نفر سر بر می دارد (4) و فریاد می زند که بهترین کار برای بیرون رفتن از تنگنای شدید ترک مباحثات و مجادلات و دخالت نکردن در مسائل سیاسی است؛ زیرا توده ی مردم از عمق سیاست هیچ نمی فهمند و آن را خوب درک نمی کنند، لذا بهتر است چنین مسائلی به مسئوولین سیاست شناس واگذار شود تا به صلاحدید خود آنها را چاره اندیشی کنند.
این نخستین راز از اسرار ماست.
دومین راز که شرط موفقیت حکومت آینده ی ما می باشد این است که با ایجاد شکست در طرح های ملی، ترویج عادت های جدید، برافروختن عواطف، برانگیختن و تحریک، و ناراحتی و خستگی از مسائل زندگی چنان جو آشفته ای به وجود می آوریم که هیچ کس نتواند جایگاه خود را در این صحنه ی کارزار مغلوبه که سگ صاحبش را نمی شناسد، تشخیص دهد. در چنین فضایی مردم غرق پریشانی و تشویق می شوند و هیچ کس دیگری را درک نمی کند. فایده ی دیگر این شیوه این است که به کمک آن احزاب را به جان هم می اندازیم، نیروهای هم هدف را که همچنان از اطاعت ما سرباز می زنند، پراکنده می سازیم و بالاخره از فعالیت هر فردی که بخواهد سر راه ما بایستد جلوگیری کنیم. هیچ چیز زیانبارتر از فعالیت افرادی که استقلال شخصیت دارند، نیست؛ زیرا این گونه افراد اگر از پشتوانه ی نبوغ برخوردار باشند، ضرری که فعالیت آنها به ما می زند بیشتر از ضرری است که میلیون ها انسان، که اتحاد آنها را بر هم زده ایم، وارد می آورند. ما موظفیم آموزش در مدارس «گوییم» را به طور دقیق هدایت کنیم و این مطلب را در اذهان بیندازیم که هرگاه با مسأله ی دشواری که نیاز به کند و کاو و کوشش ذهن دارد روبه رو شدند بهتر است آن را رها سازند و به مسائل ساده تر و آسان تر بپردازند و آن مسأله ی مشکل را به افراد شایسته ی آن واگذارند. خستگی فکری که از آزادی عمل بسیار برای فرد حاصل می شود قوای ذهنی او را در هنگام برخورد آزادی این فرد با آزادی دیگران به تحلیل می برد. (5) از این برخورد تنشهای اخلاقی- روانی شدید، سرگشتگی و احساس شکست به وجود می آید. به کمک مجموع این وسایل، آنقدر بر «گوییم» فشار وارد خواهیم کرد تا ناچار شوند قدرت بین المللی را تسیلم ما کنند. آهسته آهسته نیروی حکومت ها را می بلعیم. آن گاه به پیش می رویم و «حکومت برتر جهانی» را ایجاد می کنیم. دست های این حکومت به طرف تمامی کشورها دراز خواهد شد و مثل گاز انبر آنها را در میان خواهد گرفت. تشکیلات این حکومت به قدری عظیم خواهد بود که سایه ی آن کلیه ی ملل روی زمین را فرا خواهد گرفت و آنان چاره ای جز اطاعت نخواهند داشت.

 

پروتکل ششم

ما بی درنگ شروع خواهیم کرد به ایجاد دستگاه های عظیم انحصاری و جمع آوری ثروتها و گردآوردن اموال تا همه ی اینها که به قدرت وحشتناکی تبدیل شده اند به انحصار ما درآیند. این قدرت وحشتناک، همزمان، بر مقدار هنگفتی از ثروت «گوییم» سیطره دارد، و در عین حال، حیات آن تا آن جا به قدرت ما وابسته است که در آن روز موعود که ضربه ی کوبنده ی سیاسی خود را فرود آوریم این ثروت ها به دره سقوط خواهد کرد و تتمه حساب «گوییم» را نیز به دنبال خود خواهد کشاند. (6)
شما آقایان که در این جا حضور دارید و همگی اقتصاددان هستید، می توانید اهمیت سرنوشت ساز قدرت انحصار را که از شمشیر برنده تر است، با دیده ی عقل ببینید.
ما باید سعی کنیم تا از هر طریق ممکن دامنه ی شکوه و عظمت حکومت برتر جهانی را توسعه دهیم و شأن آن را بالا بریم. برای این کار باید نشان بدهیم که این حکومت جز برای حمایت از دولتهایی که به او بپیوندند و زیر سایه اش درآیند، تشکیل نشده است و برای این دولتها سرچشمه ی خیر و کمک است.
آریستوکراسی گوییم، به عنوان یک قدرت سیاسی، مرده است؛ بنابراین ما نباید برای آن حساب باز کنیم. اما از این جهت که نماینده ی طبقه ی صاحبان ثروت های مستغلاتی، اعم از زمین و ساختمان، هستند، هنوز خطری برای ما محسوب می شوند، چرا که این طبقه زندگی خود را با تکیه بر درآمدهای حاصله از این املاک محروم سازیم و بهترین راه برای رسیدن به این هدف این است که مالیات ها و هزینه های مستغلات و اراضی را آنقدر افزایش دهیم که پشت صاحبان آنها زیر بار قرض خم شود. وانگهی این تدابیر فعالیت زمینداری را محدود و دشوار می سازد و در نتیجه، «گوییم» تسلیم ما می شوند و در برابر آراء و اندیشه های ما خضوع می کنند و از آن جا که اشرافیت گوییم، به دلیل روش ها (و تربیت های) قدیمی و سنتی خود، عادت ندارد که به دارایی کم بسنده کند و آزمندی و فزونخواهی خوی اوست، چنان آشفته می شود که او را از حالت طبیعی خارج می سازد؛ چون قدرت تحمل تهیدستی و فقر را ندارد و لذا فریاد وامصیبتا و وای بر من را سر می دهد. در همین زمان ما باید تا آن جا که دستمان می رسد سیطره ی خود را بر تجارت و صنعت و به طور خاص بازارهای بورس تحمیل کنیم؛ زیرا بورس بازی ها توفانی هستند که بر روی صنعت می وزند و آن را فلج می کنند. بدون بورس بازی، صنعت موجب رشد و شکوفایی سرمایه های خصوصی می شود و در نتیجه اراضی و املاک از قید وامهای بانکهای کشاورزی آزاد می گردند و کشاورزی جان می گیرد. آنچه براستی ما در اینجا نیازمند آنیم این است که صنعت موجب تهی شدن زمین از کشاورز و سرمایه شود. اگر مطلب طبق نقشه و برنامه ی ما پیش رود و به هدف خود برسد تمام ثروت دنیا به دست ما خواهد افتاد و بدین وسیله کلیه ی «گوییم» را به پرولتاریا تبدیل خواهیم کرد. در این هنگام، «گوییم» برای آن که بتوانند به حیات خود ادامه دهند، صبورانه در برابر ما زانو خواهند زد.
برای نابود کردن صنایع «گوییم»، عشق به عیاشی و تجمل پرستی را در بین گوییم رواج می دهیم و آنها را به این وضعیت تشویق می کنیم و لذات و خوشی های این گونه زندگی را در نظر آنها جلوه گر می سازیم؛ زیرا سیری ناپذیری این گرایش، اگر ریشه هایش استوار شود، به هیچ چیز رحم نمی کند و همه را می بلعد. ما سطح دستمزدهای کارگری را بالا خواهیم برد اما این عمل هیچ سودی به حال کارگران نخواهد داشت؛ چون در همان زمان، به بهانه ای این که امر کشاورزی و دامداری دستخوش رکود و سستی شده است، قیمت مایحتاج عمومی را نیز گران می کنیم. علاوه بر همه ی اینها، با روش های کاملاً فنی و ماهرانه، یعنی از طریق واداشتن کارگران به ستیزه جویی، لجاجت، هرج و مرج، حرکت های بی رویه و ترویج وسایل می گساری، منابع تولید را فلج می کنیم و آنها را به تعطیلی می کشانیم. مجموع این تدابیر کاروان متحدی را به وجود می آورد که پیوسته به سمت هدف بزرگ محو کردن عناصر فهمیده و درس خوانده ی «گوییم» از روی زمین، پیش می رود.
برای آن که مبادا «گوییم» از این مطلب آگاه شوند و در نتیجه، پیش از پیاده شدن کامل این برنامه و قبل از رسیدن زمان موعود، از دام ما فرار کنند، همه ی اینها را در قالب فریبنده ی مصلحت خواهی می ریزیم و وانمود می کنیم که قصد ما خدمت به طبقات کارگر و مبانی صحیح اقتصاد سیاسی می باشد؛ مبانیی که نظریات اقتصادی ما به کمک دستگاه های تبلیغاتیمان، آنها را در یک چارچوب جذاب و وسیع آماده کرده اند.

 

پروتکل هفتم

مسابقه ی عظیم تسلیحاتی و افزایش نیروهای دفاعی در جهان یک امر ضروری است؛ زیرا ما را در اجرای برنامه هایی که داریم یاری می رساند. اما یکی از اهداف بزرگ ما که باید نسبت به تحقق آن عنایت ویژه ای داشته باشیم این است که همه ی طبقات در همه ی کشورهای جهان از بین بروند و فقط طبقه ی پرولتاریا باقی بماند با چندتایی میلیونر که به منافع ما و پلیس و ارتش ما خدمت کنند. (7)
ما باید از طریق شبکه ی ارتباطی اروپا، در سراسر این قاره و نیز دیگر قاره های جهانی تنش های شدید و اختلاف و چند دستگی به وجود آوریم و به کینه توزی ها دامن بزنیم. این کار دو فایده برای ما دربردارد. اول این که دست و پای کشورها بسته می شود به طوری که نمی توانند در برابر حوادث، آن گونه که می خواهند، قدرت نشان دهند؛ زیرا هر کشوری خوب می داند که این ما هستیم که کارها را می چرخانیم و عوامل برافروختن آتش جنگ و یا خاموش کردن آن در دستهای ماست و همه ی آنها عادت خواهند کرد که، علی رغم میل خود، قدرت وسیع ما را در اعمال هرگونه نفوذ و فشاری بپذیرند. فایده ی دوم این است که ما دام های نامرئی دسیسه را به درون کابینه ی کشورها می کشانیم و آنها را در دام این توطئه ها گرفتار می کنیم. این دسیسه ها چیزی نیستند جز همان قراردادهای اقتصادی و قیود وام های مالی. برای آن که موفقیت خود را در این زمینه تضمین کنیم، باید در اثنای گفتگوها کاملاً هوشیار و زیرک و حیله گر باشیم تا به قلب اهداف مورد نظر خود راه یابیم، اما در آنچه که ظاهر رسمی مذاکرات را تشکیل می دهد باید موضع ما برعکس این باشد: حرف های چرب و نرم
  خوشایند بگوییم، نقاب امانتداری و شرافتمندی به چهره بزنیم و همراهی و نرمی و انعطاف پذیری نشان دهیم. بدین وسیله، ملت ها و حکومت های «گوییم»، که ما آنها را عادت داده ایم تا به ظاهر هر چیزی اکتفا کنند، از ما خشنود شده و ایمان خواهند آورد که ما جز برای نیکی کردن به نوع بشر و نجات او نیامده ایم.
ما باید همیشه این آمادگی را داشته باشیم که در صورت بروز هر گونه مخالفتی با ما، از طریق ایجاد جنگ بین آن دولت مخالف و همسایه هایش، با او مقابله کنیم و چنانچه همه ی آنها در برابر ما یکپارچه شوند چاره ای نداریم جز این که آتش یک جنگ خانمان سوز جهانی را شعله ور کنیم.
عامل اصلی در موفقیت برنامه های سیاسی ما، پنهان نگه داشتن فعالیت ها و طرح هاست. لازم نیست که گفتار یک سیاستمدار با کردار او یکی باشد. باید حکومت های «گوییم» را مجبور کنیم از برنامه های ما که در گسترده ترین سطح طرح ریزی شده و دارد به پایان خود نزدیک می شود، پیروی کنند. راه واداشتن این حکومت ها به تن دادن به خواسته های ما هم همان به اصطلاح «افکار عمومی» است که زمام آن در دست ما می باشد و با «قدرت بزرگ»، یعنی مطبوعات، آنها را به حرکت در می آوریم و مطبوعات هم، بجز تعداد اندکی از آنها، بقیه در اختیار ما هستند و به خواسته های ما پاسخ مثبت می دهند.
کوتاه سخن آن که، برنامه ی ما برای باقی نگه داشتن حکومتهای «گوییم» اروپا در زیر سلطه ی خود این است که، از طریق ایجاد ترور و وحشت، جلوه هایی از قدرت خود را به گروهی از آنها نشان می دهیم و چنانچه همه ی آنها بر ضد ما متحد شوند، آن وقت با توپ های امریکا، چین و ژاپن جواب آنها را می دهیم.


 

پروتکل هشتم

 

ما باید از سلاحی که ممکن است دشمنان ما آن را علیه ما به کار گیرند استفاده کنیم. در صورتی که مجبور شویم احکام قضایی ظاهراً غیرعادی، گستاخانه و بی رحمانه صادر کنیم برای توجیه آنها باید از پیچیده ترین و مشکل ترین و مبهم ترین تعبیرات قانونی استفاده نماییم؛ زیرا این مهم است که این احکام در عالی ترین سطح عادلانه جلوه کنند و برای مردم به عنوان نمونه ی عالی اخلاقی معرفی شوند، چنان که گویی بهتر از این احکام نمی شده است صادر کرد. حکومت ما باید تمام نیروهای داخل در بافت شهری را که برایش کار می کنند بخوبی بشناسد؛ نیروهایی مثل نویسندگان، حقوقدانان ورزیده، کارمندان عالی رتبه، سیاستمدارن و بالاخره اشخاصی که به گونه ای خاص در مدارس ما که به همین منظور تأسیس کرده ایم، تعلیم و تربیت یافته اند و از نظر علمی در سطح بالایی به سر می برند. این اشخاص به اسرار جامعه پی خواهند برد، زبان سیاست را، علی رغم اختلاف روش های آن، و هر آنچه در زیر الفبای سیاست و جملات آن جای می گیرد، خواهند فهمید و زوایای پنهان و پیچیده ی طبیعت بشری و بافتهای حسی باریک و نامرئی را به خوبی خواهند شناخت. این بافت ها همان قالبی است که ذهن «گوییم» در آن ریخته شده و جلوه گاه گرایش ها، معایب و رذایل و فضایل اخلاقی آنهاست. بدیهی است که دستیاران با استعدادی که برای احراز مناصب حکومتی ما انتخاب می شوند هرگز از بین «گوییم»، که موضوع بحث من در این جا هستند و عادت کرده اند که وقتی کار اداری انجام می دهند رنج فکر کردن و یا نیازی را که احتمالاً آن کار می طلبد بر خود هموار نکنند، برگزیده نخواهند شد؛ زیرا اینها نامه ها را، بدون آن که بخوانند و مورد تأمل قرار دهند، امضا می نمایند و فقط برای گرفتن مزد و حقوق و یا جاه طلبی کار می کنند.
ما دستگاه های حکومت خود را با دنیایی از اقتصاددانان مدد خواهیم رساند و برای رسیدن به همین هدف است که تدریس علوم اقتصادی در مدارس ما مهم تر از هر چیز است و یهودیان وظیفه دارند این علوم را کاملاً فرا گیرند. ما حکومت خود را در انبوهی از بانکداران، صنعتگران و سرمایه داران محاط خواهیم کرد و حلقه ی اتصال آنها میلیونرها خواهند بود؛ چرا که در واقع، سرانجام هر چیزی به ارقام ختم می شود و این ارقامند که در همه جا حرف آخر را می زنند.
کسانی که برای احراز پست های مسؤولیت دار حکومت ما انتخاب می شوند از برادران یهود ما خواهند بود، ولی این عده در ابتدای کار و پیش از آن که این پست ها به آنها سپرده شود، نیاز دارند که یک دوره ی آشنایی با مجاری کار را بگذرانند. لذا در خلال این دوره پست ها موقتاً به عهده ی افرادی از «گوییم» گذاشته می شود. منتها این افراد کسانی خواهند بود که در نظر مردم (گوییم) بسیار مشکوک و مورد بدبینی هستند چندان که میان آنها و مردمشان برزخی از شک و تردید است. این اشخاص اگر از اجرای دستوراتی که به آنها داده می شود شانه خالی کنند یا متهم شده به کیفر خواهند رسید و یا بکلی از صحنه ی وجود محو خواهند شد. هدف ما از قراردادن آنها در یک چنین وضعیتی این است که وادارشان کنیم تا نفس آخر در خدمت منافع ما باشند.

 

پی نوشت ها:
1-
Jesuits
2- یعنی نابغه ی تازه وارد هرگز توانایی دانشوران صهیون را در حکومت نخواهد داشت، زیرا اینها در زمینه ی سیاست و حکومت کردن بر توده ها تجربه ی چندین قرنه دارند و اسرار سیاست را نسل اندر نسل از گذشتگان خود به ارث برده اند- م.
3- خ.ت: از این رو ما- فقط به خاطر تظاهر- هیأتهایی را به وجود خواهیم آورد که اعضای آنها سعی خواهند کرد با ایراد نطقهای رسا و پر طمطراق کمکهای خود در راه «ترقی» را ثابت کنند و از این کمکها تعریف و تمجید نمایند.
4- خ.ت: در این وقت می فهمند که بهترین راه برای نجات آنها این است که در مسائل سیاسی اظهار نظر نکنند.
5- خ.ت: فعالیت ناشی از آزادی عمل نیروی وی را در هنگام برخورد آزادی او با آزادی دیگران، به تحلیل می برد.
6- خ.ت:
  به دنبال آن اعتماد به حکومت گوییم نیز از میان خواهد رفت.
7- خ.ت: توسعه ی ارتش و افزایش نیروی پلیس برای اتمام برنامه ی پیشگفته ضروری است. برای آن که به این هدف برسیم باید در سراسر جهان فقط طبقه ی عظیم پرولتاریا و نیز یک ارتش انبوه و پلیس وفادار به اهداف ما باقی بماند.

منبع: نویهض، عجاج، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).

پروتکل نهم

 

برای پیاده کردن اصول خود باید به اخلاق ملتی که در میان آن به سر می بریم و در کشورش کار می کنیم، توجه نماییم. اگر بخواهیم اصول خود را به گونه ای آشکار و فراگیر و با شیوه ای یکنواخت در مورد او اجرا کنیم و برای تغییر و اصلاح ماده ی تعلیم و تربیت آن ملت به نحوی که با اهداف و اسلوب ما منطبق باشد، این روش را بپیماییم، امیدی نیست که به موفقیت دست یابیم، اما اگر اجرای این اصول یا بیداری و هوشیاری صورت گیرد در مدتی کمتر از ده سال اخلاق و حالت آن ملت، هر چند هم لجوج و انعطاف پذیر باشد، دگرگون خواهد شد و بدین ترتیب ملت جدیدی را به صفوف ملتهایی که قبلاً تسلیم و فرمانبردار خود کرده ایم، اضافه می کنیم.
زمانی که پادشاهی خود را برپا کردیم واژه های «آزادی، عدالت و برابری» (1) را، که در واقع شعارهای فراماسونری ماست، به کلماتی تبدیل خواهیم کرد که دیگر این معنای شعاری را نداشته باشند بلکه مفاهیمی صرفاً آرمانی القا خواهند کرد. واژه ی نخست به «حق آزادی» تبدیل خواهد شد و دومی به «وظیفه ی عدالت» و سومی به «کمال برابری». (2) بقیه ی تغییرات به همین شیوه صورت می گیرد و بدین ترتیب شاخ گاو را در اختیار می گیریم.
در واقع امر ما تا به حال موفق شده ایم، به استثنای حکومت خود، همه ی قدرت های حاکم را از بین ببریم اما از نظر قانونی و رسمی هنوز حکومت هایی وجود دارند که صرفاً ظاهری و فرمالیته هستند. این حکومت ها در اختیار ما قرار دارند و هر طور بخواهیم آنها را می چرخانیم و به آنها دستور می دهیم؛ زیرا به نظر ما یهود آزاری، برای حفظ و حمایت برادران مستضعف ما، یک امر ضروری است. نیازی نیست که درباره ی این موضوع بیش از این صحبت کنیم؛ چون در ضمن صحبت های ما مکرراً و به اندازه ی کافی از آن بحث شده است.
هیچ چیز نمی تواند دامنه ی فعالیت ما را محدود کند. حکومت برتر ما در موقعیتی فراتر از موقعیت قانونی فعلی است به نحوی که می توان نام دیکتاتوری بر آن نهاد. با صداقت و اطمینان تمام می توانم به شما بگویم ما - که الهام بخش قوانین و منشأ صدور آنها هستیم - به موقع خود اجرای احکام قضایی را به عهده خواهیم گرفت. هر که را بخواهیم اعدام خواهیم کرد و هر که را بخواهیم عفو. ما بر اسب حکومت سوار خواهیم شد و به زور فرمان خواهیم راند؛ زیرا بقایای حزبی که در گذشته قدرت را در دست داشت و ما او را نابود کردیم و به تاریخ پیوست، هنوز در دست ماست. اسلحه ی ما عبارت است از جاه طلبی بی حد، آزمندی سیری ناپذیر، انتقام گیری بی رحمانه و کینه توزی و بدخواهی.
موج های وحشت که مصیبت آن مردم را در برگرفته از ما برخاسته است. اشخاص مختلفی از تمامی مکاتب فکری و گرایش های گوناگون، نظیر سلطنت طلبان، رهبران توده ی مردم، سوسیالیست ها، کمونیست ها و آرمان اندیشان از هر حزبی، در خدمت ما هستند. ما همه ی اینها را به زیر یوغ کار در راه خودمان می کشانیم و کاری می کنیم که هر یک از آنها، آزادانه، باقیمانده ی دیوارهای قدرت را تخریب کند و نیروی خود را در راه متلاشی ساختن ستون های انواع تشکیلات موجود به کار گیرد. بدین سان، تمام حکومت ها به عذاب و مصیبت می افتند و از اعماق جان خواهان امنیت و آسایش می شوند و برای دستیابی به امنیت و آرامش حاضر می شوند هر عزیزی را قربانی کنند، لکن ما این آسایش و امنیت را در اختیار آنها نخواهیم گذاشت، مگر آن که حکومت جهانی ما را آشکارا و بی پرده به رسمیت بشناسند و با نهایت خضوع در برابر آن سر تسلیم فرود آورند.
توده ی ملت فریاد و شیون برداشته و، به حکم ضرورت، خواهان حل مشکلات اجتماعی از طریق تفاهم و توافق بین المللی هستند. انشعاب و تقسیم ملت به احزاب کوچک متشکل از چند گروه اندک آنان را به طرف ما سوق داده است؛ چون تداوم کشمکش های حزبی احتیاج به پول دارد و پول هم در اختیار ما می باشد.
جا دارد که از اتحاد میان «قدرت بینا» ی سلاطین گوییم و «قدرت کور» توده بترسیم اما ما برای مقابله با احتمال وقوع چنین پدیده ای تدابیر لازم را اندیشیده ایم. بدین ترتیب که بین این دو نیرو دیواری از رعب و وحشت به وجود آورده ایم که هر یک از دیگری می ترسد. از این طریق «نیروی کور» در کنار ما می ماند و ما آن را به وسیله ی حاکمی که زمام رهبری آن را به دست می گیرد، هدایت می کنیم. این حاکم در قبضه ی قدرت ماست و ما راهی را که باید به سمت هدف ما طی کند به او نشان می دهیم.
برای آن که این قدرت کور از اختیار ما خارج نشود لازم است هر از چند گاهی با او ارتباط مستقیم برقرار کنیم و این کار اگر به دست اشخاصی (از گوییم) صورت نگیرد به دست یکی از برادران صددرصد مورد اعتماد ما انجام خواهد شد. (3) وقتی توده ی مردم به قدرت ما، به عنوان تنها قدرت، اعتراف کردند آن وقت علناً وارد میدان می شویم و رودر رو با مردم گفتگو می کنیم و در مسایل سیاسی در جهت هدف خودمان به آنها خط می دهیم.
از چه طریق می توان تعلیم در مدارس شهرستان ها و روستاها را کنترل کرد و از آنچه در این مدارس می گذرد آگاهی یافت؟ این کار باری ما دشوار نیست؛ چون امکان ندارد چیزی پنهان بماند. هر سخنی که حکومت بگوید و یا حتی شخص پادشاه اظهار دارد، به دلیل آن که بر سر زبانها می افتد و مردم آن را برای یکدیگر بازگو می کنند، بسرعت در سراسر کشور و سپس در خارج از آن شایع و منتشر می شود.
برای آن که مؤسسات و سازمانهای «گوییم»، پیش از فرا رسیدن زمان موعود، متلاشی نشود لعاب نازکی از برادری فراماسونری روی آن ها کشیده ایم و ظاهری داده ایم که به آنها هیبت و وقار می بخشد. و همان طور که فنرهای یک دستگاه مکانیکی متحرک محکم می شود، فنرهای این دستگاه ها را محکم گرفتیم. این فنرها محکم و کنترل شده بودند اما اکنون بی نظمی ناشی از رواشماری های لیبرالیسم جای آن را گرفته است. ما در اجرای قوانین و انتخابات عمومی و خط دادن به مطبوعات و آزادی افراد کاملاً مداخله کردیم، اما مداخله ی اصلی ما که یکی از اصول برنامه های ما را تشکیل می دهد، در آموزش و پرورش است؛ زیرا این دو سنگ بنای زندگی آزاد هستند.
ما نسل جوان «گوییم» را فریفته و گیج کردیم و با تربیت آنها بر اساس اصول و نظریاتی که می دانیم غلط و دروغ است و در عین حال ما به آنها تلقین کردیم، به فسادشان کشاندیم.
ما بدون آن که در قوانین فعلی تغییرات اساسی ایجاد کنیم توانستیم هاله ای از عظمت و شکوه پیرامون آنها ایجاد کنیم. بدین ترتیب که قوانین را پیچیده و معقد کردیم و در نتیجه به انبوهی از تفاسیر ضد و نقیض شدند و با این کار به نتیجه ی مطلوب خود رسیدیم. یعنی، اولاً به دلیل متناقض بودن این شرح و تفسیرها، معانی قوانین دستخوش غموض و ابهام گردید و راه ها به روی جویندگان آن بسته شد. ثانیاً، به دلیل ناممکن بودن جمع میان مقاصد مختلف و محکم شدن حلقه ی معضلات به طوری که قوانین مانند خانه ی عنکبوت در هم تنیده شد، پی بردن به مغز و لب این قوانین از حیطه ی فهم حکومت ها خارج گردید.
ریشه ی نظریات قضاوت در همین جا نهفته است. (4)
ممکن است بگویید که اگر بگوییم، پیش از آن که برنامه های ما به پایان خود برسد، از آنها بو ببرند، اسلحه به دست گرفته بر ضد ما قیام خواهند کرد. در جواب می گویم که ما در غرب (=اروپا) مانور وحشتناکی تدارک دیده ایم که قویترین دلها را به لرزه می اندازد: حرکتهای سری ویرانگر، لانه ها و کانونهای مخفی و سیاهچال ها. همه ی اینها آماده خواهند بود تا همزمان در پایتخت ها و شهرهای بزرگ منفجر شوند و همه ی مؤسسات و آرشیوها را به باد فنا دهند. (5)

