دربارۀ
مفهوم ولیجه و استقلال روحی به عنوان یکی از ویژگیهای انقلابیون
گفتیم استقلالی که یک انقلابی باید داشته باشد، دو نوع است؛ استقلالِ روحی و
استقلالِ فکری. استقلال روحی یعنی اینکه آدم تحت تأثیر تشویقها و تحقیرها قرار
نگیرد. اگر بنا باشد که انسان تحت تأثیر تشویق دیگران انگیزه پیدا بکند، با تحقیر
دیگران هم از میدان بهدر خواهد رفت.
اگر
بنا باشد کسی تحت تأثیر سرزنشهای دیگران قرار بگیرد، نمیتواند به عنوان یک مجاهد
پیشرو قدم در راه خدا بردارد. خب، این وضعیتی است که خداوند متعال در آیات کریمۀ
قرآن دارند، «یُجاهِدونَ فِی سَبِیلِ الله وَلا یَخافُونَ لَومَۀَ لائِم» اینها
مجاهده میکنند در راه خدا و از سرزنشِ سرزنشکنندهها نمیترسند.
برای
استقلال روحی، همین مقدار بحث کفایت میکرد، بعد گفتیم که به استقلال فکری برسیم.
آنوقت ولیجه یعنی چی؟ ولیجه یعنی اینکه کسی در انسان نفوذ داشته باشد و از نفوذش
برای جهتگیریِ اندیشۀ انسان استفاده بکند. از نفوذش برای برنامهریزیِ عملیِ
انسان استفاده بکند.
نفوذِ فکری یعنی چی؟ یعنی اینکه آدم بیاید یک کسانی را در زندگیِ خودش
صاحبنظر قرار بدهد. آیۀ کریمۀ قرآن که موجب شد به این بحث بپردازیم این آیه بود
که بله خداوند متعال میفرماید «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَلَمَّا یَعْلَمِ
اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ» میفرماید : آیا فکر میکنید که شما رها میشوید و خدا معلوم نمیکند چه کسی از شما
اهل جهاد و انقلابیگری هستند؟ «وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ
وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَۀً» یعنی مجاهدانی که غیر از خدا و پیغمبرش و اهلبیت،
کس دیگر در اندیشۀ اینها نفوذی ندارد. ولیجه نیست.
ما
اصلاً وظیفه داریم طبق زیارت جامعه «وَ أبَرءُ إلی الله مِن کُلِّ وَلِیجَۀٍ
دُونَکُم» ما برائت میجوییم، اعلام تنفّر میکنیم از هر ولیجهای غیر از شما.
اصلاً باید اعلام بکنیم نه اینکه بیتفاوت باشیم، باید موضع بگیریم از هر کسی که
ولیجه باشد؛ ولیجه یعنی فردی که در انسان نفوذِ فکری دارد.
بعد
میفرماید «وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» و خدا داناست به آنچه که عمل میکنید.
انگار ولیجه گرفتن یک مقدار جنبۀ پنهانی دارد که خدا اعلام میکند که من که خبر
دارم؛ )خبیر( هم یعنی حسابی خبر
دارم شما دارید چیکار میکنید. یعنی آدم به ظاهرش ممکن است نیاید، ولی یک فرد ذینفوذی
دارد در اندیشۀ او تأثیرِ منفی میگذارد. خب، اینکه ما جلوی ولیجهها را باید
بگیریم، خیلی مسألۀ پُراهمیّتی است.
ولیجه اکثراً
معنای منفی دارد در لسان روایات. ببینید! خودِ اهلبیت فقط باید ولیجه باشند. خودِ
خدا و پیغمبر باید ولیجه باشند، یعنی ذینفوذ باشند توی آدمها. اینجا ما ولیجه را
در معنای مثبت میبینیم. ولی در اکثر جاها وقتی از ولایج ـکه جمع ولیجه هستـ یا
از ولیجه استفاده میشود، مال آن ذینفوذهایی هستند که در اندیشۀ انسان اثر میگذارند
و طاغوت بهحساب میآیند.
مثلاً
در اعمال روز غدیرخم، یک دعایی هست، که در ضمن این دعا این جملات را میگویی «وَرَضینا
بِهِمْ اَئِمَّۀً وَقادَۀً وَسادَۀًً، لا نَبْتَغی، بِهِمْ بَدَلاً وَلا نَتَّخِذُ
مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَۀً» ما غیر از اهلبیت هیچ ولایجی را، هیچ ولیجههایی را نمیپذیریم.
