اگر میخواهید روش سخن گفتن با خدا را یاد بگیرید
ترجمه ادعیه را حتما مطالعه کنید.
اگر میخواهید روش سخن گفتن با خدا را یاد بگیرید
ترجمه ادعیه را حتما مطالعه کنید.
مناجات التائبین
خدایا خطا و گناهان لباس خواری و ذلت مرا پوشانیده - و دوری از تو جامه عجز و بینوایی بر تنم انداخته - و جنایت بزرگ هوای نفس پرستی مرا دل مرده ساخته - تو ای خدا از رجوع به لطف و کرمت باز این مرده دلم را زنده گردان - ای مقصد و مقصود و مطلوب و آرزوی من – قسم به عزتت که من کسی که گناهانم را ببخشد غیرتو نمیدانم – و آنکه در هم شکستگیهای امورم را جبران کند جز تو نمیبینم - من به آه و ناله و کمال خضوع و به درگاهت آمده ام - و به خواری و مذلت به سویت رو آورده ام - پس اگرم تو از در برانی دیگر به که رو آرم - و اگرم تو رد کنی از حضورت پس به که پناه ببرم - پس آه از تاسف و حسرت خجلت و افتضاح من - و وای از اندوه و غم مصائب و کردار زشت من
خدایا سایه ی ابر رحمتت را بر سر گناهان سوزان من بینداز و باران لطف و محبتت را بر عیوب و پلیدیهای اعمالم بباران خدایا آیا بنده ی گریخته به جایی جز به درگاه مولایش رجوع تواند کرد - یا از خشم و غضب مولایش غیر او احدی حمایتش تواند نمود –
خدایا اگر پشیمانی از گناه توبه است قسم به عزتت که من از پشیمانم - و اگر استغفار و طلب آمرزش کردن موجب محو گناه است به لطفت من از آمرزش طلبانم – ترا سزد که بر ما عناب کنی تا باز (به لطف ایی و) خشنود گردی
خدایا قسم به قدرتت بر من که توبه ام بپذیر و به حلمت بر عصیانم که از من درگذر و به علمت به احوالم که با من به رفق و محبت نظر فرما –
خدایا تویی که دری از عفو و بخششت بروی بندگان باز کردی و نامش توبه نهادی و در کتابت فرمودی (ای بندگان به درگاه من به توبه با حقیقت) باز آیید (تا از گناهانتان در گذرم) پس عذر آنکه از این درگاه (به روی گناهکاران) باز کردی غافل است چه خواهد بود؟
ای خدا اگر گناه از من زشت است عفو از تو زیباست – ای خدا - من اولین بنده ای نیستم که گناه کرده از او درگذشتی و به درگاه کرمت آمد و به او احسان کردی (بسیار چون من گنهکاران را بخشیده ای و به آنها جود و کرم فرمودی ) – ای دادرس پریشان دلان - ای برطرف سازنده ی غم و رنج و زیان – ای بزرگ احسان - ای آگاه از سر بندگان - ای نیکو پرده پوش بر گناهان - جود و رحمت نامنتهای ترا به سوی تو شفیع می گردانم - و به جناب تو در مهربانیت نزد تو توسل میجویم - پس دعایم مستجاب کن و از امیدی که به لطف تو دارم محرومم نگردان - و توبه ام قبول فرما و خطاهایم بکرم و رحمتت محو گردان ای مهربانترین مهربانان عالم.