پروتکل دهم

 

امروز سخن خود را با تکرار خلاصه ای از آنچه قبلاً گفتیم آغاز می نمایم، و از همه ی شما خواهش می کنم به این نکته توجه داشته باشید که حکومت ها و ملت ها در تحلیل مسائل سیاسی به ظواهر امر بسنده می کنند و از آن پا فراتر نمی گذارند.
آری، وقتی نمایندگان گوییم جز به عیاشی و کامجویی نمی اندیشند، چگونه آنها می توانند به عمق مسائل راه یابند؟ منافع ما اقتضا می کند که به این توضیح کوتاهی که دادم توجه کنیم؛ زیرا وقتی از مسائلی چون تقسیم قدرت، آزادی عقیده، آزادی مطبوعات، آزادی مذهب، حقوق تشکیل جمعیت ها، برابری در مقابل قانون، احترام به حق مالکیت و حق سکنی، بستن مالیات (غیر مستقیم) و قدرت قوانین در ایجاد واکنش در جامعه (6) بحث می کنیم، این موضوع [توجه به توضیح فشرده بالا- م] به ما کمک شایانی خواهد کرد. این مسائل آنقدر مهم و دقیق هستند که نباید به صورت علنی و در برابر چشم و گوش مردم مورد بحث قرار گیرند و اگر ضرورت اقتضا کرد و ناچار شدیم این کار را بکنیم باید به بیان اجمالی آنها بسنده نماییم و از تصریح و تعیین و تفصیل اجتناب ورزیم و همین قدر بگوییم که ما این قوانین جاری را قبول داریم. علت این که باید از تصریح و توضیح بیشتر این مسائل خودداری ورزیم و زبان در کام کشیم این است که وقتی از یک اصل یا قاعده به طور دقیق که هرگونه شبهه ای را از بین می برد، نام نبریم، آزادی عمل پیدا می کنیم و امور را هر طور که خودمان بخواهیم پیش می بریم بدون آن که کسی متوجه قضیه شود. برعکس، اگر اصل یا قاعده ای را مشخص و معین کنیم مثل این است که آن را در معرض بحث و گفتگو گذاشته باشیم و این چیزی است که ما از آن پرهیز می کنیم.
توده ی مردم، طبیعهً، فریفته ی نوابغ صحنه ی سیاست و اعمال شجاعانه، بی باکانه و گستاخانه ی آنها هستند و زبان به اعجاب و ستایش آن اعمال می گشایند. مثلاً می گویند: این کاری است که جز از یک حرامزاده ی پست سر نمی زند، اما براستی فوق العاده و وحشتناک است! یا: درست است که این کار حقه بازی و فریب است اما بی نهایت ماهرانه و زیرکانه می باشد! (7)
از چیزهایی که ما به آن تکیه می کنیم جلب توجه ملت ها به ساختن اسکلت اساسی نظام جدید است که ما خود طرح آن را ریخته ایم. به همین سبب، قبل از هر چیز لازم است جان های خود را مسلح کنیم و دلهایمان را مخزن روحیه ی بی پروایی سازیم که نه ترس می شناسد و نه از عواقب کار می هراسد و هر مانعی را از سر راه خود بر می دارد؛ روحیه ی درنده خویی و بیدادگری، روحیه ای که در سینه ی کارگزاران فعال و دلیر ما موج می زند. وقتی موفق شدیم کودتای خود را به انجام برسانیم به مردم خواهیم گفت:

«شما در وضع بدی به سر می بردید. کارهایتان مختل و از هم پاشیده بود. بدبختی شما و جامعه تان را فرا گرفته و همه چیز شما تباه شده بود. و اکنون ما آمده ایم تا عوامل این همه بدبختی را از بین ببریم و این عوامل عبارتند از: تمسک به غرور و افتخارهای ملی گرایانه، موضوع مرزهای جغرافیایی و پول مخصوص هر کشور. با این حال شما آزاد هستید که این کودتای ما را تأیید و یا محکوم کنید، اما اگر پیش از آن که تحقیق کنید و خدمتی را که به شما خواهیم کرد به محک تجربه بزنید، در مورد ما داوری کنید آیا این داوری عادلانه و منصفانه خواهد بود؟»

وقتی این کار را کردیم  این طور حرف زدیم، توده ی مردم گول ما را خواهند خورد و زبان به ستایشمان خواهند گشود و سرشار از امید و آرزو ما را مثل یک قهرمان پیروز روی دست های خود بالا خواهند برد. بدین ترتیب، فوایدی که از نیرنگ «رأی گیری» یا حق انتخاب در پی آنها هستیم، بروز می کند؛ زیرا، کاری کرده ایم که این وسیله ی فریبنده دستیابی به «عصای سلطنت جهانی» را برای ما تضمین می کند. وقتی افسون «رأی گیری» در همه جا نفوذ کرد و هر گروه و دسته ای را، هر چند کم اهمیت، فرا گرفت و بر جمعیت ها و تشکیلات حاکم شد، آخرین ثمرات خود را به بار خواهد آورد؛ زیرا مردم قبل از آن که درباره ی ما قضاوت کنند، بر شناختن ما اتفاق نظر خواهند کرد. برای آن که این ثمرات و فواید، آن گونه که میل ماست، سالم بماند باید حق «رأی گیری» را تعمیم بدهیم و کاری کنیم که همه ی افراد، بدون هیچ گونه تبعیضی میان افراد و طبقات، در آن شرکت کنند تا بدین وسیله اکثریت مطلق آراء را از آن خود کنیم؛ اکثریتی که اگر فقط طبقه ی درس خوانده ی ثروتمند در انتخابات شرکت کنند، مسلماً نصیب ما نخواهد شد.
اگر ما خصلت «خود مهم بینی» و غرور را در جان مردم تزریق کنیم پیوند خانواده را از هم گسسته ایم و ارزش های فرهنگی آن را از بین برده ایم، و افرادی را که به دلیل برخورداری از قدرت تفکر، احتمال دارد از توده ی فرماندار ما جدا شوند و راه مخالفت با ما در پیش گیرند، از سر راه برداشته ایم؛ زیرا هرگاه این افراد در صدد انجام یک چنین کاری (مخالفت با ما) برآیند، توده ی مردم که در طرف ما هستند بر ضد آنها برخواهند خاست و زبانشان را خواهند برید. چرا که توده ی مردم عادت کرده اند فقط از ما حرف شنوی داشته باشند چون در مقابل این حرف شنوی و اطاعت به آنها پاداش مادی می دهیم. با این روش، ما یک نیروی بی فکر، کور و خشن به وجود می آوریم که بدون راهنمایی عمال ما، عمالی که آنها را مسند ریاست نشانده ایم و از همین توده هستند و در مشت ما قرار دارند، نمی توانند دست به هیچ حرکتی در هیچ سمتی بزنند. وانگهی، ملت در پذیرفتن این نظام و تسلیم در برابر آن درنگ نخواهد کرد؛ چون می داند که به دست آوردن روزی و دستیابی به منافع و خواسته های خود همه و همه منوط به پیروی از این رهبران و حکامی است که برای آنها منصوب شده اند.
طرح تأسیس حکومت را فقط یک نفر از ما باید بریزد؛ زیرا اگر چند نفر این کار را به عهده بگیرند اختلاف نظر و تضاد پیش می آید و حکومت پیوستگی لازم را پیدا نمی کند. ما باید این طرح را از جنبه ی عملی آن مورد مداقه قرار دهیم اما به هیچ رو نباید با بحث های علنی به بررسی آن بپردازیم تا به دقت و استحکام آن لطمه ای نخورد و پیوستگی و ارتباط اجزای آن و مقاصدی که در هر فقره ی آن گنجانیده و مبهم رهایشان کرده ایم از آنها گرفته نشود. اگر از طریق گذاشتن طرح در معرض رأی گیری به توده ی مردم اجازه دهیم که درباره ی آن به بحث و گفتگو بپردازند و تغییر و تبدیل پیشنهاد کنند، در واقع به آنها اجازه داده ایم عقاید ناسازگاری را که حدیقف ندارد، اظهار کنند و، چون از فهم درستی برخوردار نیستند، میان آنها برخورد عقاید و آراء پیش می آید. علاوه بر این، توده کوته فکرتر از آن است که به اعماق این طرح پی ببرید. بنابراین، ما باید حاصل نبوغ رجال خود را آماج چنگ و دندان توده ی پست و حتی گروه رهبری آنها نکنیم. این طرح های انقلابی در حال حاضر قادر نخواهد بود تشکیلات موجود را بکلی دگرگون کند بلکه نهایت کاری که می تواند بکند ایجاد تغیر در زمینه ی اقتصادی است ولی از آن جا که نتایج، همه، یکی است، در بستر حرکت پیشرفت و تکامل نیز تغییری هماهنگ و همسو با برنامه ی ما به وجود خواهد آمد.
در تمام کشورها نهادهایی را می بینیم که گرچه در هر کشوری نامی دارند اما معنای آنها یکی است: مجلس نمایندگان مردم، کابینه، وزارتخانه، مجلس سنا، مجلس شورای عالی، قوه ی مقننه، قوه ی مجریه و امثال اینها. نیازی نیست که من ارتباط ارگانیک این نهادها با هم را برای شما توضیح دهم چون خودتان این مطلب را خوب می دانید. فقط توجه شما را به این نکته جلب می کنم که هر یک از این نهادها وظیفه ی مهمی در حکومت به عهده دارد. این نهادها وظایف اداری، (8) قانون گذاری و اجرایی حکومت را میان خود تقسیم کرده اند و همانطور که اعضای بدن انسان به عنوان یک مجموعه وظایف خود را انجام می دهند این نهادها نیز وظایفی را که به عهده گرفته اند، به انجام می رسانند و اگر یک عضو از این مجموعه آسیب ببیند سایر اعضا نیز تحت تأثیر آن آسیب خواهند پذیرفت و در نتیجه تمام بدن تباه خواهد شد و مرگ به سراغش خواهد آمد.
زمانی که سموم لیبرالیسم را به پیکر حکومت تزریق کردیم تمامی شریان های آن مسموم می شوند و این یک بیماری کشنده است (9) و باید منتظر مرگ حکومت بود.
لیبرالیسم حکومتهای مشروطه را که جای تنها حکومت حافظ «گوییم»، یعنی حکومت استبدادی، (10) را گرفتند، به وجود آورد و مشروطه - همانطور که خودتان خوب می دانید - فقط مدرسه ای است برای آموزش رشته های اختلاف، آشوبگری، بدفهمی، مشاجره، تضاد آراء و دعواهای بی ثمر حزبی. در یک جمله، مشروطه مدرسه ای است برای فراهم آوردن عناصری که شخصیت حکومت را درهم می شکند و فعالیت آن را می کشد. تریبون آدم هایی پرحرف که در تخریب حکومت دست کمی از مطبوعات ندارد، شروع به انتقاد از ضعف و ناتوانی حکومتگران می کند و آنها را آدمهای بی بو و خاصیتی جلوه می دهد. این عامل، حقیقتاً، نخستین عامل در قیام بر ضد بسیاری از حکام و به زیر کشاندن آنها از اریکه ی قدرت بوده است.
پادشاهان ساقط شدند و عصر حکومت جمهوری فرا رسید. در این هنگام، ما از میان مرکوب ها یا غلامان خود یک نفر را انتخاب می کنیم و به عنوان رئیس جمهور در رأس حکومت می گذاریم (11) و این همان مین و ماده ی منفجره ای است که زیر صندلی ملت گوییم و به عبارت صحیح تر ملت های گوییم کار گذاشته ایم.
در آینده ی نزدیک نظام مسؤولیت رؤسای جمهور را ایجاد خواهیم کرد. (12) در آن هنگام ما در وضعی قرار خواهیم گرفت که به ما امکان می دهد تا، بدون اعتنا به ارزش های ظاهری، برنامه های خود را که رئیس جمهوری گوش به فرمان ما در برابر آنها مسؤول است، پیاده کنیم. از آن پس، دیگر برای ما اهمیتی ندارد اگر دیدیم که در هنگام بروز بحران پیچیده ی ناشی از مشکل دستیابی به رئیس جمهور جدید، داوطلبان این منصب به جان هم افتاده اند و یکدیگر را از بین می برند؛ زیرا چنین بحران هایی کشور را به کام مصیبت بسیار سختی فرو می برد.
برای آن که ثمره ی برنامه های خود را بچینیم انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهیم نمود و رئیس جمهور را از کسانی انتخاب خواهیم کرد که گذشته ی سیاهی دارند، اما هنوز این گذشته بر ملا نشده است. مانند افرادی که در رسوایی پاناما و یا امثال آن دست داشته اند. یک چنین رئیس جمهوری یقیناً نوکر و گوش به فرمان ما خواهد بود و اهداف ما را پیاده خواهد کرد؛ زیرا از این که گذشته اش برملا شود و رسوا گردد می ترسد. به علاوه آن که، او، همچون دیگر افراد، طبیعهً مایل است جاه و مقام و امتیاز و منزلت آشکاری را که از راه سیاست به دست آورده است، حفظ کند.
و اما مجلس نمایندگان؛ کار این مجلس این خواهد بود که رؤسای جمهور را انتخاب و از آنها حمایت و دفاع کند، اما حق قانونگذاری درباره ی رئیس جمهور جدید و حق تغییر قوانین موجود را از آن سلب خواهیم کرد؛ زیرا، این حق را ما به رئیس جمهور مسؤول که مرکوب رام و فرمانبردار ماست، وا می گذاریم. طبیعی است که رئیس جمهور به دلیل قدرتی که دارد آماج حمله قرار خواهد گرفت و باران انتقاد و عیبجویی از هر طرف بر سر او باریدن خواهد گرفت، لکن ما وسیله ای در اختیارش خواهیم گذاشت که از خودش دفاع کند. این وسیله همان حق رفراندوم و به حکمیت خواندن ملت است که بالاتر از نمایندگان هستند. و ملت (یا اکثریت توده ی مردم) هم کور است و عادت به فرمانبرداری و اطاعت دارد. به غیر از این، ما رئیس جمهور را به حق اعلان جنگ (13) نیز مسلح خواهیم کرد و در توجیه واگذاری این امتیاز خواهیم گفت که چون رئیس جمهوری فرمانده ی کل نیروهای مسلح و حاکم کشور است این حق باید در اختیار او باشد تا عنداللزوم از امنیت کشور و قانون اساسی جدید جمهوری دفاع کند؛ زیرا او نماینده ی قانون اساسی و نسبت به حفظ آن مسؤول است.
گذشته از این، ما حق سؤال از حکومت یا استیضاح آن را در مورد تدابیری که اتخاذ می کند، به بهانه ی حفظ اسرار سیاسی دولت، از مجلس نمایندگان می گیریم. بالاتر از این، تعداد نمایندگان را به حداقل ممکن تقلیل می دهیم. با این کار بلوای سیاسی کاهش پیدا می کند و کسانی که سودای پرداختن به مسائل سیاسی را دارند، از صحنه کنار می روند. در عین حال، اگر مجلس ندای مخالفت سر دهد، چون تعداد نمایندگان کم هستند، با یک همه پرسی، آنها را از سر راه خود بر می داریم. انتخاب رئیس و نایب رئیس مجلس نمایندگان و سنا با رئیس جمهور خواهد بود و پارلمان ها به جای آن که جلسات متعدد تشکیل دهند به تشکیل هر چند ماه یک بار آنها بسنده خواهند کرد. رئیس جمهور، به عنوان رئیس قوه ی مجریه، همچنین حق تشکیل یا انحلال پارلمان را خواهد داشت و در صورت انحلال، تشکیل پارلمان جدید به تأخیر خواهد افتاد. برای آن که نتایج این اعمال کاملاً غیر قانونی گریبان گیر رئیس جمهور نشود و پیش از تحقق کامل برنامه های ما، که مسؤولیت اجرای آنها را به عهده ی رئیس جمهور گذاشته ایم، بال او را نشکند وزرا و دیگر کارمندان عالی رتبه ی اداری را تشویق خواهیم کرد که از رئیس جمهور پیروی نکنند و با خواسته ها و تمایلات او همراهی نشان ندهند و خود سرانه تصمیم بگیرند. (14) بدین ترتیب، مسؤولیت اقدامات، به جای رئیس جمهوری، به گردن اینها می افتد. اکیداً توصیه می کنیم که این روش ما فقط در مورد مجلس سنا یا شورای حکومتی و یا هیأت وزیران پیاده شود و هرگز به افراد واگذار نگردد.
آن گاه رئیس جمهور، به اشاره ی ما، منشأ این گروه را تضاد و تفاسیر گوناگون قانونی اعلام خواهد کرد و سپس همه ی آنها را، باز هم به اشاره ی ما، ملغی خواهند نمود و، به بهانه ی این که مصالح عالیه ی حکومت اقتضا می کند، قوانین موقتی جدیدی پیشنهاد و وضع و حتی از قانون اساسی تخطی خواهد کرد.
با این تدابیر، ما خواهیم توانست قدرت را به دست گیریم؛ قدرتی که به وسیله ی آن قوانین اساسی جهان را تدریجاً و گام به گام از بین می بریم (15) و زمینه را برای آن انتقال بزرگ فراهم می آوریم. وقتی این قوانین را از بین بردیم کلیه ی حکومتها را واژگون و آنها را دنباله رو و فرمانبردار قدرت خود می کنیم.
اعتراف به حکومت استبدادی و مطلقه ی ما ممکن است حتی پیش از نابود شدن قوانین اساسی، صورت بگیرد. این وضع زمانی پیش می آید که ملتها از ناتوانی حکام و مخالفتهای آنها با قوانین به ستوه آمده باشند (و این چیزی است که ما در راه آن فعالیت می کنیم) و فریاد بردارند: «اینها را ببرید و به ما پادشاهی بدهید که بر تمام جهان حکومت کند و میان ما اتحاد برقرار سازد و اختلافات مرزی، افتخارات ملی و نژادی، تعصبات دینی و وامهای کمرشکن را که همگی از عوامل تفرقه و جدایی ماست از میان بردارد و صلح و آرامش را که حکام و نمایندگان سابق (16) ما نتوانستند آن را تأمین کنند، به ما ارزانی دارد».
البته شما خوب می دانید که اگر بخواهیم کاری کنیم که همه ی ملت ها این فریاد را برآوردند باید در کشورهای مختلف عواملی را به وجود آوریم که ذهن مردم را به خود مشغول کند و موجبات نگرانی و ناآرامی آنها را فراهم آورد و این خود رابطه ی حکومتها
  و مردم را تیره می سازد. ادامه ی این وضع قوای انسانی را فرسوده می کند، اختلافات کشنده را به جان آنها می اندازد، نفرت و دسیسه و حسد و قحطی و انواع بیماری ها که میکروب آنها را عمداً منتشر کرده ایم، در بین مردم انتشار می یابد و در نتیجه، «گوییم»، تنها راه نجات خود از این مصائب را در پناه بردن به قدرت فراگیر، که مجهز به پول و هر چیز دیگری از این قبیل است، می بیند.
بدیهی است که اگر ما به ملت ها مهلت نفس کشیدن و استراحت بدهیم امید رسیدن به روزی که انتظارش را می کشیم، شدیداً کاهش پیدا می کند.

 

 

پروتکل یازدهم

 

شورای عالی دولت یا مجلس شورای عالی همواره نیرومندترین مفسر قدرت حکومت خواهد بود و به صورت ماسک قوه ی قانونگذاری یا به اصطلاح همان «کمیته ی وضع قوانین و سازمانهای تابعه ی حاکم» باقی خواهد ماند. (17)
این همان برنامه ی قانون اساسی جدید است. ما شرایط لازم را برای قانون، حق و عدالت به وجود خواهیم آورد، به طوری که به نظر رسد این سه عنصر در جایگاه شایسته ی خود قرار گرفته اند. ما این کار را از سه طریق انجام می دهیم:
1- در قالب لوایح قانونی که به قوه ی مقننه احاله می شود.
2- در قالب تصویبنامه های شورای وزیران. (18)
3- در صورت دست دادن فرصت به وسیله ی کودتا.
بعد از بیان این مطالب، اینک به جنبه ی دیگری می پردازیم و اجزایی را که برای ایجاد دگرگونی و انقلاب در دستگاه های دولت، در راستای هدف تعیین شده ی ما، وجودشان ضروری است، توضیح می دهیم. منظورم از این اجزا عبارت است از: آزادی مطبوعات، حق تشکیل جمعیت ها و احزاب و هیأت ها، آزادی عقیده، حق شرکت در انتخابات و امثال اینها که باید برای همیشه از صفحه ی ذهن انسان پاک و محو شوند و یا تغییرات بنیادی در آنها داده شود، به شرط آن که این تغییرات در همان فردای روز اعلام قانون اساسی جدید صورت گیرد. این کار در این زمان شدنی است و ما تمامی دستورهای خود را یک دفعه صادر می کنیم و هیچ چیزی از آن را به آینده موکول نمی کنیم؛ زیرا اگر کمترین تأخیری در این زمینه صورت گیرد هرگونه اصلاح و تغییر مهمی که بعداً در قانون اساسی به عمل آید حتماً خطرناک خواهد بود؛ چون اگر ماده ی اصلاحیه خشن و روش پیشنهاد آن نیز با خشونت همراه باشد، با توجه به کوته نظری پیشنهاد کننده در موضوع پیشنهادی خود، باد به غبغب خواهد انداخت و فکر خواهد کرد که این تغییر باب ارائه ی چنین پیشنهادهایی را به روی امثال او خواهد گشود و در این هنگام خواهند گفت (19) که ما به اشتباهات خودمان اعتراف کرده ایم و این امر به شکوه و جلال حکومت خطاناپذیر ما لطمه می زند. یا خواهند گفت که ما از ترس، تن به تسلیم و همراهی با آنان داده ایم که در این صورت هیچ کس از ما سپاسگزار نخواهد بود، بلکه گمان خواهند کرد که ما تن به اجبار داده ایم و در کار خود شکست خورده ایم. همه ی اینها به خوشنامی قانون اساسی جدید ما ضربه می زند. آنچه ما می خواهیم این است که تا تنور انقلاب و تغییرات ناگهانی داغ است، مردم اعتراف کنند ما قدرتمند هستیم و هیچ کس نمی تواند به اندازه ی یک تار مو ما را که سر تا پا قدرتی هراس انگیز هستیم، از جایمان دور کند. لذا احدی را به حساب نمی آوریم و هیچ ترسی ما را ناچار به پیروی از نظر دیگران نمی کند و همیشه و همه جا آماده هستیم تا هر که را زبان به اعتراض بگشاید خرد کنیم، و ثابت نماییم که بر «گوییم» کاملاً مسلطیم و دوست نداریم قدرت خود را با آنها تقسیم کنیم. ما این کار را در حالی انجام می دهیم که سرها از آنچه اتفاق افتاده، هنوز گیج است و مردم را ترس فرا گرفته. لذا چشم های خود را بر روی آنچه می بینند، می بندند و منتظر می مانند تا ببینند آینده چه می شود.
«گوییم» مانند رمه ای گوسفند است و ما به منزله ی گرگ، و شما می دانید که اگر گرگ به گله بزند چه بر سر گوسفندها می آید.
عامل دیگری که «گوییم» را وامی دارد تا همه چیز را نادیده بگیرند، این است که به آنها وعده می دهیم که پس از خلاص شدن از شر دشمنان صلح و رام کردن کلیه ی احزاب، آزادی هایی را که از آنان گرفته ایم مسترد خواهیم داشت، اما مدت ها خواهد گذشت و آنان همچنان منتظر آزادی های از دست رفته ی خود خواهند بود.
اکنون می پرسم که چرا ما این سیاست را اختراع و آن را در اذهان گوییم تزریق کرده ایم بدون آن که به آنها فرصت دهیم تا درباره ی انگیزه و مقصود ما از این سیاست بیندیشند؟ آیا جز به خاطر این که از طریق حیله و فریب به چیزهایی دست می یابیم که با پیمودن راه مستقیم هرگز نمی توانیم به آنها برسیم. این همان شالوده ای است که مؤسسات سری فراماسونری ما بر آن استوار است؛ مؤسساتی که این گوییم حیوان چیز مهمی درباره ی آنها نمی دانند و از اهداف پشت پرده ی آنها جز مشتی ظن و گمان اطلاعی ندارند. ما گوییم را به کاروان بزرگ باشگاهها و محافل فراماسونری جذب کردیم و این محافل شروع به پاشاندن خاکستر در چشم اعضای خود کردند. خداوند به ما قوم برگزیده، نعمت اسارت، تبعید، تفرق و پراکندگی در جهان را ارزانی داشت. این امور که در گذشته نشان ضعف ما بودند بعدها سبب قدرت ما شدند؛ قدرتی که امروز ما را در آستانه ی حکومت جهانی قرار داده است. ما تا به این جا رسیده ایم و فقط مانده است که ساختمان عظیم حکومت آینده ی خود را بر این شالوده ها استوار کنیم و این کار چندان دشوار نیست.