اینجا ولیجه را برای اهلبیت رسماً انسان استفاده میکند. یا مواردی از این دست.
اما
برویم سراغ آنجاهایی که ولیجه به معنای منفیِ کلمه آمده. امام صادق(ع) میفرماید
«اُطلُبُ العِلمَ مِن مَعدِنِ العِلم وَ إیَّاکُم وَالوَلائِجَ فَهُم
اَلصَّدّادونَ عَن سَبِیل الله» میفرماید علم را از آن منشأ ناب و خالصش بگیرید
که طبیعتاً از اهلبیت عصمت و طهارت هستند، معدن علم کجاست؟ ما خطاب به اهلبیت میگوییم
که شما معدن علم هستید. بعد میفرماید «إیَّاکُم وَالوَلائِجَ» مواظب باشید کسی
تعیین کنندۀ معرفت برای شما نشود. اینها «صَدَّ عَن سَبیلالله» میکنند.
بگذارید
یک کمی بحث را زمینی بکنیم، مثلاً یک زمانی ما میدیدیم که خیلیها مثلاً ها! دکتر
شریعتی ولیجۀشان بود. یعنی یک ارادتی داشتند، دیگر فکرها و اندیشههای او را بررسی
نکرده هم حاضر بودند بپذیرند. کم و بیش دربست در خدمت بودند.
حالا
یک کسی مرید فکر و اندیشۀ ناب امام بشود، یک کسی مرید و متأثر از اندیشۀ مثلاً
آقای ایکس، آقای دکتر سروش بشود. عیبی ندارد، اگر کسی حرف خوبی زد، آدم حرف خوبش را
بپذیرد؛ عیبی ندارد بعضی از اوقات آدم بیاید حرفهای دیگران را بشنود، اگر حرف
خوبی داشتند بپذیرد. ولی مرید اندیشۀ کسی شدن بیحساب کتاب، این خیلی معنا دارد!
حالا من عقوبتهایش را برای شما در بعضی از روایات آمده خواهم خواند.
آدم
نباید دربست اندیشۀ خودش را به کسی بسپارد، دلسپردگی نباید پیدا بکند به کسی، مگر
اینکه مطمئن باشی از اهلبیت برای تو دارد حرف میزند. یقین داشته باشی از خدا و
پیغمبر دارد برای تو سخن میگوید. پس آدم از ولیجه علم میگیرد، یک صاحبنفوذی که
فکر آدم را جهت میدهد. امام صادق(ع) میفرماید که مواظب باشید از غیراهلبیت که
معدن علم هستند، ولیجهای نگیرید.
امام
رضا(ع) در دعای بعد از نماز عید غدیر، دعایی دارند «وَ سُبحانَ الله عمَّا
یُشرِکونَ بِوَلایَتِهِ وَ بِما یُلحِدون بِالتِّخاذِ الوَلائِجِ دُونَهُ» پناه میبریم
به خدا از آنچه که به آن شرک میورزند؛ حالا آنها چیها هستند؟ یا ولایت دیگران را
پذیرفتند، یا ملحد شدند به دلیل اینکه ولایجی را انتخاب کردند. بعد ادامهاش میدهد
که «فَأشهَدُ یا إلهی!» شهادت میدهم ای خدای من! «أنَّهُ الإمامُ الهَادِیُ
المُرشِدُ الرَّشِید علیٌ اَمِیرَالمُؤمنین» امامِ من امیرالمؤمنین علی(ع) است.
«الَّذی
ذکَرتَهُ فِی کِتابِک» همان علیای که در کتاب خود نام بردی «وَ إنَّهُ فِی اُمِّ
الکِتاب لَدَینا لَعَلیٌ حَکِیم، لا اُشرِکُ مَعَهُ إماماً» ما شریک نمیشویم به
واسطۀ اینکه با او امام دیگری را انتخاب کنیم. «وَلاتَّخِذوا مِن دونِهِ وَلیجَۀً»
هیچکس نمیتواند در اندیشۀ ما جز امیرالمؤمنین نفوذ بکند و طبیعتاً بچههای
امیرالمؤمنین، هر کسی که در راه امیرالمؤمنین است.
شما
هر موقع خواستید اندیشۀ کسی را انتخاب بکنید و اتخاذ بکنید، بگو آقا! . چقدر
مطمئن باشم که حرف امیرالمؤمنین را فقط داری میزنی؟ چقدر مطمئن باشم؟ یک ذرّه حرف
قاطیاش بکند، یک ذرّه قاطیاش بکند، قاطی شده. دقت فرمودید؟