من اخیراً رفته بودم کره مریخ آنجا در کره مریخ دیدم که جلسات قرائت قرآن هست؛ شما کره مریخ رفتید؟ نرفتید؟ رفتید؟ نرفتید؟ حالا بروید یک سفر بروید بد نیست، آنجا جلسات قرائت قرآن کلی قاری جمع میشوند، قرآن میخوانند هم قرآن میخوانند هم خیلی خوب هم میگویند الله الله، من رفته بودم بعد دیدم که خب دعا کردند و بلند شدند رفتند، گفتم اِ پدر آمرزیدهها این چه شد پس؟ بقیهاش؟ بقیه ندارد قرآن خواندیم رفتیم؛ گفتم روضه، یک مدح علی، یک اشکی برای حسین پاره پاره شده بدن، این قرآن است، دیدم آقا قاری قرآن خواند و کسی روضه نخواند خاک بر سر من و رفت. عجیبه؟ آقا عجیب نیست؟ خیلی عجیب است اینها هم دیگر از این بدعتهای نوینی است که گذاشتند، قرآن و اهلبیت هیچ وقت از هم جدا نمیشوند.
حالا یک کره دیگری هم رفته بودم یک هیئتی راه انداختند از اول تا آخر هیچی قرآن نخواندند، آن هم خیلی جالب بود، بابا امام حسین به خاطر قرآن سرش بالای نیزه شد، لذا من به هیئتها پیشنهاد میکردم در شب عاشورا سینه دارید میزنید، گریه میکنید، یک دفعهای سینهزنی را قطع کنید، مردم التهاب دارند، بگویید امشب شب آخری است که صوت قرآن حسین شنیده میشود، یک دفعهای یک قاری خوشگلی شروع کند قرآن خواندن که مردم پای قرآن گریه کردن را یاد بگیرند، آیه قرآن برایش داریم ببین ما چقدر کار مانده که باید انجام بدهیم. قرآن پایش اشک بریزد روضه پایش اشک بریزد، این اصیل میکند. کسی پای قرآن هم گریه کرد ، دیگر مدّاحیش ترانهخوانی نمیشود. میخواهید طرف دلش نچسبد به ترانهخوانی، در هیئتش یک قرآن هم بخوان، این حرمت قرآن وزانت جلسه را میبرد بالا، میگوید بابا ما الان میدانیم با کلام خدا اشک ریختیم، باید این کلام مثلاً اگر یک کمی قرتی بازی درش باشد که نمیتوانیم باهاش اشک بریزیم.