 

پی نوشت ها:
1- خ.ت: آزادی، برابری و برادری.
2- خ.ت: حق آزادی، وظیفه ی برابری و ایده ی برادری.
3- خ.ت: این ارتباط اگر شخصی نباشد به هر حال از طریق وفادارترین برادران ما صورت خواهد گرفت.
4- خ.ت: مکتبی که می گوید نباید به الفاظ قانون پایبند بود بلکه باید به کمک وجدان داوری کرد از همین جا نشأت گرفته است.
5- خ.ت: در این هنگام در کلیه ی شهرها، راه آهنهای ویژه ی پایتختها و مترو به وجود خواهد آمد و از طریق این نقبها و حفره های مخفی تمامی شهرهای جهان و سازمانها و آرشیوهای آنها را منفجر و نابود خواهیم کرد.
در پاورقی ترجمه ی تونسی به نقل از اصل انگلیسی آمده است که احتمالاً این تعبیر مجازی است و اشاره به ابزارهایی چون بلشویسم دارد.
6- خ.ت: و قابلیت عطف به ماسبق شدن قوانین.
7- خ.ت: عجب شکستن رسوایی خورد؛ اما چقدر ماهرانه عمل کرد؛ چقدر فریبکار است، اما چقدر دقیق و جسورانه عمل کرد!
8- خ.ت: قضایی.
9- خ.ت: ... چهره ی دولت دگرگون و به بیماری کشنده ی کم خونی
Decomposation of the blood مبتلا می شود و...
10-
Autocracy
11- خ.ت: به جای پادشاه کاریکاتوری در قالب رئیس جمهور می گذاریم.
12- خ.ت: در آینده ی نزدیک رئیس جمهور را شخصی مسؤول قرار خواهیم داد.
13- خ.ت: حق اعلان حکومت نظامی.
14- خ.ت: ما وزیران و دیگر کارمندان عالیرتبه ی اداری پیرامون رئیس جمهور را تحریک خواهیم کرد که، با صدور فرامین خودسرانه و از پیش خود، دستورهای او را مسخ کنند و بدین ترتیب آنها را مجبور می سازیم که، به جای رئیس جمهور، بار مسؤولیت را به دوش کشند.
15- خ.ت: این اقدامات به ما امکان می دهد هرگونه حقوق یا امتیازاتی را که قبلاً، یعنی در زمانی که قدرت را در اختیار نداشتیم، واگذار کرده بودیم، بتدریج مسترد داریم.
16- خ.ت: نمایندگان کنونی.
17- خ.ت: شورای دولت (
State Counceil) قدرت فرمانروا را مشخص و تبیین خواهد کرد. این شورا- که قدرت یک هیأت قانونگذاری رسمی را دارد- به مسؤولین حکومتی دستور صادر خواهد کرد.
18- خ.ت: توسل به فرامین عمومی، دستورهای مجلس سنا و شورای حکومتی و تصمیمات هیأت وزیران.
19- خ.ت: چون اگر این تغییرات با خشونت و قاطعیت همراه باشد و به زور و بدون بصیرت تحمیل شود مردم را عصبانی خواهد کرد؛ زیرا ترس آنها را برخواهد داشت که مبادا تغییرات جدید دیگری در همین راستا به وجود آید. از طرف دیگر، اگر این تغییرات امتیازاتی، ولو بیشتر، به مردم بدهد خواهند گفت که ما به خطایمان اعتراف کرده ایم و...

منبع: نویهض، عجاج، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).


 

پروتکل دوازدهم

 

واژه ی آزادی را که تفسیرات مختلفی از آن ارائه می شود، ما این گونه تعریف می کنیم: «آزادی یعنی این که تو حق داری آنچه را قانون اجازه داده است انجام دهی». این تعریف، در زمان مناسب، برای ما سودمند خواهد بود؛ زیرا زمام همه ی آزادی ها به دست خواهیم گرفت؛ چون این قوانینند که حرف آخر را می زنند و به اقتضای مصالح ما و آن طور که ما می خواهیم وضع و حذف می شوند.
ما با مطبوعات به این شیوه عمل خواهیم کرد: در حال حاضر مطبوعات چه نقشی ایفا می کنند؟ آیا پیوسته در راه برانگیختن و تحریک و شعله ور ساختن عواطف که در خدمت هدف ما هستند، کار می کنند یا در خدمت اهداف خودخواهانه ی احزاب می باشند؟ (1) از همین جاست که غالب مطبوعات، بی ارزش، دروغگو و جعال هستند و جانب افراط را در پیش می گیرند و اکثر مردم هم از اهدافی که مطبوعات دنبال می کنند، بی خبرند. اما ما مطبوعات را زین می کنیم و بر آنها لگام می زنیم و دهنه ی آنها را محکم می گیریم. با تولیدات رنگارنگ چاپخانه ها و انتشاراتی ها نیز همین کار را می کنیم؛ زیرا تا زمانی که همچنان در معرض یورش های نشریات و کتاب ها هستیم خلاص شدن ما از شر حملات مطبوعات بی معنا و بی فایده است. ما نسبت به فراورده های گوناگون نشر و چاپ که چاپخانه ها دست به انتشار آنها می زنند، عنایت ویژه ای نشان خواهیم داد. امروز انتشار مطبوعات، به دلیل وجود رقیب، پرخرج و هزینه است و ما این مسأله را، که تماماً بر محور مطبوعات می چرخد، به منبع درآمد سرشاری برای حکومت خود تبدیل خواهیم کرد. به این ترتیب که نوعی مالیات پستی برای آنها وضع، و نیز مجبورشان خواهیم کرد که پیش از صدور پروانه ی انتشار، ودیعه ی مالی در اختیار ما بگذارند. این تدبیر شامل همه ی نشریات و روزنامه ها و مجلات خواهد شد و حکومت ما را از هرگونه حمله ی مطبوعاتی حفظ خواهد کرد. در این صورت ما می توانیم هرگونه حمله ی احتمالی از جانب مطبوعات را، در هر زمان، از طریق جریمه های بی رحمانه ی مالی و کسر این جریمه ها از ودیعه ای که در اختیار ما گذاشته اند، در نطفه خفه کنیم. این مالیات ها، ودیعه ها و جریمه ها منبع درآمد هنگفتی برای حکومت خواهند بود. البته روزنامه های احزاب، اندوخته ی مالی برای هزینه ی انتشار خود نخواهند داشت و ما به محض آن که حمله ی خود را تکرار کنند آنها را تعطیل خواهیم کرد. (2) هیچ احدی، هر چند خود را مصون و در امان بپندارد، نخواهد توانست با انتقادی ولو ناچیز به هاله ی تقدسی که پیرامون حکومت ما را گرفته است، خدشه ای وارد آورد.
بهانه ی ما برای توقیف هر نشریه ای این خواهد بود که آن نشریه با مندرجات غیر موجه و بی دلیل خود به افکار عمومی توهین کرده است. (3) خواهش می کنم به این نکته توجه داشته باشید که در بین روزنامه هایی که به ما حمله می کنند روزنامه هایی هستند که ماهیت آنها بر کسی آشکار نیست. این روزنامه های نقابدار را خود ما مخفیانه به وجود آورده ایم. بنابراین، اگر این روزنامه ها به ما حمله و انتقاد کردند، حمله ی آنها به موضوعاتی است که خود ما قبلاً تصمیم گرفته ایم آنها را تغییر دهیم. در چنین موقعیتی به انتقاد ضرری در برنخواهد داشت.
بدون خواست ما، روزنامه ها هیچ خبری را منتشر نخواهند کرد. این موضوع، همان طور که در همین تعداد اندک بنگاه های خبری که اخبار سراسر جهان به آنها مخابره می شود می بینیم، در حال حاضر نیز تقریباً پیاده می شود. خود اداره خواهیم کرد و هیچ خبری در جهان پخش نخواهد شد، مگر آن که ما خود آن را دیکته کنیم. وقتی ما تا به حال موفق شده ایم به وضعیت رضایت بخشی دست یابیم - زیرا هیچ حکومتی نیست که ما نتوانسته باشیم به زوایای آن که گوییم احمق آن ها را «اسرار حکومت» می نامند پی ببریم - (4) پس موقعی که قدرت جهانی ما، در قالب پادشاه ما که حکومتش سراسر کره ی زمین را فرا خواهد گرفت، به رسمیت شناخته شود چه وضعی خواهیم داشت؟
به مسأله ی مطبوعات و نشر در آینده باز می گردیم. هر کس بخواهد انتشاراتی یا کتابفروشی و یا چاپخانه باز کند باید از یکی از مؤسسه های آموزشی مدرک و جواز بگیرد که در این صورت اگر لغزش یا مخالفتی از او سر بزند بی درنگ مدرکش را می گیریم. با این وسیله و تدابیر ابزار نشر فکری به صورت ابزاری آموزشی در دست حکومت ما قرار خواهد گرفت و در نتیجه، زمینه ای برای گمراه کردن توده ی مردم از طریق پیچیده و ستایش پوچ از برکات و دستاوردهای پنداری عصر پیشرفت و روشنایی، باقی نمی ماند. کیست از ما که نداند این دستاوردهای خیالی و موهوم راهی است که یکراست به بیراهه ها و سرگردانی های تفکر جنون آمیز منتهی می شود و این تفکر جنون آمیز صاحب خود را به جایی می برد که بذرهای هرج و مرج به وجود می آید و این بذرها ابتدا در بین خود مردم و سپس در بین آنها و حکومت پراکنده می شود؛ چرا که ترقی یا به تعبیر بهتر ایده ی ترقی عاملی بود که مردم را به سمت آزادی بی حد و مرز در هر چیز سوق داد. تمام کسانی که آزادی خواه نامیده می شوند اگر عملاً هرج و مرج طلب نباشند، دست کم در عالم فکر آنارشیست هستند. هر یک از این افراد کورکورانه در پی خیالات خود حرکت می کند و روز به روز بر افراط و دیوانگی او افزوده می شود، تا آن که در چاله ی هرج و مرج سقوط می کند و داد و فریاد و اعتراض راه می اندازد، آن هم فقط به خاطر این که دوست دارد مخالفت کند و نه به خاطر هیچ چیز دیگر.
اکنون به بررسی مجلات، رساله ها (5) و دیگر مطبوعات ادواری می پردازیم. اینها را نیز مانند دیگر مطبوعات مشمول مالیات پستی خواهیم کرد، و ملاک دریافت این مالیات تعداد صفحات نشریه خواهد بود. ما این نشریات را به نام قانون ملزم به پرداخت به ودیعه ی مالی خواهیم کرد. بر کتاب هایی که از کمتر از سی فرم (6) فراهم آمده باشند مالیات مضاعف خواهیم بست و مجلات ادواری را که در شمار کتابچه ها یا جزوات قلمداد خواهیم کرد. هدف از این کار دو چیز است: اول این که تعداد این مجلات، که بی ارزش ترین و مسموم کننده ترین مطبوعات هستند، کاهش پیدا کند. دوم این که نویسندگان مجبور شوند به نوشتن کتاب های مفصل خسته کننده روی آورند که این عامل، به علاوه ی عامل گرانی کتاب، خوانندگان را از مطالعه ی آنها رویگردان می کند. درست در همین زمان، ما، خود، مجلاتی را برای فعال کردن حرکت ذهنی در راستای اهداف خودمان منتشر خواهیم کرد. قیمت این مجلات ارزان و مطالب نیز به گونه ای خواهد بود که خوانندگان را به مطالعه ی آن ها راغب کند. مالیات پستی از سوداهای نویسندگان تا حد زیادی خواهد کاست و آنها خود را در محدوده ای تنگ محصور خواهند یافت و در زمان مقتضی جریمه های مالی به سراغشان خواهد رفت و زیر فشار این جریمه
  ها از حرکت باز خواهند ایستاد و سرانجام تسلیم ما خواهند شد. با وجود این، اگر باز هم نویسنده ای پیدا شود که جرأت حمله به ما را پیدا کند چاپخانه ای نخواهد یافت که پیش از مراجعه ی به ما برای گرفتن اجازه ی چاپ، اثر او را به چاپ برساند. بدین ترتیب ما می توانیم پیش از چاپ هر نوشته ای به مطالب آن پی ببریم و با کشف دسیسه، آن را خنثی کنیم. با این حال که به محتوای آن نگاه می کنیم. اگر مطلبی در آن یافتیم که لازم است آن را برای افکار عمومی توضیح دهیم، خود ما این کار را می کنیم.
ادبیات و مطبوعات بزرگترین و مهمترین ابزار آموزشی هستند. به همین دلیل حکومت ما افسار بیشتر مطبوعات را به دست خواهد گرفت و با این کار تأثیرات سوء و زیانبخش روزنامه های مستقل را خنثی خواهد کرد. با این تدبیر ما بالاترین نیروی جهت دهنده به افکار عمومی را در اختیار خود گرفته ایم. اگر برای مثال، برای دیگران پروانه ی انتشار ده روزنامه صادر کنیم، باید به دار و دسته ی خودمان پروانه ی انتشار سی روزنامه را بدهیم. در هر زمینه ی دیگری نیز باید بر اساس همین نسبت عمل کرد. البته، افکار عمومی در این اعمال ما شک نخواهد کرد، چون تمام روزنامه های وابسته به ما، ظاهراً گرایشهای مختلف و آرای متضاد را به چاپ خواهند رساند. این امر توده ی مردم را گمراه و رقبای ما را که نسبت به ما بدگمان نیستند به ما نزدیک خواهد کرد و ما آنها را خواهیم گرفت و چنگ و دندانهای آن ها را خواهیم کشید و دیگری خطری از جانب آنها ما را تهدید نخواهد کرد. (7)
روزنامه های رسمی که سخنگوی ما هستند در ردیف اول قرار دارند. این روزنامه ها همواره پاسدار منافع ما هستند و از همین رو تأثیر زیادی در مسیر حرکت افکار عمومی نخواهند داشت.
در ردیف دوم روزنامه هایی هستند که صبغه ی نیمه رسمی دارند. هدف این روزنامه ها جذب افراد بی طرف و بی تفاوت است.
در ردیف سوم روزنامه هایی هستند که به توصیه ی ما در ظاهر با ما مخالفت می ورزند. دست کم یکی از این روزنامه ها باید سخت از در مخالفت با ما درآید که در این صورت دشمنان واقعی ما در اعماق وجود خود و با زبان بی زبانی از این وضع احساس خشنودی خواهند کرد، غافل از آن که این یک نمایش فریبنده است. این نیرنگ کارگر می افتد و در نتیجه دست آنها برای ما رو می شود.
تمام روزنامه هایی که از ساغر ما می نوشند، چهره ها، قیافه ها و گرایش های مختلفی را به خود خواهند گرفت: از آریستوکراسی گرفته تا جمهوری و انقلابی و حتی آنارشیسم و اسمهای دیگری از این دست. این روزنامه ها همچون «ویشنو» (8)، الهه ی هندی، صدها دست خواهند داشت و هر چشمی از آنها یک جنبه از افکار عمومی را زیر نظر خواهد گرفت. چنانچه نبض فلان روزنامه نگار سرعت بگیرد و تبی آشکار شود آن دست ها افکار عمومی را به سمت خواسته ی ما هدایت خواهند کرد؛ (9) زیرا یک بیمار هیجانی تعادل فکری خود را از دست می دهد و حاضر می شود توصیه هایی را که به وی تسکین و آرامش می دهد، بپذیرد. آن دیوانه هایی که خیال می کند سخنان و نظریات ارگان حزبی خود را تکرار می نمایند، در واقع، اندیشه های خود ما و یا آنچه را ما می خواهیم، به زبان می آورند. آنها گمان می کنند که به کالای خود چنگ زده اند در حالی که پرچمی که زیر آن می ایستند و از آن دفاع می کنند پرچم ماست که بر فراز سرشان در اهتراز است.
برای آن که ارتش مطبوعاتی ما، بر این روشی که گفتیم، سازمان یابد لازم است به تمام مسائل مربوط به آن توجه نشان دهیم. (10) ما زیر پوشش اداره ی مرکزی مطبوعات، کانون های ادبی تشکیل خواهیم داد که در آنها دستورالعمل ها، فرامین و کلمات رمز خود را، بدون آن که کسی متوجه شود، به عمال خود انتقال می دهیم. در این کانونها بحث هایی به صورت نفی و اثبات، موافق و مخالف صورت خواهد گرفت، اما همه ی آنها نمایشی و ساختگی است و به عمق و جوهر حساس قضیه پرداخته نخواهد شد. روزنامه هایی که در رکاب ما حرکت می کنند روزنامه های رسمی سخنگوی حکومت را مورد حملات شدید و بیرحمانه قرار خواهند داد؛ زیرا این کار به ما فرصت می دهد تا پیرامون موضوع (برنامه های خود) با چنان گستردگی و تفصیلی سخن بگوییم که از طریق صدور بیانیه های رسمی در مواقع دیگر، امکانپذیر نیست. دلیل سودمند بودن این سیاست برای ما کاملاً آشکار و روشن است.
این حمله ی مطبوعاتی به ما، فایده ی دیگری نیز در بر دارد و آن این است که مردم باور می کنند آزادی های کامل همچنان وجود دارد این به عمال ما فرصت می دهد تا ثابت کنند که مخالفان ما افرادی هستند فقط پرگو و یاوه گو تا حرف بزنند و با دلیل حرف های خود را ثابت کنند، این کار را نمی کنند و از اثبات ادعاهای خود با دلایل واقعی و منطقی عاجزند. این موضوع، با توجه به دستورالعمل هایی که ما در این زمینه به عمال خود داده ایم، کاملاً محکم کاری شده است.
اقداماتی از این قبیل، که بسیار دقیق است و از دیدگان افکار عمومی پنهان، بهترین وسیله برای جلب اعتماد و اطمینان افکار عمومی نسبت به حکومت ماست. به برکت این اقدامات ما می توانیم، هر وقت که لازم باشد، افکار عمومی را درباره ی یک موضوع سیاسی تهییج یا آرام کنیم و یا آن را به او بقبولانیم یا ذهن او را درباره ی یک موضوع دچار شک و تشویش سازیم. امروز مطالب درست و حق را منتشر می کنیم و فردا مطالب کذب و باطل و بهتان آمیز را. گاه واقعیت ها را و زمانی مطالب ضد و نقیض آنها را و در این میان همواره مواظبیم که پایمان نلغزد و به سر درنیاییم. پیروزی ما بر دشمنانمان تضمین شده و قطعی است؛ چون آنها مثل ما روزنامه ای در اختیار ندارند که افکار خود را به وسیله ی آن منتشر کنند. وقتی مشکلی برای آنها پیش آید که لازم باشد آنها را ساکت کنیم به حل سطحی آن اکتفا می ورزیم.
این ترّهات را عنداللزوم روزنامه های ردیف سوم منتشر خواهند کرد، اما ما نسبت به آنها اظهار خشم و عدم رضایت خواهیم کرد و بلکه به وسیله ی روزنامه های نیمه رسمی ما تکذیب خواهند شد.
حتی در این زمان، ما نمونه ای از طرز تفکر خود را می یابیم. این نمونه روزنامه های فرانسه است. در این روزنامه ها آثار فراماسونری مشهود است؛ چه، مطبوعات چی های این کشور مقیدند که راز حرفه ی مطبوعاتی را نگه دارند. اگر از آنها راجع به منبع فلان خبر بپرسی مانند رمال های زمان قدیم پاسخی مبهم می دهند و سپس خاموش می شوند. این روزنامه نگاران هیچ گاه نام منبع خبر خود را فاش نمی کنند مگر آن که قبلاً در این زمینه تصمیم جمعی گرفته باشند که این البته مطلب دیگری است. حتی یک روزنامه نگار را پیدا نمی کنید که راز مربوط به خود را فاش سازد. زیرا هیچ روزنامه نگاری نمی تواند به عضویت خانواده ی قلمزنان و نویسندگان در آید، مگر آن که در گذشته ی او لکه ی ننگی وجود داشته و به محض آن که کمترین نشانه ی نافرمانی از او سر زد این گذشته ی ننگین برملا می شود. تا زمانی که این لکه ها فقط برای تعداد معدودی شناخته شده باشد آن روزنامه نگار همچنان در نظر توده ی مردم خوشنام خواهد بود و مردم عوام را به خود جذب خواهد کرد و با غرور و افتخار به دنبالش راه خواهند افتاد.
این محاسبات و برنامه های ما هم اکنون روستانشینان و دهاتی ها (11) را در برمی گیرد. بنابراین، در جاهایی که با مسائل آسایش، امنیت، خواسته ها و تمایلات این مردم تماس پیدا می کند باید آنها را برانگیخته و تحریک نماییم، و وقتی به حرکت درآمدند و برآشفته شدند، داستان آنها را در برداریم و به پایتخت ببریم و به اهالی آن بگوییم: این است خواسته ها و آرزوهای روستانشینان. (12)
بدیهی است که سرچشمه ی خواسته های پایتخت نشینان و روستانشینان، هردو، ما هستیم. آنچه ما از حالا تا زمان رسیدن به قله ی حکومت نیازمند آنیم این است که پایتختها را پی کنیم. ضربه ی پی کننده از روستاها وارد خواهد شد، و سپس به پایتخت نشینان خواهیم گفت: این نظر مردم است. یعنی نظر اکثریتی که عمال ما به آنها نظم و ترتیب و سازمان داده اند. زمانی که فرصت روانی مناسب دست داد باید از بحث و گفتگوی پایتخت نشینان درباره ی هر موضوعی که اتفاق افتاده است، به بهانه ی این که دیگر کار از کار گذشته و روستانشینان - که اکثریت را تشکیل می دهند - آن را پذیرفته و تأیید کرده اند و راه برگشتی وجود ندارد، جلوگیری به عمل آوریم.
در دوره ی حکومت جدید که دوره ی انتقال به حکومت جهانی ماست، باید جلو روزنامه ها را از نشر هر نوع رسوایی و افتضاحی گرفت؛ زیرا لازم است مردم باور کنند که رژیم جدید برای همه ی انسان ها خیر و برکت به ارمغان آورده، جانها از نگرانی به درآمده آرام گرفته اند، جنایات از بین رفته و جامعه از میکروب این وبا پاک شده است. روی حوادث جنایی باید سرپوش گذاشته شود به طوری که فقط قربانیان آنها که طبعاً از بین رفته اند و کسانی که تصادفاً شاهد آنها بوده اند که اینها نیز از بین خواهند رفت، از این حوادث اطلاع داشته باشند.

