آمدند به علّامۀ بحرالعلوم گفتند که: این داماد
شما از علمای بسیار خوب است، داریم میرویم حج، ایشان با ما بیاید. ایشان فرمود:
نه، لازم نکرده. گفتند: آقا! اگر ندارد ما هزینهاش را میدهیم . فرمود: نه، لازم
نکرده. گفتند: اگر از ما نمیخواهی بگیری خب خودش بدهد. فرمود: لازم
نکرده، توی خودتان هست کسانیکه احکام بلد هستند، همان بس است.
دوباره گفتند : آقا! بالاخره ایشان هم میخواهد حج
برود یا نه؟ خب با ما برود. گفت: هر موقع خواست خودش میرود. آقا جواب نمیدهد.
پرسیدند : چرا؟ فرمود: ایشان عالم دینی است، یک عالم مؤقّر خوبی است، حجّ است شما
میخواهید راحت باشید، یکوقت احترامش را رعایت نمیکنید ، عاق میشوید، عاق عالم
دینی میشوید، خودتان بروید سفرتان را خراب نکنید. دلش برای آنها میسوخت، از بس
دامادش آدم خوبی بود دلش برای آنها میسوخت.