یا صاحب الزمان ! من ضعیف هستم دستم را بگیر تا زمین نخورم ! یا بن الحسن ! جاروکش نمی خواهی ؟ جارو را نباید به دست آدمهای قوی داد بلکه باید به دست آدمهای ضعیف داد ! شنیده ام بعضی ها می گویند: یابن الحسن ! دوست داریم فرمانده سپاهت بشویم ! یابن الحسن ! من می خواهم کفشهای سربازانت را واکس بزنم. آیا واکسی نمی خواهی ؟ چون فهم و شعور ندارم بیرونم نکن ! از تو خواهش می کنم مرا راه بده ! می خواهم در خیمه شما باشم . حال با آشپزی کردنی ، سیب زمینی پوست کردنی و... آقا ! یابن الحسن ! تو را به حق پیراهن سیاهی که برای حسینت پوشیده ام، ما را قبول کن ! می خواهم به درد بخورم ، میخواهم جزء ضعفاء نباشم. اگر هم بیشتر از این ظرفیت ندارم تا آدم شوم همین ضعیف باشم ولی ضعیفی که عالم را تکان بدهد و عالم را زیر و رو کند. مثل غلام سیاه حسین ع ، مثل آن غلام ترک که در کربلا بود و اصلا با آقا آشنا نبود غلام یکی از اصحاب آقا بود. گفت : بگذار ما هم با حسین ع یک خداحافظی بکنیم. لحظات جان دادن صدا زد :
السلام علیک یا اباعبدالله ! و از حال رفت. یکدفعه احساس کرد صورتش گرم شده است. این کیست که روی صورت من نفس می کشد؟ کیست که اینقدر مرا دوست دارد؟
نکند مادر یا پدرم آمده اند، چشمهایش را باز کرد ، دید صورت حسین ع روی صورتش است.
یابن الحسن ! شما که ضعیف کش نبودی. من ضعیفم ، آقا ! تحویلم بگیر ! من می خواهم ضعیف خوب باشم نه ضعیف بد.
مناجاتت را کردی ؟ روضه بخوانیم ؟ آدم وقتی کنار خرابه شام می آید و در می زند... چه می گویی خرابه شام که در ندارد ! وقتی کنار خرابه شام می آیی تا گدایی کنی به زینب (س) خدمتی کن ! آیا از من کاری بر می آید؟ در خرابه شام رفته ای و به فکر خودت هستی ؟ داری گدایی می کنی؟ برو بگو خانم ! آیا کمکی می خواهی تا برایتان انجام بدهم ؟ می دانی خانم به تو چه می گوید؟ می گوید : دم در خرابه بایست وقتی نامحرم ها می آیند تا به ما نگاه کنند ردشان کن بروند ! برو از خانه ات پرده ای هم بیاور تا دم در خرابه بزنیم.
اللهم ارنی الاشیاء کما هی
خدایا اشیاء عالم را آنگونه که هستند به من نشان بده،
خدایا کمک کن دین را هم آنگونه که هست ببینیم، نماز را آنگونه که هست ببینیمش، تمام احکام و نگاهمان درست باشد، نگاهمان دقیق باشد، نگاهمان قشنگ باشد. (این دعا را حتما در قنوت نمازهایمان استفاده کنیم).
من اخیراً رفته بودم کره مریخ آنجا در کره مریخ دیدم که جلسات قرائت قرآن هست؛ شما کره مریخ رفتید؟ نرفتید؟ رفتید؟ نرفتید؟ حالا بروید یک سفر بروید بد نیست، آنجا جلسات قرائت قرآن کلی قاری جمع میشوند، قرآن میخوانند هم قرآن میخوانند هم خیلی خوب هم میگویند الله الله، من رفته بودم بعد دیدم که خب دعا کردند و بلند شدند رفتند، گفتم اِ پدر آمرزیدهها این چه شد پس؟ بقیهاش؟ بقیه ندارد قرآن خواندیم رفتیم؛ گفتم روضه، یک مدح علی، یک اشکی برای حسین پاره پاره شده بدن، این قرآن است، دیدم آقا قاری قرآن خواند و کسی روضه نخواند خاک بر سر من و رفت. عجیبه؟ آقا عجیب نیست؟ خیلی عجیب است اینها هم دیگر از این بدعتهای نوینی است که گذاشتند، قرآن و اهلبیت هیچ وقت از هم جدا نمیشوند.