 

پروتکل سیزدهم

نیاز به نان روزنامه، «گوییم» را وادار می کند که به آرامش رو بیاورند و با میل و رغبت خدمتگزار ما باشند. عمالی که از بین آنها برای مطبوعات خود به خدمت می گیریم به اشاره ی ما موضوعاتی را که شایسته نیست ما خودمان در بیانیه های رسمی خطاب به مردم مطرحشان کنیم، به بحث می کشند و ما در گرماگرم این بحث ها و مجادلات با آرامش کامل اقدامات ضروری و لازم را که به موضوع مورد بحث مربوط می شود، اتخاذ می کنیم و سپس مسأله را به عنوان یک امر تمام شده، در معرض افکار عمومی می گذاریم. در این صورت احدی جرأت نمی کند خواستار تجدیدنظر در اقدام به عمل آمده شود و حلقه را بر خود و امثال خود تنگ کند، مخصوصاً که ما اقدامات خود را در راه اصلاح و بهبودی اوضاع معرفی می کنیم. مطبوعات هم بلافاصله افکار عمومی را به طرف مسائل جدیدی می کشانند و اذهان به آنها مشغول می شود (مگر نه این که ما این اذهان را عادت داده ایم که همواره در طلب چیزهای جدید برآیند) و باز یک عده به بحث و مجادله پیرامون مسایل جدید می پردازند؛ عده ای که بهره ای جز نابخردی و حماقت نصیبشان نشده و یادشان رفته است بدانند که هیچ نیستند و ناتوان تر از آنند که مغز مسایل را دریابند. امور سیاسی را فقط ما خوب می فهمیم و خداوند، به برکت زحمات نسلهای عدیده، ما را برای این کار آماده ساخته است؛ زیرا چه کسی جز ما این مسایل را ابداع کرده است؟
از تمام این مقدمات پی خواهید برد که هدف ما از جلب موافقت افکار عمومی نسبت به کاری که خواهیم بکنیم در واقع این است که به کار دستگاه و ماشین خود سهولت ببخشیم. شاید ملاحظه کرده باشید که آنچه ما مایلیم موافقت افکار عمومی را نسبت به آن به دست آوریم عملی نیست که انجام داده ایم و تمام شده است، بلکه صرفاً حرف هایی است که در رابطه با این یا آن مسأله ی بازرگانی مطرح کرده ایم. (13) ما همواره تأکید و تصریح می کنیم که رهبر و راهنمای ما در اقداماتی که انجام می دهیم فقط امید و اطمینان به این است که این اقدامات جز برای خدمت به مصالح عمومی نیست.
برای آن که اذهان توده ی مزاحم و بهانه جو را از بحث پیرامون مسائل سیاسی منحرف کنیم آنها را به وادی مشکلات جدیدی در زمینه ی صنعت و تجارت می کشانیم و رهایشان می سازیم تا در این زمینه ها غرق شوند و هر چه می خواهند بحث کنند. توده ها زمانی تن به آسایش می دهند و از دردسرهای سیاست (یعنی همان چیزی که خود ما آنها را وادار به دخالت در آن کردیم تا در مبارزه ی خود علیه حکومت های گوییم از آن بهره برداری کنیم) دست می شویند که کارهای مناسب دیگری جایگزین مشغولیت های سیاسی آنها شود. برای آن که توده ها همواره در گمراهی بمانند و ندانند در اطرافشان چه می گذرد و با آنها چه می شود، با ایجاد وسایل تفریح و سرگرمی و بازی های خنده آور و انواع ورزش ها و لذت بردن و شهوت رانی و زیاد کردن کاخ های زرق و برق دار و خانه های مجلل، آنها را به خود مشغول خواهیم کرد. مطبوعات نیز مسابقه های هنری، ورزشی و غیره راه خواهند انداخت، و بدین ترتیب اذهان توده متوجه این امور و از برنامه های ما منصرف خواهد شد و در نتیجه، ما هر کار بخواهیم می کنیم و موضعگیریهای ما سالم می ماند؛ موضع گیری هایی که اگر بدون توسل به این وسایل سرگرم کننده، آنها را علنی و آشکار می ساختیم، مطمئناً با توده ها برخورد و تناقض پیدا می کردیم. از آن جا که توده ها از نعمت تفکر مستقل بی بهره اند و فاقد قدرت استنباط می باشند، از ما تقلید خواهند کرد و به شیوه ی ما خواهند اندیشید؛ زیرا فقط ما هستیم که شیوه های فکری را به آنها می دهیم و البته این خط دهی های فکری فقط به دست اشخاصی صورت خواهد گرفت که در وفاداری آنها نسبت به ما شک و تردیدی نیست.
وقتی حکومت ما برپا شود، وظیفه لیبرال ها و اتوپیست ها، یا رؤیاپردازی های خیالباف، نیز به پایان خواهد رسید اما تا آن زمان کارهای این عده برای ما مفید خواهد بود و ما اندیشه ها و افکار آنها را به سمت عقاید بی ارزشی که فکر می کنند خوب و مطلوب و پسندیده است، سوق می دهیم. (14) آیا همین ما نبودیم که افکار بی ارزش آنها را به سمت گمراهی و کوری هدایت کردیم، به طوری که در بین آنها حتی یک نفر پیدا نمی کنید که بتواند تشخیص دهد و بفهمد که معنای کلمه ی «ترقی» در همه جا، بجز آن جا که سخن از کشفیات مادی یا علمی است، متضمن جدایی یا ضدیت و ناسازگاری است؛ چرا که حقیقت، به خودی خود، یک امر ثابت است و در آن جایی برای مفهوم ترقی وجود ندارد. ترقی و پیشرفت فکری غلط و ایده ای دروغین است و کارش این می باشد که حقیقت را به صورت مبهم، پیچیده و پوشیده درآورد؛ حال آن که فقط ما، ما ملت برگزیده ی خداوند و نگاهبان حقیقت، برای دیدن روشن حقیقت آفریده شده ایم.
زمانی که حکومت خود را بر پا کردیم، سخنرانان ما این مسائل را که بشریت را واژگون کرد و در نتیجه آنها را به دامن ما کشاند، شرح خواهند داد. کیست که ذره ای شک داشته باشد که همه ی این ملت ها را ما بر طبق نقشه ی سیاسی خود به این سمت هدایت کردیم و به ذهن احدی از آنها خطور نکرد و یا نتوانست بفهمد که چگونه این کاروان چندین قرن او را با خود برد. (15)

 

پروتکل چهاردهم

 زمانی که پادشاهی خود را برپا کردیم اجازه نخواهیم داد هیچ دینی جز دین ما که دین خداوند یکتاست، وجود داشته باشد؛ خدای یگانه ای که مقدرات ما، به عنوان ملت برگزیده، در دست اوست و به واسطه ی این دین سرنوشت دنیا به سرنوشت ما وابسته شده است. پس، برماست که تمامی ادیان دیگر را، در هر شکلی که باشند، جارو کنیم. و اگر این امر به ظهور الحاد و ملحدین منفجر شود - چنان که امروز می بینیم - کمترین لطمه ای در این دوره که دوره ی انتقال است، به آراء و عقاید ما نخواهد زد و بلکه الحاد به منزله ی هشدار به مردمی خواهد بود که به تبلیغات ما در راه دین موسی گوش فرا می دهند؛ دینی که به سبب وضعیت استوار و نظم کاملی که دارد همه ی ملل جهان را واداشته است تا در برابر ما تسلیم و خاضع شوند. در این هنگام، ما اعلام می کنیم که دین ما همان دینی است که انسان را، بدون واسطه، متوجه جهان برتر می کند. در این مرحله از دوره ی انتقال، دست به انتشار مقالات و تحقیقاتی خواهیم زد که از طریق مقایسه ی حکومت مفید ما با حکومتهای گذشته تفاوت های آنها را آشکار می سازد. برکات آرامش و صلح که زاییده ی چندین قرن مبارزه است، نیز ارزش دستاوردها و محاسن حکومت ما را بالاتر خواهد برد. ما خطاهای حکومت «گوییم» را با رسواترین شکل به تصویر خواهیم کشید و زشتی آنها را برای مردم آشکار خواهیم کرد، به طوری که مردم آسایش در سایه ی حکومتی را که غلامان حلقه به گوش آن هستند، برحقوق پوچ آزادی که انسانیت را بی رحمانه شکنجه داد و قوای وجود انسانی را به تحلیل برد، ترجیح خواهند داد؛ قوایی که باندهای گمراه و ماجراجو که از حقیقت این نیروها هیچ شناختی نداشتند، آنها را مورد بهره برداری قرار دادند. (16) تغییر اشکال حکومت ها در گذشته، که ما، خود، گوییم را به سمت آن سوق دادیم و به تشویق ما این کار را کردند، چون می خواستیم موجودیت حکومت ها را متلاشی سازیم، نتیجه اش تاکنون این بوده است که انرژی ملت ها را به تحلیل برد و رس آنها را کشید تا جایی که به تحمل هرگونه مشقتی در سایه ی حکومت ما تن دادند؛ زیرا این را برای خود بهتر از بازگشت به رنج ها و مصایبی دیدند که در گذشته در سایه ی حکومت های برباد رفته متحمل می شدند.
هرگز نباید فراموش کنیم که باید خطاهای تاریخی حکومت های «گوییم» را به باد انتقاد بگیریم؛ خطاهایی که قرن ها بشریت به واسطه ی آنها عذاب کشید و سختی ها چشید؛ چرا که این حکومت ها نمی توانستند بفهمند و درک کنند که چه چیزی به نفع بشریت و با خوشبختی واقعی زندگی انسانی سازگار است. لذا، سر خود را پایین انداختند و بدون آن که بیندیشند در پی خواست های شهوانی خویش به راه افتادند و بیهوده امیدوار بودند که این خواست ها برکات اجتماعی به بار خواهد آورد. آنها هرگز توجه نکردند که این خواست ها اوضاع را بد از بدتر می کند و کمترین بهبودی در وضع روابط عمومی انسان ها که شالوده ی زندگی انسان است، به وجود نمی آورد.
برای آن که قدرت عقاید و تصمیمات خود و محاسن آنها را آشکار کنیم باید آنها را برای مردم توضیح دهیم؛ زیرا از طریق عقاید و اقدامات ما را با سازمانها و تشکیلات مضمحل شده ی سابق مقایسه می کند و به مزایای آنها پی می برند.
فلاسفه ی ما پرده از روی معایب باورهای دینی «گوییم» برخواهند داشت، اما هرگز اجازه نخواهیم داد که کسی، به منظور پی بردن به مقاصد و اهداف واقعی دین ما، آن را مورد بحث و تحقیق قرار دهد؛ چرا که شناخت این مسایل منحصر به ما و تنها مخصوص ماست و ما همواره سعی می کنیم که اسرار دین خود را برای دیگران فاش نسازیم.
در اثنای سده های معروف به سده های روشنایی و پیشرفت، ما ادبیات بی نهایت پست، کثیف و تهوع آوری را در اختیار مردم گذاشتیم و پس از آن که حکومت خود را برپا کردیم، این نوع ادبیات همچنان ادامه پیدا خواهد کرد و ما آن را ترویج خواهیم نمود. هدف از این کار این است که وقتی ما خود با ارزش ترین سخنرانی ها، تحقیقات و برنامه های حزبی خود را که همگی شاهکار است و از طرف مقامات بلند پایه ی ما مطرح می شود ارائه کردیم، «گوییم» به طرز حیرت آوری به میزان تفاوت بسیار زیاد آنچه ما به آنها داده ایم با آنچه قبلاً داشته اند، پی خواهند برد. دانشوران ما که برای رهبری «گوییم» تربیت شده اند، با ایراد سخنرانیها و ارائه ی برنامه ها و طرحها
  نوشتن خاطرات و انواع مقالات در افکار و اندیشه های گوییم تأثیر خواهند گذاشت و آنها را به طرف آن شناخت و افکاری که همسو با ماست خواهند کشاند.

 پی نوشت ها:
1- خ.ت: در حال حاضر مطبوعات چه نقشی بازی می کنند؟ آنها عواطف جوشان مردم را به هیجان در می آورند و گاه به مجادلات خودخواهانه ی حزبی که احتمالاً برای هدف ما ضرروی است، دامن می زنند.
2- خ.ت: مطمئناً پرداخت جریمه های سنگین مطبوعات حزبی را از حمله باز نخواهند داشت، و از این رو به دنبال دومین حمله ی جدی و مهم آنها، همه ی این مطبوعات را تعطیل خواهیم کرد.
3- خ.ت: ... افکار عمومی را بدون هیچ پایه و اساسی تحریک می کند.
4- خ.ت: وقتی ما در حال حاضر توانسته ایم جامعه ی گوییم را چنان اداره کنیم که مسائل جهان را از پشت عینک رنگینی که ما به چشمانش زده ایم، تماشا کند و وقتی تاکنون هیچ مانعی نتوانسته است ما را از رسیدن به اسرار دولت باز دارد...
5-
Pamphlets
6- خ.ت: کمتر از سیصد صفحه.
7- خ.ت: نباید ملت در این اقدامات ما کمترین شکی بکند. لهذا نشریات ادواری ما قیافه ی مخالف با نظریات و آرای ما خواهند گرفت و با این کار اعتماد خوانندگان را جلب خواهند کرد و چشم انداز جذابی برای دشمنان ما که در ما شک و تردید نمی کنند، به نمایش خواهند گذاشت و در نتیجه، به دام ما خواهند افتاد و از قدرت تهی خواهند شد.
8-
Vishnu
9- خ.ت: و هر دستی نبض افکار عمومی را خواهد گرفت. چنانچه نبض بخواهد سرعت بگیرد این دستها این افکار را به سمت هدف ما خواهند کشاند، زیرا یک بیمار هیجانی براحتی تسلیم می شود و بسادگی زیر بار هر نوع سلطه و نفوذی در می آید.
10- خ.ت: برای آن که ارتش مطبوعاتی ما بتواند، با کمک گروه های مختلف، روح این برنامه را به منصه ی ظهور برساند باید با توجه بسیار زیادی مطبوعات خود را نظم و سازمان بدهیم.
11- خ.ت: برنامه های ما بویژه باید به ولایات (
Provinces) کشیده شود (لازم به ذکر است که در متن مترجم ما عبارت روستانشینان و دهاتیها آمده است اما در خلیفه تونسی: ولایات یا پروونسیا).
12- منظور تحریک تمایلات و خواسته های شهرنشینان علیه تمایلات پایتخت نشینان است-م.
13- خ.ت: کما این که می توانید ملاحظه کنید که فقط در حرف و نه در عمل خواهان توافق بر سر مسائل گوناگون هستیم.
14- خ.ت: ما کاملاً موفق شده ایم که به وسیله ی تئوریهای خود کله های پوک گوییم را به سمت سوسیالیسم سوق دهیم.
15- خ.ت: در این هنگام چه کسی شک خواهد کرد که این ما بودیم که طبق یک نقشه ی سیاسی این مشکلات را به وجود آوردیم؛ نقشه ای که در طول قرنهای متمادی هیچ فردی آن را نفهمید.
16- خ.ت: حقوقی که مطمئناً فقط گروهی ماجراجو که نمی دانند چه می کنند، ملتها را به سمت آنها سوق دادند.

منبع: نویهض، عجاج، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).


 

