امیرالمؤمنین به والی یمن ـ یمن
شنیدید معمولاً مردم خوبی بودند و خوب توصیف شدند ـ نامه نوشتند: اهالی یمن! مردم
با من بیعت کردند، آقای والی یمن! شما هم بیعت از مردم بگیر و شما هم بهجای خودت
ابقاء بشو این پُستت مال خودت، ده نفر از بهترین آدمهایت را برای من بفرست.
من خواهش میکنم شما وسط این
داستان پیدا کنید ماهیّت دین را، دین چیست؟ ما چی را باید بپذیریم؟ من و شما باید چی
را بپذیریم که یکدفعهای با نماز
خواندن و قرآن خواندن هم آدم میرود جهنّم؟ پس من چی را این وسط باید بپذیرم؟
آقا! این والی یمن هم سخنرانی کرد،
همه را دعوت کرد، همه گریه کردند، از راه دور با امیرالمؤمنین بیعت کردند به واسطۀ
این والی یمن، بعد فرمود که امیرالمؤمنین دستور داده ده نفر از بهترینها را
بفرستیم، مردم! شما این کار را خودتان بروید انجام بدهید.
مردم رفتند صد نفر را انتخاب کردند
، این صد نفر آمدند هفتاد نفر را انتخاب کردند، یکی از بهترین شیوههای انتخابات،
این هفتاد نفر سی نفر را انتخاب کردند، این سی نفر نشستند شُور کردند ده نفر را
انتخاب کردند، این ده نفر رفتند پیش امیرالمؤمنین، این ده نفر آنجا نشستند انتخاب
کردند یک نفر را انتخاب کردند، ایشان بلند شد جلوی امیرالمؤمنین شروع کرد عرض
ارادت کردن، اینقدر حرفهای
خوشگل و قشنگی زد عمیق، شاعرانه، قوی.
آقا امیرالمؤمنین توجّهی بهشان
فرمودند، فرمودند که اسمت چیست جوان؟ گفت من مرادی هستم، فرمود اِبنُ مَن؟ پسر کی
هستی؟ گفت من ابن ملجم
مرادی هستم. امیرالمؤمنین دست روی دست خودش زد فرمود تو ابن ملجم مرادی هستی؟ گفت
آقا! بله مگر چیست؟ چرا ناراحت شدی شما؟ آقا هِی میفرمودند «انّالله و انّا الیه
راجعون»، گفت آقا! چی شده مگر؟ آقا فرمود واقعاً تو خودت ابن ملجم مرادی هستی؟ گفت
آره آقا!
حضرت فرمودند میدانی تو آخر سر
موجب قتل من خواهی شد قاتل من؟ گفت من؟ حضرت بهشان فرمودند ابن ملجم! تو مجبور
نیستی با من بیعت کنی، برو، برو فکرهایت را بکن، گفت آقا! یعنی چی؟ من بیعت نکنم با
تو؟ چه حرفی است میزنی؟ من
در همۀ عالم به شما بیشتر از هر کسی علاقه دارم.
آقایان! یک سؤال میکنم شما به من جواب بدهید
واقعاً. در طول تاریخ بشریّت چندتا مثل علیبن ابیطالب داریم؟ یکدانه است علیبن
ابیطالب، قبول دارند آقایان؟! بانوان محترم قبول دارند؟ یکدانه است، خدا با قتل علیبن ابیطالب چی میخواهد به
ما بگوید؟ نمیخواهد به ما حرفی بزند؟
علیبن ابیطالب که زایشگاهش کعبه
است، قتلش پیام ندارد برای ما؟ آنوقت قتلش باید توسّط کسی باشد که به قول آقای بهجت(رض) یک کسی یک عمر پروانۀ
امامش میشود آخرش امامش را میکُشد، چی میخواهد بگوید خدا؟ این خبر ویژه است
یا یک خبر فرعی؟ حالا یک حادثۀ جزئی است بنده دارم بَرِش تأکید میورزم یا یک نکتۀ
بسیار کلیدی است؟