یادداشت 192 : داستان مباهله پیامبر (ص)
امام صادق (ع) : نصارای نجران به همراه رئیس ونایب و ......... نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آمدند وعرض کردند: ما را به چه دعوت می کنى؟ فرمود: به این که شهادت دهید خدایی جز اللّه نیست ومن فرستاده خدایم وعیسی بنده ای مخلوق است که می خورد ومی آشامد وصحبت می کند .... پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: پس با من مباهله کنید. اگر من راستگو باشم لعن ونفرین ، شما را می گیرد واگر دروغگو باشم لعن ونفرین ، مرا می گیرد. گفتند: منصفانه است. آن گاه وعده مباهله گذاشتند.
وقتی به خانه های خود برگشتند بزرگانشان گفتند: اگر با قوم خود به مباهله آمد با او مباهله می کنیم ؛ زیرا در این صورت او پیامبر نیست اما اگر فقط با خانواده اش برای مباهله آمد با او مباهله نمی کنیم؛ چون اگر خانواده اش را به خطر انداخت حتما راست می گوید.
صبح که شد نزد پیامبر خدا آمدند، دیدند آن حضرت ، امیرالمؤمنین وفاطمه وحسن و حسین(ع) را همراه خود آورده است . آنان متوجّه شدند وبه رسول خدا گفتند: با تو توافق می کنیم، ما را از مباهله معاف بدار. پس، رسول خدا بر گرفتن جزیه از آن ها مصالحه کرد وآنان پراکنده شدند ورفتند (میزان الحکمه 2 صفحه 77) .