پروتکل پانزدهم

 وقتی موفق شدیم از طریق کودتاهایی که ترتیبی خواهیم داد تا در سراسر جهان همزمان علیه حکومت ها که کاملاً ضعیف و پا در هوا شده و این امر بر مردم نیز آشکار گردیده است، حکومت خود را برپا کنیم (که شاید تا یک قرن دیگر به این هدف دست یابیم) یا هرگونه توطئه ای علیه خود مبارزه خواهیم کرد، و هر کس را که بر ضد ثبات حکومت ما قیام مسلحانه کند بی رحمانه خواهیم کشت. تمام بنیانگذاران سازمان های جدیدی که پس از تأسیس حکومت ما به وجود آیند و جزء جمعیت های سرّی باشند، به مجازات مرگ محکوم خواهند شد. اما جمعیت های موجود در حال حاضر را که برای ما شناخته شده اند و همچون گذشته در خدمت ما کار می کنند، خلع سلاح و اعضای آنها را به قاره های دور از اروپا تبعید خواهیم کرد. فراماسون های گوییم که کارکشته و مجرب شده اند، با ما خواهند بود. همچنین امثال اینها که به دلیلی آنها را بخشوده ایم و این بخشودگی موجب می شود تا همواره در حال ترس و نگرانی از بروز حوادث ناگهانی و منتظر تبعید باشند، در کنار ما خواهند بود. (1) ما قانونی را وضع خواهیم کرد که به موجب آن کلیه ی اعضای تشکیلات سری گذشته از اروپا که در آن زمان مرکز حکومت ما خواهد بود، تبعید شوند. مقررات و قوانین حکومت ما قطعی و غیر قابل تجدیدنظر خواهد بود.
تشکیلات سابق گوییم که ما خود بذرهای تفرقه و مخاصمه و ستیزه جویی و انشعاب را در آنها افشاندیم و این بذرها رشد کرد و ریشه دوانید، تنها راه برای بازگرداندن نظم به این تشکیلات اتخاذ تدابیر خشن و بیرحمانه است؛ تدابیری که قدرت حکومت بوضوح در آنها نمایان است. (2) نباید قربانی کردن آنها به نفع آینده است و تحقق بخشیدن به این آینده، ولو به بهای قربانیان بسیار، باید وظیفه ی هر حکومتی باشد که قبول دارد شرط ماندنش تنها این نیست که از حقوقی برخوردار شود، بلکه وظایف و تعهداتی نیز به دوش دارد.
بزرگترین تضمین برای ثبات حکومت جدید این است که شکوه و قدرت خود را نشان دهد، به طوری که هاله ای از تقدس دور خود ایجاد کند و خویشتن را آسمانی و برخاسته از قضا و قدر الهی جلوه دهد. اوتوکراسی روسی (3) تا اندک زمانی پیش همین ویژگی را داشت. این حکومت مطلقه تنها دشمن وحشتناکی است که ما در جهان دیده ایم. فعلاً قلمرو پاپ را به حساب نمی آوریم. برای مثال آنچه را که در ایتالیا رخ داد به یاد بیاورید. این کشور در خون شناور بود اما نتوانست یک تار مو از سر سولا (4) (
Sulla)، همان کسی که این خون ها را جاری کرد، کم کند. با آن که ملت مصیبت ها و عذاب ها از سولا دیده بود، اما چون شکوه قدرت او چشم آنها را پر کرده بود، سولا عملاً از اقتدار فوق العاده ای برخوردار شد و ادعای خدایی کرد. بازگشت ماجراجویانه و بی باکانه ی سولا به ایتالیا به او عظمت و قدرتی شکست ناپذیر بخشید؛ چندان که مردم حتی جرأت اشاره به او نداشتند و علت این امر هم تهور و قدرت اندیشه ی سولا بود.
در خلال مدتی که از حالا تا زمان برپایی حکومت خود، سپری می کنیم سعی خواهیم کرد محافل فراماسونری را در سراسر جهان ایجاد و تکثیر کنیم تا تمام کسانی که ممکن است در آینده جزء افراد خیر سرشناس شوند و یا همین حالا این طور هستند، جذب آنها شوند. این محافل مراکز اصلی جاسوسی ما و بهترین کانون های تبلیغاتی خواهند بود. ما این محافل را زیر نظر یک اداره ی مرکزی که فقط برای ما شناخته شده است و دیگران کمترین اطلاعی از آن ندارند، در خواهیم آورد. این اداره ی مرکزی از دانشوران و دانشمندان ما تشکیل خواهد شد و نمایندگانی خواهد داشت که به نام آن حرف بزنند. این نمایندگان به منزله ی پوششی برای اداره ی مرکزی فراماسونری هستند که فرامین، نشان و کلمه ی رمز را صادر می کند. در این محافل ما گره حلقه ی طنابی را که به گردن همه ی عناصر انقلابی و لیبرالیست افتاده است، محکم خواهیم کرد. این عناصر از طبقات مختلف جامعه خواهند بود. بدین ترتیب، از مخفی ترین توطئه های سیاسی که با حرکت دست های خود ما از پشت پرده به حرکت در می آیند، آگاه خواهیم شد. کلیه ی اعضای پلیس بین المللی و پلیس محلی هر کشوری به عضویت این محافل درخواهند آمد؛ زیرا هیچ چیز جای خدمت این عده را نمی گیرد، چرا که نه تنها می توانند در برابر شورشیان و متمردین از تدابیر خاص خود استفاده کنند بلکه همچنین می توانند در صورت بروز ناآرامی و شورش و امثال اینها با توجیهات و تفسیرات و پندار بافی های خود پوششی برای فعالیت های ما باشند.
آن عده از مردم که داوطلبانه و از پیش خود به سمت پیوستن به جمعیت های سرّی می شتابند مردمی هستند که با معیارهایی به اندازه ی فهمشان حقیر، و با تکیه به همان اندک درآمدی که از راه مشاغل مختلف خود کسب کرده اند، زندگی می کنند. اینها دست پرورده ی حرفه ی خویش و غالباً افرادی سبک سر هستند. ما در برخورد با این عده و عنداللزوم استفاده از آنها به عنوان ابزار کارآمد برای متوقف ساختن حرکت دستگاه هایی که ساخته ی خود ماست، با دشواری مواجه نخواهیم شد. (5) اگر در جهان ناآرامیی به وجود آید معنایش این است که ما خود صلاح دیده ایم این ناآرامی بروز کند تا ملت ها به جان یکدیگر بیفتند و موجودیت همبسته و نیرومند آنها متلاشی شود. اگر در جهان توطئه ای ظهور کند سرکرده ی آن کسی جز یکی از وفادارترین خدمتگزاران ما نخواهد بود. بنابراین، طبیعی است که ما فعالیت های فراماسونری را جهت بدهیم؛ زیرا ما می دانیم که این جهت دهی به سمت چه هدفی باشد و هدف نهایی هر فعالیتی را نیز می شناسیم حال آن که «گوییم» در این باره هیچ نمی دانند و کمترین تصوری از نتایج ندارند. (6) آنها عموماً مردمی مغرور و خودستا هستند. به عقاید و آرای شخصی خود می نازند و غرق در منافع فردی می باشند. آنها متوجه نیستند که اصل ایده ای که دور آن می چرخند مال خود آنها نیست، بلکه این ما هستیم که آن ایده را، بدون آن که بفهمند، به آنها القا کرده ایم.
انگیزه ی گوییم در پیوستن به محافل فراماسونری معمولاً حس کنجکاوی و فضولی و یا امید به دست یافتن به شهرت است. گروه سومی هم هستند که آرزویشان این است تا در برابر مردم بایستند و سخنرانی کنند و مردم به ترّهات و یاوه های آنها گوش بسپارند. همه ی اینها تشنه ی شنیدن به به و چه چه از مردم هستند که الته ما هم در این زمینه کاملاً دست و دل باز هستیم. ما به این علت آنها را تمجید و تحسین می کنیم که از غرور شدید آنها بهره برداری کنیم. اینها، همه، موجب می شود که ناخودآگاه افکار و آرای ما را هضم کنند و بدون آن که بفهمند این آراء از ماست آنها را بپذیرند. از شدت همین غرور است که آنها احتیاط و درست اندیشی خود را از دست داده اند و با اطمینان همه ی این موفقیت ها را ناشی از افکار و ابتکارات خود می دانند و خویشتن را بالاتر از آن می دانند که چنین موفقیت هایی را از دیگران اقتباس کرده یا به وام گرفته باشند. خیلی راحت می توان حتی باهوش ترین افراد «گوییم» را، با برانگیختن غرور و خودستایی آنها، به وضع ساده لوحی و بلاهت کشاند، بدون آن که بفهمند دستی آنها را به این وضع کشانده است. همچنین راحت می توان با وارد آوردن کمترین شکست به «گوییم» - حتی اگر این شکست ناکامی آنها در رسیدن به آن مقدار تحسین و ستایشی باشد که انتظارش را داشته اند - جرأت و عزم آنها را در هم شکست و این امر سبب می شود که برای بازیافتن آرزوهای خود همچون بردگان به خواری تن دهند. هر چه ملت ما رسیدن به اغراض شخصی را تحقیر می کند و منحصراً به تحقق یافتن برنامه های خود چشم دوخته است، گوییم به موفقیت در راه اغراض شخصی عشق می ورزند و حاضرند به خاطر آن همه ی برنامه های خود را فدا کنند. این خصلت گوییم به ما کاملاً کمک می کند تا آنها را به سمت هدف مطلوب خود سوق دهیم. آنها در ظاهر شیر و پلنگند. اما در واقع گوسفندهای کله پوکی هستند که باد آنها را این طرف و آن طرف می برد. ما از طریق سوار کردن گوییم بر اسب های چوبی، مانند همان اسب های چوبینی که بچه ها در میدان ها بر آن ها سوار می شوند، ایده ی جمع گرایی (7) و جذب فرد در جامعه را به ذهن آنها تزریق کردیم؛ حال آن که متوجه نشده و نخواهند شد که این اسبی که با غرور و تکبر بر آن سوار شده اند فاصله گرفتن آشکار از مسیر قوانین طبیعی است؛ زیرا از همان آغاز آفرینش تمام موجودات طبیعت متفاوت آفریده شده اند و هدف از آن نیز ایجاد فردگرایی است.
وقتی ما توانسته ایم گوییم را، به سبب کودنی و ذهن بسته ای که دارند، به سمت چنین اندیشه های نادرستی پیش بریم آیا این خود دلیل روشنی بر رکود و عقب ماندگی ذهنی آنها در مقایسه با ما نیست؟ و این نکته ای است که موفقیت ما را تضمین می کند.
چقدر پیشینیان ما حکیم و مآل اندیش بوده اند آن جا که گفته اند در راه رسیدن به هدف های بزرگ ابزارها و قربانیان اهمیتی ندارند. لازم نیست ما قربانیانی را که گوییم برای حفظ نسل حیوانی خود و نگه داشتن نژاد خویش متحمل شده اند، حساب کنیم؛ گرچه قربانیان خود ما هم کم نبوده اند. در عین حال به خاطر آنچه گوییم تحمل کرده اند امروز به آنها چنان میدان می دهیم که حتی در خواب هم ندیده اند. (8) قربانیان ما که نسبت به جمعیتمان تعداد کمی را تشکیل می دهند ملیت ما را حفظ کردند و آن را از خطر نابودی نگه داشتند.
هر موجود زنده ای عاقبت می میرد. پس بهتر است به جای آن که اجل خودمان را نزدیک کنیم اجل کسانی را نزدیک نماییم که مانع راه ما می شوند. ما آمادگی داریم فراماسون ها را به گونه ای نابود کنیم که بجز برادران فراماسونری، هیچ کس دیگر از آن مطلع نشود. حتی شخص محکوم به مرگ از سرنوشتی که در انتظارش می باشد آگاه نخواهد شد و در زمان موعود ظاهراً در اثر یک بیماری معمولی و با مرگ طبیعی جان خواهد سپرد. و برادران فراماسون در صورتی هم که از حقیقت اطلاع یابند هرگز جرأت اعتراض نخواهند داشت. با این روش، ما ریشه های اغتشاش و بلوا علیه خود را از بین فراماسون ها بر می کنیم. در عین حال که ما لیبرالیسم را در میان گوییم ترویج می کنیم تا هر کار می خواهند انجام دهند مجدانه سعی خواهیم کرد ملت و کارگزاران ما همواره در برابر ما تسلیم محض باشند.
یادمان نرود که ما در اثر سیطره ی خود بر «گوییم» توانستیم اجرای قوانین آنها را در پایین ترین حد الزام آور کنیم؛ چرا که تفسیرات لیبرالیستی ابهت و حرمت قوانین را در هم شکست و آنها را به تلی از پیچیدگی و ابهام تبدیل کرد. مهمترین مسائل را قضات به نحوی که ما می خواهیم و به آنها القا می کنیم، حل و فصل می کنند. آنها در اداره ی امور گوییم نیز به مسائل به همین نحو (آن طور که ما می خواهیم) نگاه می کنند. بدیهی است که ما این کار را به وسیله ی اشخاصی به مرحله ی اجرا در می آوریم که در باطن ابزار ما هستند اما در ظاهر و در چشم مردم هیچ ارتباطی میان ما و آنها نیست. همچنین خواسته های خود را از طریق مطبوعات و امثال آن تبلیغ می کنیم. حتی اعضای مجلس سنا و کارمندان عالی رتبه اندرزهای ما را با رضایت خاطر می پذیرند. اندیشه ی «گوییم»، به دلیل آن که کاملاً خشن و حیوانی است، از تجزیه و تحلیل و دیدن اشیاء عاجز است؛ چه رسد به این که نزدیکترین نتایج راه حل هایی را که وضع می کند، پیش بینی کند و از پیامدهای آنها تصوری به دست آورد.
از همین تفاوت سطح فکری بین ما و گوییم مزایایی که خداوند تنها به ما، به عنوان ملت برگزیده ی خود، داده است آشکار می شود و نیز روشن می گردد که خداوند فقط به ما طبیعت فوق بشری (9) عطا کرده است. گوییم دارای اندیشه ی راکد و منجمد هستند. چشم دارند ولی نمی توانند جلو خود را ببینند. (10) از اختراعات مادی که بگذریم در هیچ زمینه ی دیگری قدرت اختراع و ابداع ندارند. از این جا معلوم می شود که طبیعت، خود، سرنوشت ما را برای رهبری جهان و حکومت بر آن رقم زده است.
وقتی زمان حکومت علنی جهان ما فرا رسید و آشکارا زمام آن را به دست گرفتیم و برکات آن را شامل حال مردم کردیم، تمام قوانین را در قالب هایی نو، مختصر، روشن، محکم و بی نیاز از هر گونه تفسیر یا تأویلی خواهیم ریخت به طوری که هر فردی بتواند براحتی آنها را بفهمد. نخستین ویژگی لایفنک مواد قانونی بیان لزوم اطاعت از قانون خواهد بود. (11) این قاعده ی اساسی اهمیت بسیار زیادی خواهد داشت و از این رو، معایب و زشتی ها و سوء استفاده (از قدرت) از بین خواهد رفت، چون هر فردی در برابر حکومت مسؤول است و چشم تیز بین حکومت همه چیز را زیر نظر دارد. متخطیان از قانون شدیداً مجازات خواهند شد و هیچ کس میدان پیدا نخواهد کرد که تجربه ی شخصی خود را از طریق قانون تحمیل کند. (12) بر روند سازمان اداری شدیداً مراقبت و نظارت خواهیم کرد؛ زیرا حرکت کلیه ی دستگاه های دولت، در همه ی شعب و دوایر آن، متوقف بر این امر است. اگر خللی در دستگاه اداری وارد شود آن خلل بلا استثنا به سراسر پیکر دولت سرایت خواهد کرد. از این رو، هر تخلفی صورت گیرد، متخلف مجازات خواهد شد.
وقتی خلافکاران در همان ابتدا شدیداً مجازات شدند مسائلی چون پوشانیدن جرم و خلاف و تبانی میان مسؤولان تشکیلات اداری دولت هرگز به وجود نخواهد آمد؛ چون کیفر متخلفان مایه ی عبرت دیگران خواهد شد. آن هاله ی مقدس و نورانی حکومت ما اقتضا می کند که برای کمترین گناه کیفرهای سخت در نظر گرفته شود، تا بدین وسیله شکوه قانون برقرار بماند و گرد شائبه ای بر آن ننشیند. گاه ممکن است گناهکار بیش از آنچه استحقاق دارد کیفر ببیند چرا که او حکم سرباز را دارد منتها آوردگاهش کار در دستگاه اداری برای مصلحت حکومت و عقیده و قانون است. ممکن است عنان ارابه ی عمومی به دست او سپرده شود تا آن را براند. در این صورت حق ندارد ارابه را از جاده منحرف کند که در نتیجه ارابه چپ شود و همه ی سرنشینان آن از بین بروند. اگر چنین کاری کرد علتش چیزی جز غر شخصی ارابه ران نخواهد بود. (13) چنین امری درباره ی قضاوت نیز صادق است. قاضیان ما خواهند دانست که چنانچه تحت تأثیر ترحم و شفقت از مجرم حمایت کنند با قانون عدالت مخالفت کرده اند؛ قانونی که وضع شده است تا از طریق مجازات مجرم حرمت شخصیت فرد را حفظ کند. دادگاه جای آن نیست که قاضی عاطفه ی مهر و رأفت خود را آشکار سازد. او به اینجا آمده است تا حکم قانون را اجرا کند و بس، نه تمایلات نفسانی خود را. اگر قاضی عواطف و تمایلات خاصی دارد باید آنها در شؤون زندگی خصوصی خود به مرحله ی عمل درآورد، نه در صحنه ی قضاوت؛ چرا که در این جا مسأله مسأله ی تعلیم و ارشاد برای مصلحت حیات انسانی است.
کسانی که در دستگاه های قضایی کار می کنند در سن پنجاه و پنج سالگی از خدمت معاف خواهند شد. به دو دلیل: اولاً، افراد مسن با آرایی که آمیخته با جانبداری و طرفداری است خود گرفته اند و بدشواری می توانند از طبیعت خود دست بردارند و نظم نوین را بپذیرند. ثانیاً، معاف کردن آنها از خدمت به ما فرصت می دهد تا کارمندان را تغییر دهیم و عناصر جدیدی را که انعطاف پذیرتر و فرمانبردارتر هستند، انتخاب کنیم؛ زیرا هر انسانی که دوست دارد به کاری مشغول شود باید به اطاعت کردن، شایستگی خود نسبت به احراز آن شغل را به اثبات برساند. (14) به هر حال، ما قضات خود را از بین کسانی انتخاب خواهیم کرد که کاملاً می دانند وظیفه ی آنها مجازات مجرمین و اجرای قانون است نه پیروی از هوی و هوس های لیبرالیسم، که به زیان نظام تربیتی دولت تمام می شود. یعنی همان کاری که امروزه (قاضیان) گوییم می کنند. وانگهی پایان دادن به خدمت کارمندان یا تغییر آنها، خود به خود، اتحاد کارمندان را که همبستگی عقیدتی و صنفی آنها را به هم پیوند می دهد، از بین خواهد برد. این کار فایده ی دیگری هم دارد و آن این است که کلیه ی کارگزارن دولت را پایبند ادارات خود می کند؛ اداراتی که سرنوشت کارمندان به آن بسته است. نسل جوان قضات ما با گذراندن دوره های آموزشی که طی آن خواهند فهمید مماشات با مجرم غیر ممکن است، برای عهده دار شدن منصب قضا کاملاً آماده خواهند شد؛ زیرا در خلال این دوره ها برای آنها روشن خواهد شد که مماشات با خاطی به روابط میان مردم صدمه خواهد زد.
در حال حاضر، قاضیان گوییم به هنگام اظهار نظر پیرامون هر نوع جرمی از راه منحرف می شوند؛ زیرا فهم درستی از وظیفه ی خود ندارد. دلیلش هم این است که حکام گوییم در موقع انتخاب قاضیان اهمیتی به این نمی دهند که جان قاضی لبریز از عشق به بی طرفی باشد تا بتواند مسائل را به طور صحیح و حکیمانه ارزیابی کند.(15) همانطور که حیوانات بچه های خود را رها کنند که بروند و هر جا می خواهند بچرند، گوییم نیز با مسلط کردن کارمندان بر اداره های دولتی و کارها همین کار را می کنند و دست آنها را باز می گذارند که هر کار می خواهند انجام دهند. این است آن عاملی که حکومت های گوییم را به ویرانی می کشاند. حکام گوییم در واقع به دست خود و از طریق کارگزاران خود حکومت خویش را نابود می کنند.
اشکالی ندارد که ما از نتایج این کارها درس دیگری به نفع حکومت خود بگیریم.
ما لیبرالیسم را از کلیه ی مشاغل و منصب های مهم و حساس دور خواهیم کرد و با در نظر گرفتن همین مناصب تعلیم کارگزاران جدید و لازم برای دستگاه دولت صورت خواهد پذیرفت. این پست ها را فقط کسانی اشغال خواهند کرد که برای کار در دستگاه اداری آموزش دیده باشند. اگر از باب اعتراض گفته شود که بر کناری کارمندان قدیم از مشاغل به این شکل بار مالی به دوش خزانه ی دولت تحمیل می کند، جواب می دهم که اولاً، برای کارمندان اخراجی در مؤسسات خصوصی کار فراهم خواهیم آورد. ثانیاً، باید توجه شما را به این نکته جلب کنم که تمام پولهای دنیا در دست ما جمع خواهد شد و بنابراین، حکومت ما نباید نگران تحمل این هزینه ها باشد.
حکومت مطلقه ی ما در اجرای همه ی این امور بر اساس یک منطق به هم پیوسته و منسجم عمل خواهد کرد و لذا مردم اوامر قاطع ما را هر زمینه ای با کمال رضایت خواهند پذیرفت و اراده ی ما بدون برخورد با هیچ مانعی به سمت هدف خود پیش خواهد رفت. به هیچ گونه نارضایتی یا شکایتی بها نخواهیم داد، و در صورت بروز این گونه مسائل بلافاصله با اجرای مجازات شدید آن را سرکوب و ریشه کن خواهیم کرد.
حق تجدید نظر در احکام را ملغی کرده و آن را در اختیار خودمان و زیر نظر حاکم قرار خواهیم داد؛ زیرا نباید اجازه دهیم این فکر برای مردم پیش آید که ممکن است قضات ما که از طرف ما برای قضاوت منصوب شده اند، خطا کنند. در صورتی که قاضی حکم غلطی صادر کند ما، خود، قضیه را به مراجع عالی ارجاع می دهیم و در عین حال قاضی را شدیداً کیفر می دهیم تا درس عبرت گیرد و دیگر خطا نکند.
لازم است تکرار کنم که ما جریان امور در دستگاه اداری را کاملاً زیر نظر خواهیم داشت تا از لغزش ها در امان بمانیم و ملت که حق دارد از حکومت خوب و شایسته، خواهان کارمندی خوب و شایسته باشد، به حکومت ما اطمینان و پشت گرمی پیدا کند.
حکومت ما لباس سرپرستی پدرانه بر ملت را به تن خواهد کرد و این امر در شخص حاکم بزرگ (پادشاه) متبلور خواهد شد. ملت ما و رعایای ما این مهر پدری را در کلیه ی فعالیت های خود و در تمامی روابط مردمی فیمابین خود و روابط ملت و پادشاه خواهند دید. بدین ترتیب ایمان خواهند آورد که اگر می خواهند زندگی توأم با صلح و آرامش داشته باشند چاره ای ندارند جز این که به سایه ی این سرپرستی پدرانه درآیند و به فضایل حکومت اتوکراسی ما اعتراف و پادشاه را تا مرز پرستش، تجلیل و احترام کنند؛ بویژه زمانی که باور کنند که کارگزاران حکومت ما از هوی و هوس و آرای شخصی خود پیروی نمی کنند، بلکه مجریان اراده ی فرمانروای بزرگ هستند. همچنین، ملت خوشحال خواهد شد از این که می بیند ما به امور زندگی او سامان داده ایم و منافعش را رعایت کرده ایم و مثل یک پدر خردمند که سعی می کند فرزندانش را وظیفه شناس و فرمانبردار بار آورد با او رفتار کرده ایم. همه ی ملتها و نیز حکومتهای آنها از لحاظ میزان آگاهیشان بر اسرار حکومت ما، در طول تاریخ همچون کودکی نابالغ بوده اند.
همانطور که می دانید من حکومت فردی مطلقه ی خودمان را بر دو اساس حق و وظیفه استوار می کنم. حق عبارت است از اجبار بر انجام وظیفه ای که حکومت به عنوان پدر ملت برای آنها تعیین کرده است. حق قوی از آن حکومت است چون با استفاده از آن بشریت به سمت نظامی که طبیعت مشخص کرده، یعنی نظام خضوع و اطاعت، پیش می برد. هر پدیده ای در این جهان در برابر یک قدرتی خاضع است. این خضوع یا در برابر انسان است یا در برابر اوضاع و شرایط و یا در برابر قدرت درونی خود آن پدیده. به هر حال در برابر یک قدرت مسلط خاضع است. به همین دلیل می گوییم که این قدرت مسلط که برای خیر و صلاح عموم است، ما خواهیم بود.
ما در قربانی کردن افرادی که با نظام موجود مخالفت می ورزند تردید نخواهیم کرد؛ زیرا مجازات بی رحمانه ی مخالف، به دیگران درس خواهد آموخت.
زمانی که پادشاه اسرائیل تاجی را که اروپا به او هدیه می کند بر سر مقدس خود گذاشت، پدر جهان خواهد شد. تعداد کسانی که به اقتضای مصلحت و از روی ناچاری قربانی شوند هرگز به اندازه ی کسانی نخواهد بود که در خلال سده های گذشته، به سبب حرص زدنهای حکومتهای گوییم برای هیچ و پوچ و رقابت آنها برای کسب جاه و جلال بیهوده، قربانی شده اند.
پادشاه ما با ملت خود در تماس دائم خواهد بود و برای آنها خطابه هایی ایراد خواهد کرد که همزمان در سراسر جهان منعکس و منتشر خواهد شد.

 

پروتکل شانزدهم

برای آن که تمام نیروهایی را که در راه به وجود آوردن هماهنگی فکری و همبستگی اجتماعی کار می کنند - بجز نیروی خود ما - از بین ببریم، باید نخستین حلقه های این زنجیره، یعنی دانشگاه ها را از هم بگسلیم. راهش هم این است که روش های آموزش را از اساس خراب کنیم و آنها را در قالب روش های نو با سمت و سویی جدید بریزیم. استادان و دست اندرکاران مشاغل آموزشی بر طبق برنامه های سری و عملی ما به گونه ای مطلوب تربیت شده و دست و پای آنها به وسیله ی این برنامه ها محکم بسته خواهد شد تا هیچ کدامشان نتوانند به اندازه ی تار مویی از آنها تخطی کنند. در انتخاب و گزینش آنها نهایت دقت به خرج داده خواهد شد تا وقتی مشغول کار شدند تکیه گاهشان حکومت باشد و هرگز نتوانند خود را از آن جدا کنند.
تعلیم قانون اساسی حکومت (16) و تمام مسائل مربوط به آن و مسائل سیاسی را از مواد آموزش دانشگاهی حذف خواهیم کرد، و آموزش این موضوعات منحصر و محدود به چند ده نفری خواهد شد که از بین دانشجویان باهوش انتخاب می شوند. بدین ترتیب، دانشگاه ها نخواهند توانست هر سال گروه گروه جوانان را مخنثی را تحویل دنیا دهند که احمقانه در صدد اختراع برنامه های قانونی و ریختن طرحهای خیالی و پا در هوا برمی آیند و چنان در اطراف آنها پایکوبی می کند که گویی روی صحنه ی نمایش کمدی یا تراژدی هستند و مشغول بحث از موضوعاتی می شوند که حتی پدران آنها هم نتوانسته اند آنها را بفهمند.
شناخت نادرست مردم از حکومت و مسائل مربوط به آن نتیجه ای جز ظهور افکار خیال پردازانه و اتوپیایی و تباه کردن آنها ندارد. شما براحتی می توانید نمونه ی این را در نتایج آموزشی که امروز در جهان در بین گوییم رایج است، مشاهده کنید. (17) به همین دلیل، ما وظیفه داریم که گوییم را به جایگاه آموزشی دیگری منتقل کنیم که در آن تمامی مبانی و قواعد و اصولی را که نظام و بنیاد اجتماعی آنها را کاملاً نابود می کند، فرا گیرند. اما زمانی که ما خود زمام حکومت و قدرت را به دست گرفتیم، کلیه ی موادی را که ممکن است افکار جوانان را دگرگون و بی تاب کند از برنامه های آموزشی حذف کرده، جوانان را طوری بار خواهد آورد که فرمانبردار حکومت و دوستدار حاکم باشند و حکومت او را خانه ی امید خود در برقراری محیط صلح و آرامش ببینند.
تدریس ادبیات و هنرهای کلاسیک (دوره ی یونانی ها و رومی ها) و نیز تدریس تاریخ گذشته را که نمونه های آن نشان می دهد زیانش بیش از سود آن می باشد، حذف و به جای آنها تدریس برنامه های آینده را خواهیم گذاشت. تمام حوادث مربوط به سده های گذشته را که به نفع ما نیستند از اذهان گوییم خواهیم زدود و فقط آنهایی را باقی خواهیم گذاشت که مبین لغزش ها و اشتباهات حکومت های گوییم می باشند. تدریس اصول زندگی عملی و وظیفه ی مردم در قبال نظام و در روابط میان یکدیگر در صدر برنامه های نوین آموزشی خواهد بود. در نظام آموزشی آینده از تدریس نمونه هایی که بیانگر انانیت و انحراف هستند و بذر شرارت و تجاوز را می افشانند اجتناب خواهیم کرد و تعلیم عناصر تهذیب و اصلاح مورد عنایت قرار خواهد گرفت. برنامه های آموزشی به گونه ای تنظیم خواهد شد که هر یک از آنها به مرحله ی سنی خاصی مربوط شود. هرگز نخواهیم گذاشت آموزش به شیوه ای همانند و با خصوصیتی هماهنگ پیش رود. این مسأله بسیار مهم است و در نظر ما مقام اول را دارد.
قواعد مربوط به هر یک از مراحل سنی به طور مشخص کنترل و برای هر کدام آنها حرفه ای در خور و متناسب با زندگی ایشان تعیین خواهد شد. فقط افراد نابغه که همیشه بوده و خواهند بود به علت هوش سرشار و نبوغی که دارند می توانند از مرز این مراحل در صحنه ی زندگی بگذرند، اما بدبختی این شخصیت های تابناک و درخشان این است که رفقا و همراهانش افرادی کودن و بی استعداد هستند، و لذا این تیره بختان سعی می کنند با کسانی که برتر از آنها هستند و به حکم فطرت یا لیاقت در انجام دقیق و متقن کارها برایشان امتیاز دارند رقابت کنند. شما، خود می دانید که به سبب جهل گوییم نسبت به این موضوع چه بدبختی ها و مصیبت هایی به سر آنها آمده است. (18)
کسی که متصدی حکومت می شود و می خواهد در دل مردم کاملاً جا باز کند و تصویر زیبا و خوبی از خود در ذهن های آنها داشته باشد، باید تا زمانی که بر سر کار است به هر وسیله ای، چه از طریق مدارس و چه در میادین عمومی، مقاصد و کارها و فعالیت های خود را که موجبات رفاه ملت را فراهم می آورد به آگاهی آنها برساند.
ما هر نوع آموزش خصوصی و آزاد را از بین خواهیم برد؛ زیرا دانش آموزان، در هر مرحله ی آموزشی، حق خواهند داشت با والدین و خانواده ی خود در اماکن عمومی، همچون باشگاه ها، جمع شوند. در این اجتماعات که در ایام تعطیلی برگزار می شود، استادان درباره ی روابط انسانی و قوانینی با ارائه ی شواهد و نمونه ها و درباره ی قید و بندهای ناشی از روابط ناخودآگاه مردم با یکدیگر و بالاخره فلسفه ی نظریات جدیدی (19) که هنوز برای جهانیان آشکار نشده اند، به ایراد خطابه و سخنرانی خواهند پرداخت. ما ارزش این نظریات را تا آن جا بالا خواهیم برد که اهمیت و اعتبار عقاید دینی را پیدا کنند. ما این کار را در مرحله ی انتقال به سمت دستیابی نهایی به دین خویش انجام خواهیم داد. (20)
اکنون که از معرفی برنامه های عملی خود برای زمان حال و آینده فراغت حاصل کردم فشرده ای از مبانی این نظریات را برای شما بازگو می کنم. به طور خلاصه، ما از تجربه ی چندین قرنه، به این نکته پی می بریم که ملت همواره براساس آراء و افکار زندگی می کند و به وسیله ی آنها مسیر خود را می پیماید و این آراء را از طریق آموزش در طول مراحل زندگی خود فرا می گیرد. روش ها و طرق این آموزش مختلف است و ما به وسیله ی این اختلاف روش ها تمام آثار گذشته را از میان برخواهیم داشت و آموزش را در انحصار خود خواهیم گرفت و در نتیجه سر رشته ی هرگونه فکر مستقلی که در گذشته برای جذب ملت ها و کشیدن افکار آنها به طرف خودمان از آن استفاده می کردیم، در دست ما قرار خواهد گرفت.
روش آموزشیی که بر اندیشه ها لگام می زند و ذهن ها را کور می کند امروز در روش معروف به دروس عینی (
Object Lessons) متبلور است. (21) هدف از این روش تنبل کردن اذهان گوییم و سوق دادن ان به سمت کودنی و سستی است. در این روش ذهن منتظر می ماند که نمونه هایی از اشیای محسوس و ملموس به او داده شود تا از طریق مشاهده (به جای اندیشیدن) ماهیت آنها را بشناسد. این روش را بزرگترین عمال بورژوازی ما در فرانسه پایه گذاری کردند (22) و اکنون در این کشورها کاملاً موفق شده و جای خود را باز کرده است.

