ما جزئیاتی که رعایت میکنیم جزئیات متناسب با نیازِ خاص خودمان نیست، مثلاً یک وقتی
هست یک استاد عارفی میآید به شما میگوید ببین شما فلان کار را درست کن همۀ
اوضاعت درست میشود، گیرت آنجاست ، یا به یک کسی دیگر میگوید که ببین شما این
چهار تا را باید مواظب باشی، شما مواظب چهار تای دیگر هستی که برایت آسان است،
مواظب این چهار تا باش که برایت سخت است، از زیر اینها در نرو!
آدم استاد خصوصی داشته باشد که به
آدم سفارش ویژه بدهد و به جزئیات خاصی انسان را متوجه بکند، بله آنجاست که جزئیات
دیگر این آسیب را ندارند، ولی چون معمولاً ما آن جزئیاتی را رعایت میکنیم که
مطابق هوای نفسمان هست یا حداقل مخالفش نیست یا فوقش مخالفت جدّی با هوای نفسِ ما
ندارد میبینید در کنارِ آن جزئیات هوای نفسمان هم فعال است.خطرِ مال خود کردن آن
جزئیات رفتاری صحیح توسط نفس هم که باقی است، نفس انسان میآید همان رفتارهای جزئی
صحیح را هم مال خود میکند.
آدم شدن یعنی از سطح به
عمق رفتن، آدم شدن یعنی یک مسیر بینهایت را در
مقابل رو دیدن، آدم شدن یعنی ببینید اینها را یکی یکی آدم هی بهش توجه کند، آدم
شدن یعنی ظرفیت پیدا کردن برای ملاقات خداوند متعال، تناسب روحی پیدا کردن با
خداوند متعال تا این اشتیاق حتّی به ملاقات پدید بیاید.
امّا حُسن جزئیات چیست؟ حُسنش هم
بگویم خیلی از اوقات هست آدم در کلّیات میماند نمیفهمد که این کلّیات را چقدر
دارد رعایت میکند، وقتی فهرستی از جزئیات بهش بدهند و ببیند که اِ این هیچ وقت
نمیتواند این یک دانه کار جزئی را درست بکند میفهمد که چه گیر کلان و کلّی در
وجودش هست، این هم حُسنش، اول آسیبش را عرض کردیم این هم حُسنش.
آقا تو این را چرا نمیتوانی درست
بکنی؟ چرا وقتی تنها هستی عبادتت با وقتی که در جمع هستی فرق میکند؟ همین یک دانه
را درستش کن، تازه در تنهایی بهتر باشد، ضمن اینکه آن حرف قبلیمان را پس نگرفتیم
ها، این را درست کردی فکر نکن کارَت درست است، ممکن است اتفاقاً این را تو راحت میتوانستی
درست بکنی.
معمولاً ما بعضی از
جزئیات را رعایت میکنیم و معمولاً جزئیاتی را رعایت
میکنیم که متناسب روحمان هست، باهاش آدم نمیشویم، یک جوری مدیریت میکنیم،
جزئیاتی از دین را رعایت کنیم که قطعاً آدم نشویم، این را کاملاً هوشمندانه تعقیب
میکنیم ، ما بلد هستیم چه کار کنیم خودمان میفهمیم.
چرا باید به جزئیات پرداخت؟ چون
گاهی از اوقات نمیدانیم واقعاً آن کلّیاتی که ذکر شده در ما تحقق پیدا کرده یا
نه؟ ما سر جزئیات باید مچ خودمان را بگیریم. مثل آقای بهجت، حاج آقا فخر، خوبان،
میگفتند رعایت کردن در، اخلاق، عرفان در رعایت جزئیات است، مثلاً از خوبان یک
چیزهایی نقل میکنند آدم واقعاً تعجب میکند.
میگویند مثلاً آن آقا از
کوه خضر که مدّتی آنجا اقامت کرده بوده آمده بوده به سمت منزل، ساکش را بر میدارد
حولهاش را در میآورد میخواهد صورتش را خشک کند میگویند همانجوری ماند، میگویند
چه شده؟ میگویند یک مورچه مثلاً آنجا در این رفته در ساک ما، وسایل ما، هیچی بر
میدارد این همه راه میبرد این مورچه را برساند سر جایش برگردد، حالا کوه خضر
کجا، وسط شهر قم کجا، به خاطر همان یک دانه مورچه.