اردویی بدون قاشق
اردویی برای جا انداختن عینک امتحان/اردویی بدون قاشق/چطور نگرش انسان ها را به امتحان تغییر دهیم
یک مثال بزنم عرضم تمام. ما در اردویی این مثال را اجرا کردیم نصفه و نیمه، بعد به دوستان دیگر گفتم آنها در اردوهایشان کاملتر اجرا کردند، چقدر نتایج زیبایی داشت واقعاً! خدایا! نگاه ما را به هستی آنچنان که خودت فرمودی «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» آن خدایی که مرگ و زندگی را برای امتحان آفرید تا ببیند چه کسی بهتر عمل میکند، خدایا! نگاه ما را به زندگی بر اساس تعریف خودت که زندگی تماماً امتحان است نگاه ما را از عینک امتحان به کلّ زندگی قرار بده.
خب آن مثال را بزنم، گفتیم بچهها را ببرید اردو، میگفتند حاج آقا! بیایید سخنرانی، گفتم بابا! دیگر سخنرانی در اردو هم سخنرانی؟ اردو ابزار خاصّ خودش را دارد، در زندگی به بچهها یاد بدهید مفاهیم را، گفتند یعنی چی در اردو؟ داریم میبریم اردو بیا برایشان سخنرانی کن کلاس بگذار، حالا ما هم شاید از به خاطر وقتتنگی این را بهشان گفتیم ولی واقعش این است که من به اردو خیلی معتقد هستم.
از خانوادههای محترم، از مادرهای محترم و گرامی و بامعرفت تقاضا میکنم بچههایشان را اردو ببرند، کلّ زندگی یک اردو است، در مسافرتهایی که میروید، بعد در اردو برنامهریزی بکنید بگذارید من نمونهاش را به شما بگویم که در اردو انسان با زبان بیزبانی چهجوری بساط انتقال مفاهیم دینی را پهن میکند، بله جایتان خالی گفتیم آقا! بیایید در اردو بدون کلاس آموزش بدهید بابا! کشتید این بچهها را از بس سخنرانی و کلاس بردید، خفه شدند.
گفتند چهجوری ما این کار را بکنیم؟ گفتم این کار را بکنید ببین شما یک شب آش به بچهها بدهید بعد همچین که آش در اردو دادید یکدفعهای بگویید که ببخشید! این قاشقها امشب قاشق نیست سرِ سفره باید دوستان زحمت بکشند بدون قاشق غذا بخورند، حالا هر کی یک عکس العملی نشان میدهد، آقا! شما هم اردو بلد نیستی بگذاری اردو نگذار دیگر، یک قاشق هم نتوانستید هماهنگ بکنید مدیریت ضعیف است.
یکی میرود قاشقش را میآورد به بغلدستیاش میگوید هان! ببین من قاشق دارم بهت گفتم قاشق شخصیات را هم بیاور، آن یکی میرود قاشقش را میآورد میدهد به بغلدستیاش میگوید بگیر عزیزم! تو بخور بعداً من میخورم اشکال ندارد، یکی برخورد قشنگ میکند میگوید آقا! حالا یک شب نتوانستند قاشق بیاورند دیگر اردو است دیگر، اردو که نیامدید میهمانی که عروسی که نیست اردو است بالاخره باید زجر میکشیدی حالا یک شب قاشق نداری.
برخوردها که شد نصف سوپ را که خوردند و آش را که خوردند آخر آش بدون قاشق هم یک کمی سخت است خوردنش، بعد چیکار میکنی؟ میگویی قاشقها را بیاورید، بعد میگوید قاشقها اینجا پشت پرده بود خواستیم آنهایی که عکس العمل قشنگ نشان دادند ازشان تشکر کنیم، ده دفعه در اردو در مقاطع مختلف این بلا را سر بچهها بیاورید بعد دیگر در اردو برق میرود بچهها به هم نگاه میکنند به جای بد و بیراه گفتن میگویند این امتحان است ها! صبر کن الان الان یک چیزی میشود صبر کن.
بعد آقا! ما این کار را کردیم، کار به جایی رسید زیرپیراهنشان را بچهها تا کرده بودند انداخته بودند روی بند، اردوگاه باغرود نیشابور، بعد میرفتیم زیرپیراهن را برمیداشتیم یک زیرپیراهن را گِلی میکردیم میانداختیم روی زمین، حالا زیرپیراهنها شبیه همدیگر است دیگر، بعد میگفتیم آقا! مثل اینکه زیرپیراهن شما را انداختند روی زمین، میگفت ای! اینها چه بیمبالات هستند زیرپیراهن را من شسته بودم، میگفتیم هان! این زیرپیراهن مال شما، «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ» این امتحان خوفی بود، عجله کردی در قضاوت، آن یک زیرپیراهن دیگر است، منبعد اگر اتفاقی برایت افتاد زود قضاوت نکن.
آقا! تمام زندگی میشد...، آخر اردو شرترین بچهها که هیچی را نمیتوانستند تحمل بکنند کفششان را دمِ نمازخانه برمیداشتند بعد میگفتند کفشت را بردند میگفت نه! حالا حتماً یک امتحان است، آرام میشد، آرام شد دیگر، فهمید همهاش امتحان است، میگفتند آقا! این هدیه اینجا بود مثل اینکه مال شماست، دیگر برنمیداشت میگفت نه! این امتحان است الان من این را بگیرم میگوید مال تو نبود، همهاش امتحان است.
یک اردوی سرگرم کننده، پرمحتوا، به جای اینکه هِی کلاس بگذاری، با زبان عمل بهش بگو این امتحان است، همه چیز در آن اردو امتحان بود، همه چیز در آن اردو نقشه بود، همه چیز برنامه بود، نه برنامهها و نقشههایی که اذیت بکند، خیلیهایش هم شادیآفرین بود، خیلیهایش هم صفا میداد، دقت فرمودید؟
یک غذای خوشمزه...، میگفتم به دوستان یک غذای خوشمزه ببرید بعد از یک مقداری گرسنگی بعد بچهها میگفتند ببین! این غذا زیاد هم دارند غذا میدهند این یک امتحان است ها! فکر کنم امشب میخواهند سحر بردارند ببرند کوه، آقا! بچهها با احتیاط غذا را میخورند میگفتند حالا چی نکن این همه چیز در این اردو امتحان است.
بهخدا زندگی همهاش این است، بگذارید ما شبهای بعد به ویژگیهای امتحانات الهی بپردازیم اصل نگاه به زندگی از عینک امتحان دیگر حل شده باشد دیگر، امشب تمامش کنیم این بحث را دیگر. خدایا! توفیق این نگاه که در قرآن کریم از ما خواستهای که به کلّ زندگی از عینک امتحان نگاه بکنیم به ما عنایت بفرما. نه در هیچ شادیای غش بکنیم و نه در هیچ غمی ضعف بکنیم، یک روحیۀ متعادلی داشته باشیم برویم جلو، با صلابت و ایستادگی، آدم در این روحیۀ متعادل عاطفهاش سرِ جایش هست ولی تذلذل پیدا نمیکند، انسان رنجها را میفهمد میچشد امّا متذلذل نمیشود.
زندگی
یعنی امتحان -جلسه2 - مسجد جامع قلهک - 90