 پی نوشت ها:
1- خ.ت: با فراماسونهای گوییم که بیش از حد اطلاعات دارند و این زیادی اطلاعات برای سلامت ما زیان آور است، همین رفتار را در پیش خواهیم گرفت. همچنین فراماسونهایی را که به هر دلیلی بخشوده ایم در حال ترس همیشگی از تبعید باقی خواهیم گذاشت.
2- خ.ت: چنین تدابیر و اقداماتی به ملتها خواهد فهماند که به قدرت ما نمی شود تجاوز کرد.
3-
Russian Autocracy
4- نوسیوس کرنلیوس سولا یا سیلا، دیکتاتور روم باستان (از 136تا 79 ق.م) بود. وی ابتدا معاون ماریوس بود ولی بعد در ردیف رقیبان او درآمد. سولا مردی شجاع و مکار بود و به همین جهت او را «شیر- روباه» لقب داده بودند-م.
5- خ.ت: بیشتر کسانی که وارد جمعیتهای سری می شوند ماجراجویانی هستند که می خواهند به هر نحو راه خود را در زندگی باز کنند و تمایلی به تلاش و رنج و زحمت ندارند. با وجود چنین مردمی به آسانی می توانیم اهداف خود را دنبال و کاری کنیم که دستگاه ما را به حرکت درآورند.
6- خ.ت: زیرا ما هدف نهایی از هر کاری را می دانیم در حالی که گوییم بیشتر چیزهای مربوط به فراماسونری را نمی دانند و نمی توانند حتی نتایج نزدیک کارهایی را که می کنند، ببینند.
7-
Collectivism
8- خ.ت: ما هرگز به قربانیان این گوییم حیوان اعتنا نکردیم. درست است که ما نیز شمار زیادی از ملت خود را قربانی کردیم اما اکنون مقام و موقعیتی در جهان به او داده ایم که قبلاً خواب رسیدن به آن را هم نمی دید. قربانیان ما- که بالنسبه کم هستند- ملت ما را از نابودی حفظ کردند.
9-
Superhuman Nature
10- خ.ت: آنها (گوییم) حقیقت را فقط می بینند، اما آن را پیش بینی نمی کنند.
11- خ.ت: ویژگی اصلی قوانین لزوم اطاعت از حکومت خواهد بود.
12- خ.ت: سوء استفاده ی مردم- به استثنای حاکم- از قدرت کیفر بسیار شدیدی به همراه خواهد داشت، به طوری که دیگر هیچ کس تمایلی نشان نخواهد داد که قدرت خود را از طریق این کار تجربه کند.
13- خ.ت: فردی که در برابر خطاهایش حتی بیش از حد لازم کیفر می بیند در واقع سربازی است که در میدان نبرد دستگاه اداری در راه حکومت و عقیده و قانون می میرد. این سه عنصر حتی به کسانی که ارابه ی جامه را هدایت می کنند و رهبری آن را به دست دارند اجازه نمی دهند که به خاطر منافع شخصی از جاده ی اصلی منحرف شوند.
14- خ.ت: زیرا هر فردی که خواهان حفظ منصب خویش است باید برای تضمین آن کورکورانه از ما اطاعت کند.
15- خ.ت: و نیز به این دلیل ساده که حکام وقتی قضات را تعیین می کنند به آنها فشار نمی آورند و تأکید نمی کنند که وظیفه ی خودشان را بفهمند.
16- خ.ت: تعلیم حقوق مدنی.
17- خ.ت: و این نکته ای است که شما خود می توانید در نظام تربیتی گوییم ببینید.
18- خ.ت: ...این برنامه ها مخصوص طبقات و گروههای مختلف تنظیم خواهد شد و تعلیم آنها به طور کاملاً دقیق جدا از هم صورت خواهد گرفت. بسیار اهمیت دارد که به این نظام تشویق کنیم. هر طبقه یا گروهی ملزم خواهد شد که بسته به موقعیت و یا کار خاص خود این برنامه ها را آموزش ببیند. نبوع تصادفی همواره دانسته و خواهد دانست که چگونه به طبقه ی بالاتر نفوذ کند اما به خاطر این پدیده ی کاملاً استثنایی نباید مرز طبقات گروه ها را درهم آمیزیم و نباید به یک چنین افرادی (غیر یهودیانی که استثنائاً نابغه از کار درآمده اند) اجازه دهیم که به مراتب بالا دست یابند؛ زیرا آنها می توانند مناصب کسانی (یهود) را اشغال کنند که اصولاً برای احراز آنها آفریده شده اند. شما خود می دانید که چگونه این امر برای گوییم شوم و بدیمن بوده است. چرا که آنها تسلیم ایده ی کاملاً احمقانه فرق نگذاشتن میان طبقات اجتماعی شده اند.
19- خ.ت: نظریات جدید فلسفی.
20- خ.ت: ما این نظریات را سکوی پرش به طرف درستی ایمان و دیانت خود قرار خواهیم داد.
21- خ.ت: ما قبلاً نظامی برای به تسلیم کشاندن اندیشه های مردم به وجود آورده ایم که به نظام آموزش برهانی یا نظری (
Demonstrative education) موسوم است.
22- خ.ت: یکی از بهترین عمال ما در فرانسه، به نام بوروی (
Bouroy)، بنیانگذار نظام جدید آموزش برهانی یا نظری است.
منبع: نویهض، عجاج، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).

 

پروتکل هفدهم

 

اصولاً کار وکالت، افرادی خونسرد، سنگدل، لجوج و پست بار می آورد. کسانی که به این حرفه می پردازند تمام هم و غمشان این است که به یکی از نکات کشدار و مبهم قانون بچسبند و مدتها دور آن بچرخند. هر حق و باطلی را تجویز می کنند تا محملی برای دیدگاه خودشان در دفاع از موکل خویش پیدا کنند، نه این که به مصالح عمومی که برای جامعه اهمیت دارد خدمت نمایند. آنها برای رسیدن به این هدف خود حاضرند دست به هر عمل خلافی بزنند. سعی می کنند به هر قیمتی شده است و با تمسک به هر نکته ی ریز و کوچکی در مواد قانون متهم را تبرئه و آزاد کنند، و بدین سان شکوه عدالت را به بازی می گیرند. همین عامل ما را بر آن می داد تا حرفه ی این افراد را در چهارچوب تنگی قرار دهیم؛ چهارچوبی که موجب کنترل این حرفه و حفظ کرامت آن می شود و آن را در جایگاه قوه ی اجرائیه می گذارد. این کار به خاطر مصلحت عمومی صورت می گیرد. وکلای مدافع (همچون قاضیان) از حق تماس با طرفین دعوی (1) مروم و منع خواهند شد. آنها موظفند کاری را که دادگاه برایشان تعیین و مشخص می کند، انجام دهند. آنچه را دادگاه در اختیار آنها می گذارد مطالعه و بررسی می کننند و بر اساس آن گزارشهای مستند به مدارک قطعی را تهیه می نمایند و آن گاه، پس از استنطاق دادگاه از متهم درباره ی وقایع ملموس دعوی، به دفاع از موکل خود می پردازند. حق الوکاله بر اساس زحماتی که وکیل مدافع متحمل شده است پرداخت خواهد شد، نه با توجه به ارزش دفاعی که کرده است. این روش موجب می شود که وکیل مدافع در تهیه ی دفاعیات و توضیحات خود فقط مصلحت عدالت را در نظر بگیرد و لذا او در این کفه ی ترازوی عدالت همچون دستیاری برای دادستان کل در آن کفه ی دیگر خواهد بود. این اقدامات همچنین سبب می شود که رسیدگی های قضایی زمان کمتری را به خود اختصاص دهد و حرفه ی دفاع بر اساس پایه هایی آبرومند و بدون غرض ورزی و انحراف از مسیر عدالت استوار شود. در این صورت انگیزه ی وکیل مدافع در دفاع از موکل خود نه سودجویی او که الهام وجدان پاک خواهد بود. این روش همچنین به فساد ناشی از سازش و تبانی وکلای مدافع که امروزه ما شاهد آن هستیم و نتیجه اش همراهی وکلای مدافع با آن طرفی است که سود بیشتری به جیب آن ها سرازیر می کند، خاتمه خواهد داد.
ما در گذشته تلاش کرده ایم تا نفوذ روحانیون گوییم را از بین ببریم و آنها را از چشم مردم بیندازیم. هدف ما از این کار لطمه زدن به رسالت آنهاست؛ رسالتی که ممکن بود همواره سد راه ما شود. در حال حاضر این نفوذ روز به روز رو به کاهش می رود.
هم اکنون آزادی وجدان (2) در همه جا حاکم است و ما تا فروپاشی کامل مسیحیت چند سالی بیشتر فاصله نداریم. در برخورد با ادیان دیگر با دشواری کمتری مواجه خواهیم شد، اما صحبت کردن راجع به آنها فعلاً زود است. ما حلقه را بر روحانیت و روحانیون تنگ خواهیم کرد تا از این طریق دامنه ی نفوذ آنها جمع شود و در مقایسه با موفقیت های گذشته آنها سیر قهقرایی بپیماید.
وقتی زمان نابودی دربار پاپ فرا رسد انگشتان یک دست نامرئی آشکار خواهد شد و به مردم اشاره خواهد کرد که پیش به سوی این دربار. اما وقتی ملت ها به دربار پاپ یورش بردند ما تحت پوشش دفاع از آن و جلوگیری از خونریزی به سوی این دربار خواهیم شتافت و با این بازی دست های خود را در شکم آن فرو خواهیم برد و تا زمانی که قوای آن کاملاً متلاشی نشود و از حرکت باز نایستد، آنها را بیرون نخواهیم کشید.
آن گاه پادشاه یهود پاپ حقیقی سراسر جهان و پاتریاک کلیسای بین المللی خواهد شد.
در خلال این دوره که مشغول آموزش سنت ها و باورهای نوین مذهبی، به عنوان مقدمه ای برای رسیدن به دین ما، به جوانان هستیم، هرگز علیه کلیساهای فعلی اقدام آشکاری نخواهیم کرد، بلکه به مبارزه ی با آنها، از طریق حملات ویرانگر انتقادی که به اختلاف و تفرقه می انجامد، بسنده خواهیم کرد.
به طور کلی مطلبی که فعلاً می توان گفت این است که مطبوعات امروز ما باید به حملات انتقادی گزنده خود به کارهای دولت ها، ادیان و اشتباهات و نقاط ضعف گوییم ادامه دهند. لحن این حملات باید بی نهایت شدید و بدور از آداب معمول در نامه نگاری ها باشد تا تمامی وسایل در تضعیف و درهم شکستن ابهت و نفوذ این عناصر دست به دست هم دهند. تنها کسانی که از عهده ی این روش بخوبی برمی آیند مردان نابغه ی قبیله ی با استداد ما هستند و بس.
سلطنت ما از خدایی «ویشنو» (3) که صورت الوهیت در او تجسم یافته است، دفاع خواهد کرد. ما با صد دست خود کلیه ی مهارهای دستگاه حیات اجتماعی را در اختیار خواهیم گرفت (4) و با چشم های خود، بدون کمک گرفتن از پلیس رسمی، همه ی زوایا و خفایا را خواهیم دید؛ چون ما به این پلیس نیازی نداریم؛ زیرا با وجود آن که حق دخالت دارد و این سلاحی است که خود ما او را به آن مجهز کرده ایم تا در بین گوییم فعالیت کند، به دلیل آن که به صورت مانعی در راه حکومت ها درآمده است کارش مناسب حال ما نیست. برنامه های ما حکم می کند که یک سوم مردم جاسوسی دو سوم دیگر را بکنند. این جاسوسی برخاسته از احساس وظیفه و براساس خدمت داوطلبانه در راه حکومت می باشد. بنابراین، جاسوسی و خبرکشی نه یک کار شوم آور که فضیلت و امتیاز خواهد بود، و چنانچه کسی در این باره زبان به سرزنش و دشنام بگشاید کیفرش را خواهد چشید تا عزت و احترام جاسوسی حفظ شود. (5)
ما جاسوسان خود را از بین طبقات بالا و پایین جامعه، اداری های عیاش و خوشگذران، روزنامه نگاران، نویسندگان، ناشران، کتابفروشان، کارمندان دوایر و دواوین، افرادی که از طریق داد و ستد و خرید و فروش با توده ی مردم ارتباط زیاد دارند، کارگران، رانندگان، خدمتکاران و غیره انتخاب خواهیم کرد. این افراد درست مثل پلیس بدون قدرت هستند: حق هیچ گونه اقدامی در رابطه با موضوعات گزارش های خود ندارند و در این زمینه مطلقاً فاقد صلاحیت می باشند. آنها فقط موظفند ببینند و بشنوند و دیده ها و شنیده های خود را گزارش دهند. اطمینان از درستی این گزارش ها و دستگیری وظیفه ی گروهی مسؤول و ماهر از افسران پلیس خواهد بود و مسؤولیت اجرای اوامر دستگیری را نیز نیروهای ژاندارمری و پلیس شهری به عهده خواهند داشت. چنانچه کسی در رابطه با مسائل حکومت مخالفتی را ببیند و آن را به اطلاع دولت نرساند به مخفی نگه داشتن اطلاعاتی که لازم است به حکومت گزارش دهد متهم و در صورت ثابت شدن این اتهام به مجازات محکوم خواهد شد.
همانطور که امروز برادران ما، با احساس این نکته که مسؤولند و در صورت اهمال و تقصیر باید شدیداً حساب پس دهند، مکلفند اگر در بین خویشاوندان و نزدیکان خود شنیدند کسی از دین یهود برگشته و یا قصد اغتشاش علیه هیأت قباله (6) را دارد و یا به آن تهمت می زند جریان امر را به این هیأت گزارش دهند، در زمان برقراری حکومت علنی و عالمگیر نیز وضع به همین منوال خواهد بود و همه ی رعایای ما، بدون استثنا، وظیفه خواهند داشت که با این کار به دولت خدمت کنند.
یک چنین تشکیلاتی می تواند با سوء استفاده از قدرت، قانون شکنی، رشوه خواری و دیگر مفاسدی که ما خود به توصیه ی دانشمندانمان، از طریق نظریات حقوق بشر پیشرفته، در بین گوییم رواج داده ایم مبارزه کند. اکنون باید پرسید: ما چگونه و به چه وسیله توانستیم عوامل ایجاد بی نظمی و اختلال در حکومت های «گوییم» را خلق کنیم؟ یکی از این عوامل که مؤثر بود استفاده از مزدوران و جاسوسان است. ما این عده را به بهانه ی این که وظیفه شان اعاده نظم و حق است، می آوریم و آنها با استفاده از پست های مناسبی که در اختیارشان گذاشته ایم عوامل اغتشاش و آتش افروزی را فراهم می آورند و با به کار گرفتن بدترین خصلت های خویش، یعنی خوی ویرانگری، عناد، غرور، استفاده ی غیر مسئوولانه از قدرت و بدتر از همه ی اینها خودکشی در راه پول، در این زمینه وارد عمل می شوند.

 


 

پروتکل هجدهم

هرگاه مصالح ما اقتضا کند که دفاع سری خود را با اتخاذ تدابیر خشن و بی رحمانه (که این خطرناک ترین سم برای هیبت حکومت است) تقویت کنیم، به وسیله ی تعدادی از سخنرانان زبان آور، عوامل وقوع بی نظمی و پیدایی مظاهر خشم و نارضایی مردم را در جامعه به وجود می آوریم. عده زیادی از مردم که فریب حرف را می خورند، دور این سخنرانان جمع شده به دنبال آنها راه خواهند افتاد و ما حالت هیجان عمومی را بهانه قرار داده، از طریق مزدوران خود - که فرمانبردار ما هستند و در دستگاه پلیس حکومت های گوییم کار می کنند - به خانه ها و منازل هجوم برده دست به تفتیش و مصادره می زنیم، مردم را بازجویی می کنیم و آنها را تحت نظر می گیریم و آزادی هایشان را محدود می سازیم، و بدین ترتیب ترس و نگرانی بر همه جا سایه افکن می شود.
از آن جا که بیشتر توطئه چینان ذاتاً برای این کار آمادگی دارند و صرف اقدام به این عمل را برای خود شأن و مرتبتی می دانند و به آن عشق می ورزند، ما هم جلو آنها را باز خواهیم گذاشت و به هیچ رو مزاحمشان نخواهیم شد، چنان که گویی اصلاً بین ما و آنها رابطه ای نیست. منتها در میان آنها جاسوس های مخفی می گماریم تا به وسیله ی آنها توطئه ها برملا شود. لازم است بدانیم که هر چه کشف توطئه های ضد حکومتی فزونی یابد، از هیبت و اقتدار حکومت کاسته می شود؛ زیرا مردم کشف این توطئه ها را نشانگر ضعف حکومت تلقی می کنند و دلیل آن را در موضع گیری ها و ناتوانی ابزار کار او می بینند. بدتر از این، فکر می کنند که حکومت، مردم را در کام ستم فرو برده و این خود، مؤثرترین عامل در ویرانی آن است. شما می دانید که ما از طریق ترورهای متعدد سلاطین گوییم به دست عمال خود - که همچون گوسفند براحتی رام می شوند و هر چه بگویی اطاعت می کنند، فقط به این شرط که از آن ها تمجید، و در برابر مردم به عنوان قهرمانان جهان سیاست از آنها یاد شود - هیبت این سلاطین را درهم شکستیم و با این کار حکومتگران را مجبور کرده ایم که با اتخاذ تدابیر دفاعی علنی، که در واقع جزء اسرار حکومت است، به ضعف خود اعتراف کند و این خود کلید فروپاشی قدرت و حکومت است.
کار محافظت از حکام ما را گروه بسیار کوچکی از نیروهای گارد (7) به عهده خواهد گرفت؛ زیرا ما به هیچ رو، حتی در ذهن خود هم قبول نمی کنیم که ممکن است توطئه ی کثیفی بر ضد یکی از آنها صورت گیرد و او نتواند شخصاً آن را کشف و خنثی کند. ما حتی احتمال این را که فرمانروا در یک چنین وضعیتی شکست بخورد، نمی پذیریم؛ چون اگر این احتمال را بپذیریم - همان طور که گوییم معمولاً این احتمال را در مورد حکام خودشان می پذیرند - معنایش خود به خود و به نظر ما صدور حکم اعدام است، حکمی که اگر بی درنگ دامنگیر شخص حکمران ما نشود ناگزیر در آینده ای نزدیک دامن خاندان او را خواهد گرفت.
رعایت ظواهر، اقتضا می کند که پادشاه ما قدرت خود را فقط در راه خیر و مصلحت ملت به کار گیرد و به هیچ وجه حق ندارد در پی سودجویی برای خود یا خاندانش باشد. این رفتار درست مقام و منزلت او را تا سر حد تقدس در چشم مردم بالا می برد؛ زیرا پی می برند که رفاه جمعی و فردی آنها منوط به تقویت و تحکیم این نظام است.
تدابیر دفاعی علنی نشانگر ضعف درونی دستگاه حکومت است. (8)
هر زمان که پادشاه ما به میان مردم برود جمعیت انبوهی از زن و مرد، که ظاهراً از توده ی مردم هستند و آمده اند تا پادشاه را از نزدیک ببینند (اما در حقیقت محافظ او می باشند)، به صورت دایره هایی تو در تو پیرامون او را خواهند گرفت، به طوری که به نظر می رسد این یک حرکت خودجوش مردمی است. سایر افراد ملت در پشت سر این حلقه های جمعیت قرار خواهند گرفت. اگر توده ها به جلو هجوم بیاورند، این حلقه ها برای حفظ نظم، آنها را به عقب خواهند راند. چنانچه یکی از مردم سعی کند صفوف جمعیت را بشکافد تا خود را به پادشاه برساند و نامه ای را به دست او بدهد کسانی که در دایره ی نزدیک به پادشاه قرار دارند نامه را از او خواهند گرفت و در برابر چشم همه ی مردم آن را به پادشاه خواهند داد، تا مردم مطمئن شوند که نامه های آنها به دست پادشاه می رسد و او شخصاً آنها را می بیند و به کس دیگری واگذار نمی کند. اصولاً شعار قدرت و حضور آشکار و همیشگی آن در اذهان مردم مستلزم این است که مردم وقتی می گویند: «کاش پادشاه از این مسأله مطلع شود. یا کاش این موضوع به گوش پادشاه برسد!!» بتوانند به تقاضای این چنینی خود دست یابند.
اگر سیستم دفاعی سری به صورت رسمی و آشکار درآید، آن هیبت اقتدار مرموز حکومت از بین می رود، و در نتیجه هر آدمکشی وقاحت و سبکسری را به آن جا می رساند که خود را از محافظان پادشاه قوی تر به شمار آورد و سعی کند قدرت خویش را به منصه ی ظهور برساند؛ لذا در انتظار فرا رسیدن لحظه ای می نشیند که به طعمه ی خویش حمله برد و به خواسته ی خود دست یابد.
ما پیش از این گوییم را به پیمودن روش دیگری وادار می کردیم، و به کمک همین روش توانستیم سرانجام اتخاذ تدابیر دفاعی علنی را که اکنون گوییم به آن رسیده اند، ببینیم.
در حکومت ما با جنایتکاران و مجرمان مدارا نخواهد شد. آنها را به محض سوء ظن بازداشت خواهیم کرد. ترس از افتادن در ورطه ی یک قانون مبهم به هیچ وجه نباید اجازه دهد که متهم به جرم سیاسی یا هر جرم کوچک دیگری فرصت فرار از مجازات را پیدا کند؛ زیرا این جا، جای مدارا و ترحم نیست. در عین حال اگر موردی پیش بیاید که به دلیل تأویل و تفسیرهای کشدار یک نکته لازم باشد اجازه ی تجدید نظر در انگیزه های جرم داده شود این کار خواهد شد و این حداکثر کاری است که می توان کرد؛ اما با مجرمین سیاسی هرگز نباید برخورد مسامحه آمیز کرد. اینها خود را گرفتار مسائلی کرده اند که احدی جز دستگاه حاکمه از رموز و اسرار آنها آگاه نیست، و البته هر حکومتی نیز قادر به درک درست اسرار سیاست واقعی نمی باشد.


 

پروتکل نوزدهم

ما گرچه اجازه نخواهیم داد که افراد خودسرانه امور سیاسی را بازیچه ی خود قرار دهند، اما از طرف دیگر ارائه ی هرگونه یادداشت، عریضه و پیشنهاد به حکومت را تشویق خواهیم کرد و حکومت همه ی اینها و طرح های گوناگون آنها را که بهبود حال ملت می انجامد مورد بررسی قرار خواهد داد. فایده ی این کار این است که افکار ملت و کاستی ها و تمایلات او را برای ما آشکار می سازد. در هر حال، ما با مطالب پیشنهادی برخورد فعال می کنیم. به این صورت که اگر خوب و بجا باشند آنها را می پذیریم و به کار می بندیم و اگر قانع کننده نباشند با بیان این دلیل که پیشنهادها سست و مبتنی بر تصوری کوته بینانه از امور است، آنها را رد می کنیم.
به راه انداختن آشوب و فتنه، در واقع همچون پارس کردن توله سگی در برابر فیل است؛ زیرا پارس کردن به حکومتی که از یک نظام استوار و پلیس هوشیار برخوردار می باشد (9) دلیل بر آن است که پارس کننده یا میزان توانایی و قدرت خود را درک نمی کند و یا نمی داند فیلی که به او پارس می کند چیست. کافی است که به اشاره ی ما این فیل، با یک نمونه ی صحیح، قدرت خود را نشان دهد، آن گاه خواهید دید که چگونه سگ ها از عوعو کردن باز می ایستند و به محض دیدن فیل در برابر او دم می جنبانند.
برای آن که افسر شجاعت و قهرمانی را از سر مجرم سیاسی برداریم او را در ردیف دزدها، جنایتکاران، آدمکشان و دیگر مرتکبان پست ترین و شنیع ترین جنایات، محاکمه خواهیم کرد. بدین ترتیب، موضوع برای افکار عمومی مبهم می گردد و حقیقت این مردی که تا دیروز برای آنها خوشنام بود و ناگهان امروز او را متهم به جرایمی این چنین می بینند، بر آنها مشتبه می شود و با دیده ی حقارت به او می نگرند و رهایش می کنند. (10)
تاکنون ما نهایت سعی خود را به کار بردیم - و فکر می کنیم موفق نیز شده ایم - تا دریافتیم که گوییم توانایی به راه انداختن آشوب را ندارند. برای رسیدن به این هدف، مطبوعات، تریبون های عمومی و بویژه کتاب های درسی همچون کتب تاریخی را که با وسواس زیاد نوشته شده اند به استخدام گرفتیم و در آنها به طور ضمنی، و نه مستقیم و بی پرده، از شهادت و ارزش آن ستایش کردیم. اینها چیزهایی است که اهمیت و ارزش شهادت به اصطلاح در راه مصالح ملت را بالا می برد. نتیجه ی این عمل ما این شد که شمار آزادیخواهان گوییم فزونی گرفت و هزار هزار به ما پیوستند و به صفوف چهارپایان ما ملحق شدند.