حالا یک کره دیگری هم رفته بودم یک هیئتی راه انداختند از اول تا آخر هیچی قرآن نخواندند، آن هم خیلی جالب بود، بابا امام حسین به خاطر قرآن سرش بالای نیزه شد، لذا من به هیئتها پیشنهاد میکردم در شب عاشورا سینه دارید میزنید، گریه میکنید، یک دفعهای سینهزنی را قطع کنید، مردم التهاب دارند، بگویید امشب شب آخری است که صوت قرآن حسین شنیده میشود، یک دفعهای یک قاری خوشگلی شروع کند قرآن خواندن که مردم پای قرآن گریه کردن را یاد بگیرند، آیه قرآن برایش داریم ببین ما چقدر کار مانده که باید انجام بدهیم. قرآن پایش اشک بریزد روضه پایش اشک بریزد، این اصیل میکند. کسی پای قرآن هم گریه کرد ، دیگر مدّاحیش ترانهخوانی نمیشود. میخواهید طرف دلش نچسبد به ترانهخوانی، در هیئتش یک قرآن هم بخوان، این حرمت قرآن وزانت جلسه را میبرد بالا، میگوید بابا ما الان میدانیم با کلام خدا اشک ریختیم، باید این کلام مثلاً اگر یک کمی قرتی بازی درش باشد که نمیتوانیم باهاش اشک بریزیم.
یک روضه برایتان بخوانم باور کنید چقدر حسین
نورانی، پاک، بیآلایش، چقدر زیبا و لطیف بود، چقدر خود نداشت، چقدر من نداشت،
فاجعه نبود با چنین مرد بزرگی اینگونه برخورد کنند؟ عمر سعد ملعون شمشیر کشید، نزدیک
گودی قتلهگاه شد، میگویند ساعتی حسین در گودی قتلهگاه در حالِ جان دادن بود،
کسی جرأت نمیکرد از اُبهت حسین نزدیک بشود، عمر سعد خواست خودش سر از بدنِ حسین جدا
کند، نزدیک گودی قتلهگاه شد، صدای نحیف حسین را شنید، آقا فرمود عمر سعد بدبختتر
از تو در این لشکر نبود؟ تو مجبور هستی بیایی خودت را بیچاره کنی؟ برو بگذار یک کس
دیگر بیاید و عمر سعد خجالت کشید و برگشت.
بگو حسین تو با دشمنِ خودت با محبّت برخورد میکنی چه کار میکنی یا اباعبدالله؟ تو یادت نرفته لطف کردنِ به عمر سعد، فرماندۀ سپاه دشمنانِ توست، تو هنوز در این اوج غم، در اوج مصیبت هنوز به یاد خودت نیافتادی، خودت را نگاه کن! تا عمر سعد نزدیک شد چهار تا نفرین بهش بکن بگو خدا لعنتت بکند که بچههای من را قلم قلم کردی، به فکر خودت باش حسین! تو یک ذره نفس نداری، نفسانیت نداری، برداشت به فرماندۀ قاتلین خودش بالاترین محبّت را کرد و این آخرین محبّتی بود که حسین کرد و رفت.
چنین مردی در اوج پاکی تا روز قیامت برایش گریه بکنند کم است، حالا صبر کنید آقایمان مهدی فاطمه انشاءالله بیایند تازه گریه کردنِ برای حسین آغاز خواهد شد، تازه مردم مهدی فاطمه را میبینند در اوج لطافت و بعد میبینند او چه اشکی میریزد برای جدّش حسین، تازه میفهمند این حسین کی بوده که چگونه باهاش برخورد کردند، تازه برای حسین گریه خواهند کرد مردم عالم و از اولین کارهایی که مهدی فاطمه میکنند میایستند روضه برای حسین میخوانند.
استاد در سخنرانی میفرمودند هنوز این مثنوی تکمیل نشده ، لذا بنده قسمتی کوتاهی از آن را در وبلاگم ثبت میکنم.
.......................................این اذان است یا صدای پای یار................این نسیم است یا نوای جویبار
.......................................گر نوایش بر لب داوود بود................از سماعش عالمی نابود بود
.......................................بشنوید بوی بهاران میرسد................نالههایی از نیستان میرسد
......................................در قنوتم بادهای ده از شراب................غرقه شو در دیدۀ دریا ز آب
......................................ربنــاهــای مــرا بــالا ببر................ناامیدم کرده این چشمان تر
.....................................ای رکوعت شاخۀ پر بار دل................ای تواضع از نگاهِ تو خجل
.....................................بر دو کتفم داغ قربانی بزن................یا به سر تاج سلیمانی بزن
....................................من نه بیقدرم که عالم در سجود................از برای من به خاک افتاده بود
...................................هان ببین افتادهام از پا برت................سودهام سر تا قدم را بر درت
..................................خواستی صورت به خاکم بنگری................بهر مویت در هلاکم بنگری