استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۳۲ مطلب با موضوع «امتحانات الهی ومشکلات زندگی» ثبت شده است


«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ»


نترس آقا !

اگر نترسی، کلّی از بلاها کاهش پیدا می‌کند.


دوم : استغفار عزیز من! بلا را کاهش می‌دهد- یک عرق‌خورِ چاقوکشِ دزدِ نمی‌دانم بی‌همه چیز جنایت‌کار، می‌رود درِ خانۀ خدا چه‌جوری می‌رود؟ سرش را می‌اندازد پایین، اصلاً حرف نمی‌زند، می‌گوید: آقا! من چه بگویم؟ من چه بگویم؟ او چه‌جوری می‌رود، تو هم همین‌جوری برو پیش خدا، خدا خیلی بهت نگاه خواهد کرد.

از شما می‌خواهم  از دو ‌تا موضوع استغفار کنید. یک؛ از کلیّۀ گناه‌ها و مکروه‌ها و جاهایی که کم گذاشتی. خب حاج‌آقا! دیگر چیز دیگر باقی نمی‌ماند. چرا دوتا چیز دیگر باقی می‌ماند. دو؛ از همۀ کارهای خوبی که کردی. بگو خدایا! ببخش من را، ناچیز بود، بد نیّت بود، بی‌نیّت بود، بی‌ارزش بود. بابا! من این کار را کردم، من دست به دریا بزنم نجس می‌شود، من آن کار را کردم ارزشش می‌آید پایین دیگر. خدایا! نمازهای من را ببخش، خدایا! قرآن خواندن‌هایم را ببخش، مسجد رفتم ببخش. ببین من خیرت را می‌خواهم ها! ببین چه خواهد شد.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۳۸
محمد رئوفی

یونس ابن یعقوب از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که :

" [در خصوص مومنان]هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود، ملعون است و دور از رحمت خداوند.‏ گفتم: واقعاً ملعون است!؟ فرمود: بله.‏ گفتم: واقعاً!؟ باز فرمود: بله.‏

پس چون امام(ع) سنگینی مطلب برای من را مشاهده کرد، فرمود:‏ ای یونس! از جمله ی بلا و آسیب به بدن، همین خراش پوست و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینها است [نه لزوماً مصیبت های بزرگ].‏

مومن نزد خداوند با فضیلت تر و گرامی تر از آن است که بگذارد چهل روز بر او بگذرد و گناهانِ او را پاک ننماید؛ ولو به یک غم پنهان در دل , که او نفهمد این غم از کجا حاصل شده است.

به خدا قسم، وقتی یکی از شما سکه های درهم را در کف دست وزن می کند و متوجه نقصان آن شده و غصه دار می شود، سپس دوباره وزن می کند و متوجه می شود که وزنش درست بوده، همین غصه ی کوتاه و گذرا، موجب آمرزش برخی از گناهان اوست.‏" 

الوسائل : 11 / 518 ج 7 والبحار : 76 / 354 ج 21 عن کنز الکراجکی : ص 63 بإسناده عن یونس بن یعقوب

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۱ ، ۱۹:۵۴
محمد رئوفی

وقتی  انسان به «هدف» نگاه کند، به هدف عشق بورزد، کار کردن در مسیر هدف برایش آسان می‌شود. هر موقع دیدی که دینداری برایت سخت است، هدف را گم کرده ای. حتی  هر موقع دیدی زندگی سخت است، هدف از زندگی را گم کرده ای. اگر بگویی زندگی سخت است یعنی زندگی‌ات هدف ندارد؟ عشق رسیدن به هدف، زندگی و بندگی را سهل و شیرین می‌کند.

هدف چیست؟ قربه الی‌الله. قربه الی‌الله را اگر پیدا کنی، زندگی آسان می‌شود؛ بندگی آسان می‌شود. مثلاً خدمت به خلق برایت مثل آب خوردن می‌شود، اگر قربه الی‌الله هدف تو باشد. به خدا قسم گناه کردن برایت سخت می‌شود. اصلاً دشوار است؛ نمی‌توانی گناه کنی. 

هدف را چه طوری پیش خودمان شیرین کنیم؟ از هر شیرینی چشم بپوشی؛ به خاطر شیرینی خدا، شیرینی قرب خدا، این کار تقرب الی‌الله را برایت شیرین می‌کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۵۷
محمد رئوفی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۱۵:۵۴
محمد رئوفی


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۱
محمد رئوفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۸
محمد رئوفی

موقع امتحان‌های سهمگین شده، موقع غربال کردن بین مؤمن‌ها شده، یک زمانی یکی نمازخوان بود، می‌گفتیم وای چه خانوادة نازنینی، همه نماز می‌خوانند. حالا دیگر زمان این حرف‌ها گذشته. فدای همة نمازخوان‌ها من بشوم، که کمتر از نمازخوان‌ها هستم، ولی خدا پدر نمازخوان‌ها را می‌خواهد دربیاورد. حواستان جمع باشد. بیا اینجا ببینم! تو چرا دینداری خودت را قوی نکردی؟ تو با ضعیف دینداری کردنت آبروی دین را بردی! چرا عامل جاذبة دین نشدی؟ یک عمری است ما داریم به شما فاز می‌دهیم، یک عمری است به شما داریم برق و انرژی می‌دهیم، نورافکن چرا نشدی؟ چی کار کردی سیم‌پیچی‌هایت قاطی کرده دینداری را نورش را پخش نکردی در جامعه؟

شغلت چیست؟ خیاطی ، بشو رجبعلی خیاط. نجاری، بشو رجبعلی نجار. این حرف‌ها را بگذار کنار. این که دین مال علماست و آخوندها و این‌ها، این‌ها باید دین را در جامعه تقویت کنند، این‌ها را بریز دور. همه ماشاالله، هزار ماشاالله شما آدم‌های فهمیده‌ای هستید.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۳
محمد رئوفی