 

 

پی نوشت ها:
1- خ.ت: حق تماس با موکلین خود.
2- خ.ت: آزادی عقیده.
3- ویشنو (
Wishnu) دومین خدا از خدایان سه گانه ی هند است، اولین خدا «برهما» با خدای خلقت است. دومین خدا «ویشنو» یا خدای حیات و حافظ کل است و سومین خدا «شیوا» است که خدای مرگ و مهلک کل می باشد. خصوصیت ویشنو این است که دستهای باز فراوانی دارد.
4- خ.ت: حکومت ما همچون خدای هند، ویشنو، صدها دست خواهد داشت و هر دستش یک چرخ از دستگاه اجتماعی را در اختیار خواهد گرفت.
5- خ.ت: ...امتیاز خواهد بود. از طرف دیگر کسانی که گزارشهای دروغ بدهند بشدت مجازات خواهند شد تا درس عبرتی شود برای دیگر گزارشگران که از مصونیت خود سوء استفاده نکنند.
6- قباله یا قبله یا قبالا و یا قبّالا یک واژه ی قدیمی عبری است به معنای سری که حدود نوزده قرن از عمر آن می گذرد. این واژه در هیچ یک از شکلهای آن در کتابهای عربی - مگر به صورت تصادفی - نیامده است و به طور کلی این واژه بندرت به گوش عربها خورده است.
امروزه این کلمه به معنای زیر به کار می رود:
1- معنای ظاهری آن در نزد یهود عبارت است از «تصوف» یهودی.
2- اما چنان که خواهیم دید در واقع و حقیقت امر، «تصوف» پوششی است. باری مخفی نگه داشتن ماهیت وحشتناک سری آن و گمراه کردن اذهان.
3- قبالا مخفی ترین، قدیمی ترین، ناشناخته ترین و مستورترین سازمان دانشوران صهیون است. قبالا بزرگترین لانه ی این دانشوران است، و اینان فرزندان جانباز در راه آن هستند. بنابراین، محور اصلی «یهودیت جهانی» قبالاست.
4- قبالا مکان شناخته شده ای ندارد و با زمان حرکت می کند. «فراماسونری یهودیت جهانی» یکی از ابزارهای این تشکیلات است و «دانشوران صهیون» مجریان نامه ی آن. چرا که این سازمان از دانشوران صهیون است و دانشوران صهیون از آن.
5- خواننده ی رمانهای اروپایی معمولاً نام «قبالا» و «کهال» را همراه با توطئه های بسیار پیچیده مشاهده می کند. این نام با ابهام آغاز می شود و با ابهام و پیچیدگی پایان می پذیرد.
6- قبالا در نظر «دانشوران صهیون» قدرتی است بالاتر از هر قدرت دیگری و دستور قتل و ترور و تخریب را صادر می کند. بزرگترین صحنه ی نمایش آن روسیه ی تزاری بود، و بعد از 1918 به دست صهیونیستهای پیرو عقیده ی «تجمع و یورش» سرو کله ی آن در فلسطین پیدا شد.
7- در بین نویسندگان و مورخان معاصر عرب کسی را سراغ نداریم که به مسأله ی «قبالا» پرداخته باشد. حتی مورخ خوشنام، جرجی زیدان، نیز در کتابهای خود بویژه در داستان فتح اندلس که در آن از فعالیتهای پنهان و شیوه های سری یهود در اسپانیا و تظاهرشان به مسیحیت مفصلاً سخن می گوید، چیزی از «قبالا» نمی گوید.
8- کتابچه ی 122 صفحه ای شیعه المسونیین، چاپ «مطعبه الاباء المرسلین الیسوعیین»، بیروت 1885، تا حد زیاید نقاب از رسواییهای فراماسونری یهودیت برمی دارد، اما هیچ نامی از «قبالا» نمی برد.
9- ظاهراً معنای تحت اللفظی و لغوی «قبالا» قبول و دریافت و گرفتن است و اینها همه به معنای تلقین و تلقن می باشد.
10- شاید میان این کلمه ی عبری و فعل «قبل» در عربی ارتباط ریشه ای وجود داشته باشد. از جمله مصادر این فعل عربی «قباله» و «قباله» است. برای توضیح مطلب مثالی می آوریم: مثلاً فلان شخص ملتزم می شود که کاری را انجام دهد یا وامی را بپردازد. در این جا انجام مورد التزام «قباله» است و تعهدنامه یا سند کتبی التزام «قباله». «قباله» نیز داریم که به معنای مقابل و روبه روست. مثلاً می گوییم: جلست قبالته (= روبه روی او نشستم). هیچ کدام از اینها با «قباله ی» عبری ارتباط ندارد. از فعل «قبل» و گونه های مزید آن مصادر و اسامی چندی به چشم می خورد که در فرهنگنامه ها آمده اند و این جا محل ذکر آن ها نیست.
11- در فرهنگ انگلیسی - عربی معانی عجیبی از «قبالا» می بینیم. این واژه هم با «باء» مخفف نوشته شده و هم با «باء» مشدد:
Cabbala,Cabala,Cabal اسم فاعل آن Cabbaler، مصدر جعلی اش. Cabbalism و نسبت به آن: Cabbalistical, Cabbalistic, Cabbalist.
اولین معنای نخستین واژه،
Cabal، عبارت است از یک باند سری چند نفره که برای هدفی پنهان دسیسه می چینند و نقشه می ریزند. از این کلمه فعل لازم «پنهانی توطئه چید» را به کار می برند. پس، کلمه ی «قبله» به معنای تصوف یهودی برای سرپوش نهادن است.
12- این «تصوف» همان تعالیم سری مکیده شده از تلمود است و به عقیده ی یهود، تعالیم تلمود همان اسرار شفاهیی است که موسی به هفتاد نفر از بنی اسرائیل و برادرش هارون و یوشع بن نون سپرد و سپس این اسرار از گروهی به گروه دیگر منتقل شد: از یوشع به «داوران» از داوران به «انبیاء» (بعد از داود و سلیمان) و از انبیاء به انجمن «سنهدرین» و از این انجمن به گردآورندگان تلمود در قرن اول و دوم میلادی رسید و از تلمود تعالیم «قبالا» سربرداشت. پیروان قبالا در هر عصری تا به امروز همان «دانشوران صهیون» بوده و هستند.
13- از این رو، ما که درصدد ارائه ی بحثی مستوفا پیرامون «دانشوران صهیون» هستیم بر آن شدیم تا نهایت کوشش خود را در افشای «قبالا» به کار گیریم. در بخش چهارم این کتاب از قبالا مفصلاً بحث کرده ایم، و ذکر این اجمال در این پاورقی فقط برای جلب توجه خواننده به اهمیت موضوع است؛ زیرا گر خواننده از کنه «قبالا» آگاه نشود، همچون خواننده ی رمانهای غربی، در حالتی از ابهام و گیجی می ماند. پروتکل ها مخصوص این نوشته نشده است که در میان یهود پخش شود بلکه هدف از نوشتن آنها تدوین یک دستورالعمل برای چند صد تن از «دانشوران» است. به همین دلیل پروتکل هفدهم نام «قبالا» را بی پروا می برد، چه، در روزی که پروتکلها نوشته می شد نمی دانست که بزودی روزی برای جهانیان برملا خواهد شد، در صورتی که حتی به آن روز هم نکشید بلکه در همان لحظه ی تولدش برای جهان فاش شد.
7- خ.ت: پادشاه ما به وسیله یک گارد کاملاً سری محافظت خواهد شد؛ چون ما هرگز به احدی نخواهیم داد که فکر کند حاکم ما شخصاً از عهده ی خنثی کردن توطئه علیه خویش بر نمی آید، و لذا از ترس ناچار می شود خود را از دسترس این توطئه ها دور نگه دارد؛ زیرا اگر اجازه بروز چنین تفکری را بدهیم - تفکری که در میان گوییم حاکم است - سند مرگ پادشاه خود را امضا کرده ایم، و این مرگ اگر به سراغ شخص پادشاه نباید یقیناً به سراغ سلسله و دودمان او خواهد رفت.
8- خ.ت: محافظت علنی از پادشاه برابر است با اعتراف به ناتوانی و ضعف قدرت او.
9- خ.ت: زیرا در حکومتی که از نظر اجتماعی، نه از نظر پلیسی، بخوبی سازمان یافته است، پارس کردن سگ به فیلی مشکلی ایجاد نمی کند.
10- خ.ت: ... محاکمه خواهیم کرد. در این صورت افکار عمومی به جرایم سیاسی با همان دیدی نگاه خواهد کرد که به جرایم عادی می نگرد، و داغ رسوایی و ننگی را که بر پیشانی مجرمان عادی می زند بر پیشانی مجرمان سیاسی نیز خواهد زد.

منبع: نویهض، عجاج، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).

 

پروتکل بیستم

 امروز درباره ی برنامه ی مالی که چون دشوارترین مسأله و هدف نهایی است و حرف آخر را می زند و تأثیر خود را در تمام برنامه های ما می گذارد بحث از آن را به بخش پایانی این گزارش موکول کردم، صحبت می کنیم. پیش از هر چیز یادآوری می کنم که قبلاً در جایی از صحبت هایم به طور گذرا اشاره کردم که حاصل تمامی کارها و فعالیت های ما را ارقام تعیین می کند.
زمانی که سلطنت خود را برپا کردیم، حکومت اتوکراسی ما، نظر به اصل محافظت از خویش، از تحمیل مالیات های احمقانه به ملت اجتناب خواهد ورزید؛ زیرا این نکته را فراموش نمی کند که او به منزله ی پدر و سرپرست آنهاست. اما از آن جا که نظام اداری دولت هزینه های زیادی را می طلبد، دولت ناچار است پول لازم را فراهم آورد. او برای انجام این کار، از بهترین و ساده ترین راه ها استفاده خواهد نمود و در عین حال، توازن در این زمینه را نصب العین خود خواهد کرد.
در حکومت آینده ی ما پادشاه از خصوصیتی معنوی و شرعی بهره مند خواهد بود؛ خصوصیتی که به موجب آن مالک همه چیز در حکومت به شمار می آید (و می تواند این قدرت مالکیت را از حالت نظری و معنوی به حالت فعلی و عینی درآورد) و حق دارد، برای سامان دادن به گردش پول در کشور، دست روی تمام اموال و املاک بگذارد. بر همین اساس، نظام مالیات های عمومی می تواند جای خود را به نظام مالیات تصاعدی دارایی ها و املاک بدهد. به این ترتیب مالیات تصاعدی پرداخت می شود بدون آن که به مالیات دهنده ستم یا اجحافی شده باشد؛ چون این مالیات به نسبت درصدی (1) از بهای دارایی ها و اموال گرفته می شود. ثروتمندان باید بدانند که موظفند مقداری از زیادی ثروت خود را در اختیار دولت بگذارند تا او به آنها اجازه ی کسب شرافتمندانه بدهد. می گویم شرافتمندانه، چون سیستم کنترل و نظارت بر دارایی ها به هرگونه سرقت و قاچاق کالا در پوشش قانون کاملاً پایان خواهد داد.
این اصطلاح اجتماعی باید از بالا شرع شود. هم اکنون زمان برای این کار مناسب و وسایل آن فراهم است و صلح و امنیت در گروه این اصلاح می باشد.
مالیات بستن به فقرا بذر انقلاب را می افشاند، و همچون موریانه ای است در پیکر حکومتی که در پی به دست آوردن اندک پولی از فقرا که هیچ گاه مشکلش را حل نخواهد کرد، له له می زند و ثروت زیاد توانگران را که در اختیار اوست رها می کند. افزون بر این، گرفتن مالیات از سرمایه داران از انباشت ثروت در دست عده ای محدود، یعنی همان کاری که ما در حکومت های گوییم کرده ایم تا کفه ی توانگران رادر مقابل کفه ی دیگر یعنی قدرت مالی دولت سنگین تر کنیم، جلوگیری می کند.
مالیات تصاعدی به نسبت درصدی از سرمایه، درآمدش به مراتب بیشتر از مالیات فعلی است (2) که بر مشمولان مالیات و کالاها و دارایی ها بسته می شود.
البته حاکمیت سیستم مالیاتی اخیر در بین ملت های گوییم به نفع ماست، چون در ایجاد ناآرامی و اغتشاش به ما کمک می کند.
نیرویی که پادشاه ما در حکومت آینده خود به آن تکیه خواهد کرد بر دو امر استوار است: توازن مالی و امنیت دائم. برای این منظور، لازم است که سرمایه داران از قسمتی از درآمد خود صرف نظر کنند تا ماشین حکومت چنان که باید به حرکت خود ادامه دهد. هزینه های دولت را باید همان کسانی تأمین کنند که مالیات تصاعدی باری به دوش آنها نمی گذارد و آن قدر پول دارند که هزینه ها را بشود از آنها گرفت.
اخذ مالیات ها برای رفع نیازهای دولت به این شیوه کینه ی طبقات فقیر را نسبت به توانگران از بین خواهد برد؛ زیرا فقرا ملاحظه خواهند کرد که ثروتمندان با پرداخت رضایتمندانه ی مالیات ها دولت را کمک مالی می کنند و موجبات آرامش و رفاه را فراهم می آورند.
برای آن که طبقات تحصیل کرده از هزینه هایی که به موجب سیستم مالیات تصاعدی متحمل می شوند زبان به شکوه نگشایند و واقعیت ها چنان که هست روشن شود، کلیه ی مخارجی که از محل این مالیات ها هزینه می گردد (به استثنای پول هایی که به مصرف امور تاج و تخت و دستگاه های اداری می شود) با ذکر آمار و ارقام مفصلاً توضیح داده خواهد شد.
آن که بر تخت حکومت می نیشیند نباید مانند افراد عادی دارایی شخصی داشته باشد، چون در حکومت همه چیز حکم وقف خواهد داشت و او به منزله ی متولی آنها خواهد بود. در غیر این صورت شخصیت او به عنوان حاکم با شخصیت فردی که اموال خصوصی دارد منافات پیدا خواهد کرد. مالکیت فردی حاکم معنایش این است که حق او در حکومت از بین رفته است. (3)
نزدیکان و خویشاوندان حاکم - به استثنای ورثه ی او که به هزینه ی دولت اداره می شوند - یا باید در سلک کارمندان دولت درآیند و یا کار دیگری برای خود دست و پا کنند تا بتوانند مثل بقیه ی مردم حق مالکیت فردی را احراز نمایند. چرا که همخونی آنها با پادشاه این حق را به آنها نمی دهد که خزانه ی دولت را چپاول کنند.
خرید و فروش، دریافت وجوه نقدی و ارث، کلاً مشمول مالیات تصاعدی خواهد بود. همچنین فروش دارایی های منقول و غیر منقول به صورت نقد یا غیر نقد اگر فاقد اظهاریه ی پرداخت مالیات باشد مالک سابق مجبور خواهد شد که از لحظه ی پایان معامله تا زمان کشف آن بهره ی مالیات بدهد؛ زیرا این معامله قاچاق و غیر قانونی به شمار می آید. لیست نقل و انتقالات و معاملات با ذکر نام و آدرس مالکین قبلی و فعلی، هر هفته باید به ادارات دارایی محلی داده شود. در این گونه موارد نیز مالیات سبکی به نسبت یک درصد گرفته خواهد شد. شما می توانید تصور کنید که مجموع این مالیات ها در یک بار با مجموع درآمد چند باره ی دولت های گوییم برابری می کند.
خزانه باید مبلغ معینی به عنوان ذخیره نگه دارد و مازاد بر آن را به جریان بیندازد. این ذخیره (4) بایستی صرف کارهای عمومی شود؛ زیرا زمام کار در مشاغل عمومی و از جمله درآمدها در دست حکومت خواهد بود و در نتیجه کارگران به حکومت وابسته شده نسبت به آن و حکومتگران وفادار خواهند ماند؛ چرا که مصلحت آنها در این امر است. بخشی از ذخیره (4) باید برای پاداش به مخترعین و کسانی که در راستای تولیدات بهتر کار می کنند اختصاص داده شود.
نباید کمترین مبلغی از ذخیره و نیز مبالغی که برای ایجاد توازن اختصاص یافته اند در دوایر خزانه داری راکد بماند؛ چرا که اصولاً پول برای این به وجود آمده است که در جریان باشد. هرگونه رکودی در این زمینه ماشین حکومت را از حرکت بازمی دارد. چون پول برای حکومت به مثابه ی سوخت برای ماشین است و چنانچه این سوخت دچار توقف شود ماشینها و چرخهای دولت از چرخش باز می ایستد.
گذاشتن اوراق بهره (5) به جای اسناد خزانه، (6) ولو به مقدار کم، درست منجر به همین رکود می شود و نتیجه ی سوء این جایگزینی روشن است.
ما اداره ی حسابرسی به وجود خواهیم آورد؛ دیوانی که به موجب آن حاکم می تواند هر لحظه ای که اراده کند از درآمدها و هزینه های دولت - به استثنای بیلان ماه جاری که هنوز خاتمه نیافته و بیلان ماه گذشته که لیست آن هنوز به مراجع آن تسلیم نشده است - آگاه شود.
تنها کسی که چپاول خزانه ی دولت به صلاح او نیست، صاحب آن یعنی حاکم است. همین عامل موجب می شود که نظارت او بر خزانه داری سلامت آن را تضمین کند و اموال و سرمایه ی خزانه بیهوده خرج نشود.
مراسم و تشریفات درباری؛ نظیر ملاقات ها، جشن ها و غیره که میزان قابل توجهی از وقت حاکم را می گیرد، لغو خواهد شد، تا فرصت کافی برای نظارت بر گردش کارها و روند امور و رسیدگی به مشکلات و مصالح و مهمات مملکت پیدا کند. بنابراین، قدرت حاکم چونان غنیمتی، تاراج درباریان و نزدیکان و کسانی که برای کسب جاه و جلال و خودستایی اطراف شاه را گرفته اند و دنبال منافع شخصی خود هستند و مصالح دولت اصلاً برایشان اهمیتی ندارد، نخواهد شد.
بحران های اقتصادیی که ما برای گوییم آفریدیم، فقط از
  طریق خارج ساختن پول از جریان صورت گرفته است. در نتیجه ی خارج ساختن پول از دست دولت مبالغ هنگفتی از سرمایه ها راکد شد و دولت به نوبه ی خود مجبور گردید از صاحبان این پول ها وام بگیرد. بهره ی این پول ها بار مالی سنگینی به دوش دولت گذاشت و سیستم مالی آن اسیر و برده ی این دیون یا سرمایه ها گشت... وانگهی، انحصار صنعت در دست سرمایه داران بزرگ به جای توزیع آن در بین تعدادی میانمایه شیره ی ملت و حکومت، هر دو، را کشید.
انتشار پول در زمان حاضر به شیوه ای است که با نیازهای فرد فرد مردم اصلاً تناسب ندارد و نمی تواند نیازهای تمام کارگران را برآورده کند. مقدار انتشار پول باید با رشد جمعیت هماهنگ باشد و در این محاسبه باید نوزادان را نیز به شمار آورد؛ زیرا اینها از همان لحظه ی تولد جزء مصرف کنندگان محسوب می شوند. پس، اصلاح نظام انتشار پول مسأله ای است که برای همه ی جهان اهمیت دارد.
شما می دانید که عمل کردن به معیار طلا، دولت هایی را که از آن استفاده کرده اند، به نابودی کشانده است؛ چرا که این معیار نتوانست جای نیاز به پول را بگیرد. در نتیجه، وضع روز به روز وخیمتر شد؛ لذا ما ناچار شدیم تا آن جا که ممکن است طلا را از جریان خارج کنیم.
در حکومت ما ارزش کار نیروی انسانی جای معیار طلا را خواهد گرفت، خواه این ارزش با کاغذ محاسبه شود یا هر چیز دیگر. ما پول را به اندازه ی نیازهای عادی در هر زمینه، منتشر خواهیم کرد و هر از چند گاهی نیز موالید را اضافه و متوفیان را از شمار حذف خواهیم نمود.
حساب های دولت بر اساس استقلال ادارات خواهد بود و هر اداره ای در قبال کارهایی که می کند مسؤول است (روشی که امروز در فرانسه معمول است).
برای آن که در پرداخت بستانکاری های دولت که برای ادامه ی فعالیت دستگاه های آن ضرورت دارد تأخیری صورت نگیرد، طی صدور فرامینی از سوی حاکم مبلغ و شروط آنها تعیین خواهد شد. این کار به طرفداری های معمول وزارتخانه ها (7) از فلان مؤسسه ی تحت حمایت آنها در برابر مؤسسه ای دیگر پایان می دهد و بدین ترتیب از آسیب در امان می مانیم.
برای حفظ انسجام میان درآمدها و هزینه ها، همواره بین آنها موازنه برقرار خواهد شد.
طرح هایی که برای اصلاح و بهبود تشکیلات و نهادهای گوییم می ریزیم در قالب هایی خواهد بود که موجبات ترس و نگرانی آنها را فراهم نیاورد. ما با بیان این نکته که وضعیت ملت های گوییم به سبب فساد و انحراف مالی آنها دچار اختلال شده است، لزوم این طرح های اصلاحی را برای آنان توضیح خواهیم داد. نخستین عنصر این فساد و تباهی، چنان که خواهیم دانست، از این جا ظهور می کند که: بودجه ی سالانه طبق معمول تنظیم می شود، اما چندی نمی گذرد که بر اثر اصلاح فزاینده و سال به سال آن، بیمار و دستخوش تورم می شود؛ چون گوییم این بودجه را تا میانه ی راه می برند و در آن جا چرخهای آن عیب بر می دارد و حرکتشان به کندی می گراید؛ لذا برای رفع این خلل بودجه ای اضافی تهیه می بینند و سه ماهه آن را نیز خرج می کنند و باز برای جبران کاستی ضمیمه ی مالی دیگری دست و پا می کنند و سرانجام، همه ی اینها به یک بودجه ی تصفیه شده منتهی می شود. سال جدید فرا می رسد و ناچار این سال نیز بر میراث سال گذشته از جمله بودجه ی تصفیه شده مبتنی می شود و اینها همه اشتباه و عیب و تباهی است؛ زیرا انحرافی که در سال جدید پیش می آید به پنجاه درصد می رسد و طی ده سال بودجه به سه برابر بالغ می شود. علت آن که خزانه ی دولت های گوییم خراب و سرانجام تهی می شود، همین راه ها و روش هاست که خود ما برای این دولت ها ساخته ایم. پس از این مرحله نوبت وام ها می رسد و باقیمانده ی خزانه ی آنها را فرو می بلعد و به ورشکستگی می کشاند.
بر شما پوشیده نیست که تشکیلات اقتصادی از این نوع - که ما خود به قصد تخریب آنها به گوییم پیشنهاد و عرضه کرده ایم - مناسب و لایق پیاده شدن در حکومت ما نیست.
هر قرضی دلیل بیماری دولت و فهم و شناخت نادرست آن از حقوق خود است. چرا که وام ها چونان شمشیر داموکلس بر فراز سر حکومتگران است. آنها به جای آن که از طریق اخذ مالیات های موقت از مردم نیاز پولی خود را برآورند دست کمک خود را به سوی بانک های ما دراز می کنند. وام های خارجی همچون زالویی است که بر پیکر دولت می چسبد که تا از خون سیر نشود یا خود دولت آن را نکند و دور نیندازد از بدن او جدا نمی شود. اما حکومت های گوییم ناتوان تر از آنند که این زالو را از پیکر خود بکنند لذا به راهی ساده تر و آسان تر پناه می برند و با به کارگیری زالوهای بیشتر و بیشتر درصدد درمان بیماری خود بر می آیند تا آن که رگ های آن ها خشک می شود و خون از جریان باز می ایستد.
معنای واقعی قرضه ی داخلی چیست؟ (8) قرض عبارت است از انتشار اسناد خزانه به وسیله ی دولت ها که به موجب آنها پرداخت بهره ای با نسبت درصدی از مجموع سرمایه ی وام گرفته شده الزام آور می شود. اگر قرض با بهره ی پنج درصد باشد در مدت بیست سال دولت بی جهت بهره ای معادل اصل مبلغ قرضه و در چهل سال دو برابر این مبلغ و در شصت سال سه برابر آن را خواهد پرداخت. این در حالی است که اصل وام هنوز پرداخت نشده و به صورت دینی بر عهده ی خزانه داری باقی مانده است.
از این مطلب روشن می شود که مالیات بستن حکومت بر مردم، به هر نحوی که باشد، معنایش خالی کردن جیب مالیات پردازان بینوا تا آخرین قران برای پرداخت دیون ثروتمندان خارجی است که از آنها وام گرفته شده است. در حالی که دولت می تواند با جمع آوری مالیات از مؤدیان مالیاتی خود نیازهایش را تأمین کند بدون آن که بهره ی بی خودی بپردازد.
تا زمانی که قرضه ها داخلی باشد و وام دهندگان ملت های «گوییم» باشند، نهایت کاری که صورت می گیرد انتقال پول از جیب فقرا به کیسه ی ثروتمندان است، اما وقتی افرادی خود فروخته متعهد شدند که قرضه ی خارجی را جایگزین قرضه ی داخلی کنند ثروت ملت ها به صندوق ها و خزانه های ما سرازیر می شود و ملت های «گوییم» به ما باج خواهند داد.
نوع زندگی شاهان گوییم که یک زندگی قشری و پوچ است، بی توجهی آنها به شؤون حکومت، آزمندی شدید وزرا که در راه جمع کردن پول و ثروت خودشان را به قتل می دهند، بی اطلاعی آنها از مسائل مالی و پیروی بقیه ی حکومتگران از این مشی، کشورهای گوییم را چندان وامدار خزانه های ما کرده که دیگر قادر به پرداخت آنها نمی باشد. باید بدانیم که ما در این راه رنج های فراوان و هزینه های هنگفتی را متحمل شده ایم.
در حکومت ما جایی برای رکود پول نخواهد بود و به همین دلیل چیزی به نام اوراق بهره نیز وجود نخواهد داشت، و فقط اسنادی با بهره ی یک درصد منتشر خواهد شد. در این حکومت پرداخت بهره به زالویی که رگ حیات دولت ما را می مکد صورت نخواهد گرفت. حق انتشار اوراق بهره منحصر به شرکت های صنعتی خواهد بود؛ در حالی که دولت نمی تواند از این وام ها سودی کسب کند چون دولت وام می گیرد تا هزینه کند نه این که آن را در طرح های سودآور سرمایه گذاری نماید.
حکومت نیز می تواند مثل همه ی اسناد شرکت ها را خریداری کند و بدین ترتیب به جای آن که قرض بگیرد و باج قرض بدهد (به شرکت ها) قرض می دهد و سود می گیرد. این اقدام از رکود و سودهای انگلی و سستی و تنبلی جلوگیری می کند. این امور زمانی که دولت های گوییم مستقل بودند و ما از سوق دادن آنها به سمت این مسائل هدف داشتیم، برای ما مفید بودند اما در حکومت ما جایی نخواهند داشت.
چه روشن است بی فکری و کودنی و حماقت گوییم! از ما وام با بهره می گیرند بدون آن که فکر کنند باید اصل پول و فرع آن را از جیب دولت های خود بگیرند تا قرض ما را پرداخت کنند. در حالی که برای آنها راحت تر بود که از مردم خودشان پول بگیرند (بی آن که لازم باشد بهره بپردازند). (9)
همه ی اینها دلیل نبوغ فکری ما و دلیل این است که ما قوم برگزیده هستیم؛ زیرا ما طوری به آنها جلوه داده ایم که باور کردند و معتقد شدند که وام گرفتن از ما به نفع و مصلحت آنهاست.
روش حسابرسی ما در اظهارنامه ی صادرات و واردات و درآمدها و هزینه ها روشن و واضح و بدور از هرگونه ابهامی خواهد بود. این روش حاصل قرنها تجربه ی ما در حکومت های گوییم است و دقت و قطعیت از امتیازات آن می باشد. با نگاهی به این روش هر فردی می تواند جوهر محتوای آن را ببیند و این ثمره ی ابتکار ماست. به وسیله ی این روش تمام بدی ها و نقطه ضعف های گوییم که از طریق آنها توانستیم بر گوییم مسلط شویم از بین خواهد رفت و در حکومت ما جایی برای آنها نخواهد ماند.
ما پیرامون سیستم محاسباتی خود حصاری از نظارت برخواهیم افراشت، به طوری که نه حاکم و نه کارمندان دولت، هر چند عالی رتبه باشند، هرگز نخواهند توانست برخلاف آیین نامه ها و ضوابط یک قرن جابه جا کنند و یا جریان پولی را از مسیری به مسیر دیگر انتقال دهند.
بدون این روش قاطع راهی برای حکومت کردن و حرکت در یک جاده ی مین گذاری شده وجود ندارد. بدون برخورداری از درآمدهای که ذکر کردیم سرنوشت ما نابودی خواهد بود هر چند حکومتگران قهرمان یا خداگونه باشند. ما با نصایح (گمراه کننده ی) خود به حکام گوییم آنها را از توجه به امور دولت و پاسداری از وظایف و مصالح آن غافل ساختیم و آنها را سرگرم برگزاری مراسم و جشنها و میهمانی ها و ضیافت ها کردیم، و این همه پوششی بود برای مخفی نگه داشتن برنامه ها و نقشه هایی که به تشکیل حکومت ما می انجامد. ما همه ی دربارها را پر از مردان و زنانی کردیم که نزد آنها محبوبیت داشتیم اما مزدور ما بودند. ما این عده را در پست های کلیدی گذاشتیم و آنها هم کار خود را بخوبی انجام دادند. از کوته نظری سلاطین استفاده کرده به آنها وعده های فریبنده ی گشایش و بهبود وضع اقتصادی در آینده را می دادند. این گشایش از کجا حاصل می شود؟ از مالیات های جدید؟ چنین چیزی فی نفسه امکان پذیر بود اما گوییم آن را نفهمیدند تا در طلبش برآیند. البته که باید نفهمند و نخواهند، چون آنها آنچه را ما نوشتیم و به دستشان دادیم خواندند و پیروی کردند.
پایان کار اینها روشن است. این پایان نتیجه ی راهی است که پیمودند، حاصل فرو غلتیدن آنها در ورطه ی عسر مالی و ضعف صنایع در کشورهای آنهاست.