من به روح تو، با دل تو کار دارم نه به رفتار تو فدایت شوم! تا می‌توانی محبت کن، تا می‌توانی دل به‌دست بیاور، تا می‌توانی مهرورزی کن، تا می‌توانی گذشت داشته باش، تا می‌توانی عاطفه داشته باش یعنی عاطفه به معنای اینکه عاطفه نشان بدهی مهربانی کن، ولی غش نکند دلت برای لذت بردن. من برای خودت دارم عرض می‌کنم، دنیا یک قواعدی دارد، همچین که غش بخواهی بکنی برای لذت بردن از این نعمت، خدا به ملائکه می‌فرماید : یک کمی بکشید عقب، نعمت یک کمی می‌رود عقب، این نه این ول کرده خودش را، یک لکه بیانداز رویش. لکه می‌افتد رویش، آه! ببین! داشتی خیلی خوشت می‌آمد، نباید غش بکنی همین‌جوری، در ارتباط‌های دیگر.

این برای دوام نعمت لازم است، برای دوام نعمت، برای قوام نعمت، برای کمال نعمت لازم است که تو از نعمت زیاد لذت نبری، لذت ببر نوش جانت ولی زیاد نه، زیاد لذت بردن به چیست؟

رفقا! اگر کسی از یک لذتی تصمیم داشته باشد زیاد لذت ببرد داستان عشق و نفرت پیش می‌آید، از یک لذتی زیاد بخواهی لذت ببری کوچکترین لکه‌ای روی آن لذت بیافتد، کوچکترین نقصان، کوچکترین بویی استشمام بشود برای اجل و پایان نعمت، نفرت نسبت به زمین و آسمان پیدا می‌کنی، می‌ترسی، ترسو خواهی شد، لطمه می‌خوری از نظر روحی، وابسته نباش بگذار مستقل باشی؛ این یک.

دوم؛ اگر از لذائذ دنیایی‌ات زیاد لذت ببری از خیلی از لذت‌های دیگر محروم می‌مانی، بالاخره این را حالا شما برو بررسی کن از یک لذت خیلی لذت ببری، از یک عامل لذت خیلی لذت ببری بهتر است یا از هزارتا عامل لذت هر کدام متوسط لذت ببری؟ دومی برای روح انسان لازم‌تر و مفیدتر خواهد بود. ما بالاخره باید مطابق با ساختار...، گفت کم بخور همیشه بخور، کم بخور همیشه بخور. یک غذایی خوشم آمده تا آخرش می‌خواهم بروم. خب دیگر تو چند وقت این‌جوری زندگی کنی چند وقت دیگر دکتر ده ‌تا قلم غذا را برایت ممنوع خواهد کرد چون تو هر موقع خوشت آمده تا آخر رفتی، روح انسان هم دقیقاً همین‌طوری است، کم بخور همیشه بخور.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۰
محمد رئوفی

من یک آقای طلبه‌ای را دیدم در قم، آن‌ور قم خانه‌اش بود، این‌ور قم دیدمش. بهش گفتم شما آن‌ور بودید، این‌ور چی کار می‌کنید؟ گفت بابا آن‌جا ما پدرمان در آمد، رفتیم به زور یک خانه‌ای گرفته بودیم در بیابانی، بعد هیچی همه تشویقمان می‌کردند، آقا بالاخره وام جور کردی، بالاخره تو خانه‌دار شدی، این عیبی ندارد نگاه دار، یکربع راه می‌آمدیم تا می‌رسیدیم لب جاده که بعد سوار شویم ماشین که بیاییم حرم، رفتیم کلّ خانه را فروختیم و بدهی‌ها را همه را دادیم، یک دویست هزار تومان پول آن زمان، دستم ماند، آمدیم یک جایی را پیش حرم اجاره کردیم، گفتیم خدایا ما خانه نخواستیم.

می‌گوید من به خدا برگشتم این‌جوری گفتم، گفتم خدایا من خانه لازم داشته باشم، یعنی تو خانه لازم داری که به من بدهی، اگر من خانه لازم دارم که بهتر باهاش درس بخوانم، مشکل من نیست، چون من می‌خواهم برای تو کار کنم، مشکل تو است، آن‌وقت من بنشینم غصّة تو را بخورم؟ گفتم واقعاً خانه نداشتن خودت را مشکل خدا می‌دانی، گفت به خدا قسم مشکل خدا می‌دانم، الان هم عین خیالم نیست، تمام فامیلمان جیلیز و ویلیز دارند می‌کنند، که تو خانه را فروختی رفتی مستأجر شدی، دیگر صاحبخانه نمی‌شوی، گفتم ولمان کن بابا من راحت می‌خواهم زندگی کنم.

«حاجاتُهُم خَفِیفَه» سر این مبنایی که دارد نگاهش این‌جوری است، بهش گفتم فلانی واقعاً اگر این‌جوری باشد، خدا در حکمتش باشد که به تو خانه بدهد، به تو خانه خواهد داد، هفتة بعد من را دید، گفت که فلانی راست گفتی‌ها، خدا بهم خانه داد، ببین کلاس آدم می‌گذارد چیست، می‌فرماید «أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا. وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا» این‌ها برای دنیا کلاس می‌گذارند، بعد دنیا می‌آید خودش را می‌چسباند به این‌ها، چنگ می‌زند، این‌ها خودشان را می‌کشند تا از شرّ دنیا خلاص بشوند . (سال 1386)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۱ ، ۲۰:۳۳
محمد رئوفی