 

پروتکل بیست و یکم

در تکمیل موضوعی که در نشست اخیر شرح دادم، یعنی قرضه ی خارجی، اینک توضیح مفصلی پیرامون قرضه ی داخلی عرضه می دارم. نیازی نیست که درباره ی وام های خارجی بازهم صحبت کنم؛ چون این وام ها ثروت گوییم را به طرف ما سرازیر کرده است اما در دولت ما خارجی ها وجود نخواهند داشت؛ یعنی هیچ چیز خارجی نیست.
ما از آزمندی و فساد مالی کارمندان عالیرتبه ی اداری و آفت و سستی و تنبلی که به جان حکومتگران افتاده است، استفاده کرده، دو یا سه برابر قرضی که به آنها داده ایم و بلکه بیشتر مسترد می داریم. حال آن که حکومت های گوییم در واقع به این وام نیازی نداشتند. کیست که بتواند همین رفتار را با ما نیز بکند؟ بنابراین، فقط به ذکر جزئیات قرضه ی داخلی می پردازم.
در مورد وام داخلی دولت اعلان می کند که مایل است یک قرضه ی مالی با فلان و بهمان خصوصیت ترتیب دهد و اسنادی را که از نوع اوراق قرضه ی با بهره است، برای پذیره نویسی منتشر می کند. برای آن که دولت موضوع را از لحاظ نوسان قیمت ها کاملاً در اختیار خود بگیرد قیمت سند را بین صد تا هزار قرار می دهد (10) و برای اولین مشتریان تخفیف قائل می شود. فردای روز انتشار اسناد ناگهان قیمت آنها به طور مصنوعی بالا می رود که علت آن بدروغ، استقبال زیاد مردم از خرید این اسناد اعلام می شود. در طی چند روز، به پندار مردم، صندوق های خزانه پر و سرشار از پول می شود؛ زیرا پول ها به طرف این صندوق ها سرازیر و حتی از نیاز آنها به مراتب بیشتر شده است (در صورتی که اگر این موضوع صحت داشته باشد پس چرا خزانه داری این مازاد را قبول می کند؟).
سپس این طور شایع می شود که پذیره نویسی چندین برابر قرضه ی مطلوب صورت گرفته است. راز مطلب در همین جا نهفته است؛ زیرا مردم خواهند گفت: ببینید! چه اعتمادی به اسناد حکومت وجود دارد!
وقتی این نمایش کمدی به پایان رسید آن گاه حجاب از چهره ی حقیقت برداشته می شود. حکومت گرفتار وامی کمرشکن شده است. او برای پرداخت بهره ی این وام به وام های جدید پناه می برد، اما این وام ها نه تنها قرض دولت را ادا نمی کند، بلکه بار تازه ای را بر دوش او می گذارد. وقتی پول قرض های جدید تمام شد، ناچار می شود که مالیات های جدیدی را وضع کند، آن هم نه برای پرداخت اصل وام نخستین بلکه برای پرداخت بهره ی آن. لذا این مالیات ها خود دینی می شود برای پرداخت دینی دیگر.
آن گاه نوبت انتقال یا تبدیل اوراق قرضه می رسد. در این حالت از بهره می کاهند و وام را به حال خود باقی می گذارند، اما این کار فقط با موافقت وام دهندگان سهامدار امکان پذیر است؛ لذا مسأله مشکل می شود. وقتی موضوع انتقال اعلام شود ممکن است کسانی که موافق آن نیستند خواهان استرداد قیمت اوراق خود شوند و چنانچه همه ی سهامداران بخواهند پولهای خود را پس گیرند حکومت گرفتار مشکل می شود و از پرداخت پول مردم در می ماند. خوشبختانه «گوییم» که از امور مالی اطلاعی ندارند همواره ترجیح می دهند که از قیمت اوراق بکاهند و بهره ی کاهش یافته را بپذیرند، ولی پول خود را در طرح دیگری سرمایه گذاری نکنند. این امر به حکومت فرصت می دهد تا خود را از وامی که گاه به چندین میلیون می رسد خلاص کند.
در حال حاضر «گوییم» نمی توانند در مورد قراضه های خارجی دست به این بازی بزنند؛ زیرا آنها می دانند که در چنین حالتی ما خواهان بازپس گرفتن کلیه ی پول های خود از آنها خواهیم شد.
در نتیجه ی این روشی که برای شما توضیح دادم بدون تردید حکومت دستخوش ورشکستگی خواهد شد و همین خود کافی است که به مردم بیاموزد بین منافع آنها و منافع حکومت فاصله ی زیادی وجود دارد.
از شما خواهش می کنم که به آنچه گفتم و آنچه هم اکنون می خواهم بگویم توجه ویژه ای مبذول دارید: امروزه تمام وام های داخلی به صورت دیون تلفیقی (11) یا به اصطلاح قرضه ی شناور (12) (کوتاه مدت- م (13) که ویژگی آنها پرداخت در کوتاه مدت است درآمده اند. این دیون همان پول های سپرده شده به بانک های پس انداز و حساب های ذخیره است. این پول ها وقتی برای مدت طولانی در دست حکومت بماند چیزی از آن باقی نمی ماند چون به مصرف پرداخت بهره ی وام های خارجی می رسد و دولت ناچار است معادل این پول ها را از محل درآمد و واردات که آخرین ذخیره ی صندوق خزانه برای رتق و فتق امور است، جایگزین آنها کند.
زمانی که ما بر تخت پادشاهی جهان جلوس کردیم، تمام این بازیهای مالی و امثال آنها را که با مصالح ما منافات دارند بکلی از بین خواهیم برد و اثری از آنها نخواهد ماند. همچنین به بازارهای بورس پایان خواهیم داد؛ چون وجود آنها به موقعیت و شکوه قدرت مالی ما لطمه می زند؛ چرا که این بازارها موجب نوسان قیمت ها می شود و این امر در ارزش پول های ما تأثیر سوء می گذارد. ما برای حفظ سطح ارزش پول خود قانونی وضع خواهیم کرد که از ترقی و سقوط پول جلوگیری می کند (زیرا ترقی خود موجب تنزل می شود و این چیزی بود که ما در آغاز دخالتمان در بازارهای گوییم به آن مبادرت ورزیدیم).
ما به جای بازارهای بورس نهادهای دولتی وامدهی بسیار عظیمی را به وجود خواهیم آورد. هدف از تشکیل این مؤسسات تعیین نرخ ارزش های صنعتی بر طبق نظر حکومت است. این نهادها می توانند در ظرف یک روز پانصد میلیون از اوراق قرضه ی صنعتی (14) خود را روانه ی بازار کنند و یا معادل همین قیمت سند از بازار خریداری نمایند. بدین ترتیب، طرح های صنعتی وابسته به نظر و خواست ما خواهد بود و شما می توانید تصور کنید که از این راه چه نفوذ و اقتداری نصیب ما خواهد شد.

 

پروتکل بیست و دوم

در تمام مطالبی که تاکنون برای شما بیان کردم هدفم این بود که از آنچه در آینده پیش خواهد آمد و آنچه امروز می گذرد و نتیجه ی آن به صورت سیلی از حوادث انبوه بزودی آشکار خواهد شد و نیز از راز روابط ما با گوییم و فعالیت های مالی و اقتصادی خودمان تصویر دقیقی به شما ارائه دهم. برای تکمیل بحث مطالب اندکی باقی مانده است که باید به اطلاع برسانم.
دهشتناک ترین نیروی عصر حاضر، یعنی «طلا»، در دست ماست. ما می توانیم در ظرف دو روز هر مقدار که طلا بخواهیم از خزانه های خود بیرون آوریم.
مسلماً نیازی نیست که بیش از این ثابت کنیم که حکومت آینده ی ما برخاسته از اراده ی خداوند است. همچنین مسلم است که با وجود برخورداری ما از این همه پول و ثروت خواهیم توانست ثابت کنیم که بدیهایی که در چندین قرن مرتکب شده ایم در نهایت کمکی بوده است به ایجاد نظم در کارها و در نتیجه پیدایش رفاه و برکت. ما انکار نمی کنیم که در خلال این حرکت، گاه به پاره ای خشونت ها و بی رحمی ها متوسل شده ایم، اما به هر حال نتیجه یک چیز بوده است. تنها کاری که ما باید انجام دهیم این است که از طریق نوشتن جزوه و مقاله ثابت کنیم که ما انسانهایی خیر و نیکوکار هستیم و این برکت فعلی را به جهان پراکنده و از هم گسیخته بازگردانیم و به انسان آزادی فردی بخشیدیم و جهانیان می توانند با برخورداری از این دو نعمت (برکت و آزادی) در سایه ی صلح و آرامش و همراه با حسن روابط اجتماعی به زندگی خود ادامه دهند؛ البته به شرط آن که قوانین موجود را کاملاً رعایت کنند. ما برای همه ی مردم توضیح خواهیم داد که آزادی به معنای بی بند و باری و پیروی از هوی و هوس و غرق شدن در محظورات نیست، بلکه آزادی یعنی کرامت و قدرت اراده در انسان، و این دو معنایشان این نیست که فرد حق داشته باشد تحت نام آزادی وجدان و برابری و امثال اینها عقاید مخرب را ترویج کند. آزادی انسان مفهومش این نیست که آدمی، با ایراد خطابه های احمقانه برای لایه های پست و بی هدف اجتماع، (15) خود و دیگران را تحریک کند، بلکه مفهوم درست آزادی فردی عبارت است از مقاومت و مصونیت شخصی که تمام قوانین زندگی را با امانت و دقت رعایت می کند. (16) آزادی فردی عبارت است از کرامت انسانی از طریق شناخت حقوق پیدا و ناپیدای دیگران. مفهوم آزادی فردی این نیست که عنان خود را به دست خیالات و تمایلات سرکش که بر محور «خود» یا «انانیت» انسان می چرخد، بسپاریم.
حکومت ما حکومتی باشکوه خواهد بود؛ زیرا به زی قدرت کامل و فراگیر آراسته است و سایه ی حکومت خود را به همه جا می گسترد و مردم را ارشاد می کند. از رهبران و خطبایی که سخنان پوچ و مطنطن بر زبان می آورند و فکر می کنند عقاید بلندی را اظهار می دارند حال آن که در واقع از مرز افکاری رؤیایی و تخیلی فراتر نمی روند، پیروی نمی کند. حکومت ما تاج (17) نظمی خواهد بود که سعادت کامل انسان را در بردارد. شعار تابناک این قدرت همه ی مردم را در برابر او به کرنش و خشوع واخواهد داشت. قدرت حقیقی با هیچ حقی، حتی اگر حق خدا باشد، سازش نمی کند و احدی جرأت نمی کند، ولو به اندازه ی یک تارمو، با نیت سوء به این قدرت نزدیک شود.

 

پروتکل بیست و سوم

برای آن که ملت ها به فرمانبرداری از ما خو بگیرند، باید به آنها درس فروتنی و قناعت داد. راهش هم این است که از تولید اشیای لوکس و وسایل بی ارزش تزیینی و تجملی بکاهیم. با این کار، اخلاق عمومی که بر اثر غرق شدن در تجمل پرستی های مهلک تباه شده بود اصلاح می شود. ما صنایع تولیدی متوسط (18) را بازسازی خواهیم کرد که معنایش کاشتن مین در سر راه سرمایه های صنعتی خصوصی است. یکی دیگر از عواملی که این بازسازی را ضروری می کند این است که صاحبان صنایع بزرگ و وسیع، بدون آن که خودشان هم بدانند، غالباً افکار توده ها را در جهت مخالف (حکومت) تحریک می کنند؛ توده هایی که اصلاً معنای بیکاری را نمی دانند (19) و این خود عاملی است که آنان را به نظام موجود سخت پیوند می دهد و در نتیجه وادار می سازد که به قدرت حکومت احترام بگذارند. اصولاً بیکاری بدترین آفت برای حکومت است و البته ما زمانی که مهار قدرت را به دست گرفتیم آن را درمان خواهیم کرد. مشروبات الکی قانوناً ممنوع خواهد شد و میگسار به دلیل آن که جرمی ضد انسانی مرتکب شده و با نوشیدن خمر در زمره ی حیات درآمده است، کیفر خواهد دید.
تکرار می کنم که مردم فقط فرمانبردار دست قدرتمندی هستند که مستقل و برکنار از همه ی آنها برایشان حکومت کند. ملت ها باید احساس کنند که این دست چونان شمشیری است که برای مبارزه با بیماری های اجتماعی و ریشه کن کردن آنها از نیام کشیده می شود. مردم چه احتیاج دارند که پادشاهان دارای روح فرشته باشد؟ آنها باید او را مجسمه ی قدرت و اقتدار ببینند!
پادشاهی که جای تمام حکام فعلی را که در حاشیه ی زندگی جوامع پوسیده کورکورانه حرکت می کنند می گیرد - جوامعی که ما آنها را به لبه ی پرتگاه و فساد کشانده ایم و همه چیز حتی قدرت خداوند را منکرند و آتش هرج و مرج از هر سو در میان آنها زبانه می کشد - این پادشاه قبل از هر چیز وظیفه دارد که این آتش شعله ور را کاملاً خاموش کند. برای این کار ناچار است که تمام این جوامع را، ولو با رنگین کردن آنان با خون خود، از بین ببرد و آنها را به صورت ارتشی منظم از نو احیا کند؛ ارتشی که آگاهانه با تمام آفتی که جسم حرکت را بیمار می کند مبارزه نماید.
این حاکم را خداوند برگزیده است تا نیروهای شر و پلیدی را که برخاسته از غریزه و وحشی گری است و ربطی به خرد و انسانیت ندارد، نابود کند. این نیروها هم اکنون سرمست از باده ی پیروزی هستند و زیر ماسک آزادی و حق، دست به هر نوع دزدی و غارت می زنند. نظم اجتماعی را به بازی گرفتند و آن را به کلی نابود کردند تا بر فراز ویرانه های آن تخت پادشاهی یهود را قرار دهند. اما در روز برقراری پادشاهی ما به حساب این نیروها رسیدگی خواهد شد و از سر راه پادشاه ما چنان جارو خواهند شد که اثری از آنها باقی نماند.
در این هنگام می توانیم به ملل جهان بگوییم: خداوند را سپاس گویید و سر تعظیم فرود آورید در مقابل کسی که مهر سرنوشت انسان در پیشانی اوست؛ انسانی که خداوند ستاره ی خود را نصیب او کرد و با این کار روشن ساخت که تنها او می تواند ما را از بند تمام نیروها و شروری که گفتیم آزاد کند.

 

پروتکل بیست و چهارم

در پایان راجع به تقویت ریشه های سلاله ی داودی به نحوی که تا پایان روزگار ادامه یابند، صحبت می کنم.
راز این ماندگاری، در درجه ی نخست، نهفته در همان اصلی است که دانشمندان ما را تا به امروز قادر ساخته است امور جهان را بچرخانند. این اصل هدایت فکری جامعه ی بشری است.
افرادی از نسل داود کار تربیت پادشاه و جانشین او را که نه با معیار حق وراثت، بلکه به دلیل شایستگی و لیاقتی که دارند انتخاب می شوند، به عهده خواهند گرفت، و آنها را به ژرف ترین اسرار سیاست و روش ها و برنامه های حکومت آشنا خواهند کرد، و سخت مواظب خواهند بود که چیزی از این مطالب به خارج درز نکند. هدف از این کار این است که همه ی مردم بدانند زمام حکومت تنها به دست کسی سپرده می شود که از اسرار سیاست و هنر حکومت گری اطلاع داشته باشد.
این نامزدها منحصراً کسانی خواهند بود که نحوه ی اجرای برنامه های ما، امعان نظر و دقت ورزی، مقایسه و سنجش تجارب گوناگون چندین سده ی گذشته با هم و برداشت ها و نتیجه گیری های ما از روند سیاسی - اقتصادی و علوم اجتماعی به آنها آموزش داده خواهد شد. به عبارت خلاصه: روح قوانینی که طبیعت، خود، برای اداره ی روابط انسانی افراد بشر و حکومت بر آنها وضع کرده است به این نامزدها تعلیم داده خواهد شد.
اگر در ضمن تحصیل و آموزش کسانی که برای نشستن بر تخت سلطنت داودی انتخاب شده اند، سبک مغزی یا سستی و یا هر عمل دیگری از این قبیل که عامل تباهی حکومت و قدرت است و حاکم را در انجام وظایف و مسؤولیت هایش ناتوان می سازد و به حیثیت مقام سلطنت لطمه می زند، از آنها سر بزند مانع رسیدن آنها به تاج و تخت خواهیم شد.
دانشوران ما زمام حکومت را فقط به دست افرادی خواهند سپرد که کاملاً بتوانند با بی رحمی و قاطعیت و انعطاف ناپذیری و خشونت حکومت کنند.
چنانچه پادشاهی قانونی به مرضی گرفتار آید که موجب سستی اراده و فکر می شود و یا به یکی از صفات صلاحیت برای سلطنت لطمه می زند، از سلطنت کنار خواهد رفت و زمام آن را به دست جانشین جدید و مقتدر خواهد سپرد.
هیچ کس، حتی مشاوران نزدیک پادشاه، نباید از برنامه هایی که وی برای زمان حال و آینده دارد مطلع شود. فقط خود پادشاه و سه نفر دستیار او از این برنامه ها آگاهی خواهند داشت و بس.
مردم در وجود پادشاه که با اراده ای آهنین و تزلزل ناپذیر برخود و تمامی بشریت فرمانروایی می کند، چهره ی سرنوشت و زوایای آن را خواهند دید. و احدی نخواهد توانست از عقیده ی پادشاه و تمایلات و گرایش های او کمترین شناختی به دست آورد و از این رو محال است که کسی مانع راه او که راهی مبهم و ناشناخته است، شود.
بدیهی است که پادشاه باید برای اجرای برنامه های حکومت از قدرت فکری و هوشی برخوردار باشد. به همین علت پادشاه تنها زمانی بر عرش سلطنت جلوس خواهد کرد که قبلاً قوای فکری او به وسیله ی آن سه دانشمند دستیار سنجیده و ارزیابی شود.
برای آن که ملت پادشاه را از نزدیک بشناسد و او را دوست بدارد لازم است که وی در میدان ها و صحنه های عمومی با آنها به گفتگو بپردازد. این کار نیروی طرفین - شاه و ملت - را به هم پیوند می دهد؛ دو نیرویی که در حال حاضر از یکدیگر بریده و جدا هستند و علت آن هم ترس و وحشتی است که ما در بین آنها ایجاد کرده ایم.
ما می بایست بین این دو نیرو ترس و وحشت به وجود آوریم؛ زیرا زمانی که این دو قدرت از هم جدا شدند زیر نفوذ ما قرار می گیرند.
پادشاه یهود نباید تسلیم خواسته های خود، بویژه خواسته های جسمانی، باشد. او نباید اجازه دهد که غریزه سرکش بر عقل چیره شود؛ زیرا شهوات مهلک هستند و قوای عقلی را از کار می اندازند و نور بصیرت و بینش را خاموش می کنند و افکار را به آخرین درجه ی پستی فرو می کشانند.
پادشاهی که از تبار پاک داود است و بار بشریت را به دوش می کشد و در لباس سرور بزرگ بر سراسر جهان حکم می راند، باید همه ی شهوات و خواسته های فردی خود را در راه ملتش فدا کند. سرور بزرگ ما باید مبرا از هر عیبی باشد. او باید الگوی برتری باشد.
امضا کنندگان: نمایندگان درجه ی 33 صهیون (20)

 

 

پی نوشت ها:
1-
Percentage
2- خ.ت: منظور سال 1901 است.
3- خ.ت: زیرا اگر به پادشاه اجازه داده شود که دارایی خصوصی داشته باشد این گونه به نظر خواهد رسید که گویا تمام املاک و داراییهای حکومت از آن او نیست (در صورتی که به عقیده ی پروتکلها پادشاه یهود مالک تمامی داراییهای حکومت است-م).
4- خ.ت: این مازاد
5-
interest-bearing bond
6-
Treasury bills
7- خ.ت: وزارتهای دارایی
8- خ.ت: آیا قرضه ی خارجی جز زالو چیز دیگری است؟
9- بین پرانتز را از ترجمه ی خلیفه تونسی اضافه کرده ایم.
10- خ.ت: دولت این اسناد را با قیمت بسیار پایینی منتشر می سازد تا همگان بتوانند سهمی را بخرند.
11-
Consolidated bond
12-
Floating debt
13- بین پرانتز را از ترجمه ی خلیفه ی تونسی و نیز قاموم الاقتصاد و التجاره، آورده ایم- م.
14-
industrial bonds
15- خ.ت: برای توده های ناآرام و برآشفته.
16- خ.ت: ما به جهانیان خواهیم آموخت که آزادی درست عبارت است از عدم تجاوز و تعدی به فرد و دارایی او مادامی که این فرد به کلیه ی قوانین حیات اجتماعی صادقانه پایبند است.
17- خ.ت: بنیانگذار.
18- خ.ت: صنایع روستایی (
Peasant industries).
19- خ.ت: و ملت در اثنای اشتغال به صنایع محلی مفهوم «بیکاری» را نمی فهمد.
20- این درجه، عالیترین درجات فراماسونری یهودیت است زیرا امضاکنندگان پروتکل ها بزرگترین فراماسونهای جهان هستند.

منبع: نویهض، عجاج، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (1387).

نظرات  (۱)

جالب بود . پروتکل اول رو خوندم.

بدون شک اینها بارها و بارها در داخل کشور ما فعال بوده اند و تاثیرگذاری کرده اند بدون اینکه غالب مردم متوجه شده باشند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی