استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۲۱ مطلب با موضوع «قرآن» ثبت شده است

روز قیامت در روایت دارد که هرکی وارد صحرای محشر بشود زخم جنگ روی بدنش نباشد، هرچی هم پرونده‌اش خوب باشد، احساس کمبود می‌کند؛ کمبود غیرقابل جبران. این مدال مرد است، باید زخم روی تنش باشد از جنگ. پس کجا بودی تو؟ [آقا! اینها را می‌گویی، حالا جبهه کجا بود؟ حالا هِی همین‌جوری ما را حسرت‌زده می‌کنی] من دقیقاً دارم همین کار قرآن را انجام می‌دهم.

«فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۱ ، ۱۶:۵۸
محمد رئوفی
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۱ ، ۲۰:۳۷
محمد رئوفی

من اخیراً رفته بودم کره مریخ آنجا در کره مریخ دیدم که جلسات قرائت قرآن هست؛ شما کره مریخ رفتید؟ نرفتید؟ رفتید؟ نرفتید؟ حالا بروید یک سفر بروید بد نیست، آنجا جلسات قرائت قرآن کلی قاری جمع می‌شوند، قرآن می‌خوانند هم قرآن می‌خوانند هم خیلی خوب هم می‌گویند الله الله، من رفته بودم بعد دیدم که خب دعا کردند و بلند شدند رفتند، گفتم اِ پدر آمرزیده‌ها این چه شد پس؟ بقیه‌اش؟ بقیه ندارد قرآن خواندیم رفتیم؛ گفتم روضه، یک مدح علی، یک اشکی برای حسین پاره پاره شده بدن، این قرآن است، دیدم آقا قاری قرآن خواند و کسی روضه نخواند خاک بر سر من و رفت. عجیبه؟ آقا عجیب نیست؟ خیلی عجیب است اینها هم دیگر از این بدعت‌های نوینی است که گذاشتند، قرآن و اهل‌بیت هیچ وقت از هم جدا نمی‌شوند.

حالا یک کره دیگری هم رفته بودم یک هیئتی راه انداختند از اول تا آخر هیچی قرآن نخواندند، آن هم خیلی جالب بود، بابا امام حسین به خاطر قرآن سرش بالای نیزه شد، لذا من به هیئت‌ها پیشنهاد می‌کردم در شب عاشورا سینه دارید می‌زنید، گریه می‌کنید، یک دفعه‌ای سینه‌زنی را قطع کنید، مردم التهاب دارند، بگویید امشب شب آخری است که صوت قرآن حسین شنیده می‌شود، یک دفعه‌ای یک قاری خوشگلی شروع کند قرآن خواندن که مردم پای قرآن گریه کردن را یاد بگیرند، آیه قرآن برایش داریم ببین ما چقدر کار مانده که باید انجام بدهیم. قرآن پایش اشک بریزد روضه پایش اشک بریزد، این اصیل می‌کند. کسی پای قرآن هم گریه کرد ، دیگر مدّاحیش ترانه‌خوانی نمی‌شود. می‌خواهید طرف دلش نچسبد به ترانه‌خوانی، در هیئتش یک قرآن هم بخوان، این حرمت قرآن وزانت جلسه را می‌برد بالا، می‌گوید بابا ما الان می‌دانیم با کلام خدا اشک ریختیم، باید این کلام مثلاً اگر یک کمی قرتی بازی درش باشد که نمی‌توانیم باهاش اشک بریزیم.

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۱ ، ۲۲:۲۴
محمد رئوفی

رسول گرامی اسلام آمدند از کنار عدّه‌ای از جوان‌ها عبور کنند ، فرمودند که آیات آخر سورۀ زمر را برایتان می‌خوانم، هر کس گریه کند من بهشت را بهش قول می‌دهم، (جانم، چه فرصت عالیی، حیف ما آنجا نبودیم،) آیات آخر سورۀ زمر را خواندند، جوان‌ها گریه کردند، یک جوانی آمد گفت : یا رسول‌الله من گریه‌ام نیامد، گریه زوری که نیست گریه‌ام نیامد، آقا فرمود : من دوباره می‌خوانم هر کس گریه‌اش آمد گریه کند ، هر کس گریه‌اش نیامد خودش را به گریه بزند.

بعد دوباره آیات را خواندند، همه دوباره اشک‌شان جاری شد، آن چند نفری که ایستاده بودند، جوان انصاری گفت : یا رسول‌الله من تباکی کردم ولی گریه‌ام نیامد، آقا فرمود همان کافی است من بهشت را به تو هم وعده می‌دهم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۲:۴۳
محمد رئوفی

دربارۀ مفهوم ولیجه و استقلال روحی به عنوان یکی از ویژگی‌های انقلابیون

گفتیم استقلالی که یک انقلابی باید داشته باشد، دو نوع است؛ استقلالِ روحی و استقلالِ فکری. استقلال روحی یعنی اینکه آدم تحت تأثیر تشویق‌ها و تحقیرها قرار نگیرد. اگر بنا باشد که انسان تحت تأثیر تشویق دیگران انگیزه پیدا بکند، با تحقیر دیگران هم از میدان به‌در خواهد رفت.

اگر بنا باشد کسی تحت تأثیر سرزنش‌های دیگران قرار بگیرد، نمی‌تواند به عنوان یک مجاهد پیش‌رو قدم در راه خدا بردارد. خب، این وضعیتی است که خداوند متعال در آیات کریمۀ قرآن دارند، «یُجاهِدونَ فِی سَبِیلِ الله وَلا یَخافُونَ لَومَۀَ لائِم» اینها مجاهده می‌کنند در راه خدا و از سرزنشِ سرزنش‌کننده‌ها نمی‌ترسند.

برای استقلال روحی، همین مقدار بحث کفایت می‌کرد، بعد گفتیم که به استقلال فکری برسیم. آن‌وقت ولیجه یعنی چی؟ ولیجه یعنی اینکه کسی در انسان نفوذ داشته باشد و از نفوذش برای جهت‌گیریِ اندیشۀ انسان استفاده بکند. از نفوذش برای برنامه‌ریزیِ عملیِ انسان استفاده بکند.

 نفوذِ فکری یعنی چی؟ یعنی اینکه آدم بیاید یک کسانی را در زندگیِ خودش صاحب‌نظر قرار بدهد. آیۀ کریمۀ قرآن که موجب شد به این بحث بپردازیم این آیه بود که بله خداوند متعال می‌فرماید «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ» می‌فرماید : آیا فکر می‌کنید که شما رها می‌شوید و خدا معلوم نمی‌کند چه کسی از شما اهل جهاد و انقلابی‌گری هستند؟ «وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَۀً» یعنی مجاهدانی که غیر از خدا و پیغمبرش و اهل‌بیت، کس دیگر در اندیشۀ اینها نفوذی ندارد. ولیجه نیست.

ما اصلاً وظیفه داریم طبق زیارت جامعه «وَ أبَرءُ إلی الله مِن کُلِّ وَلِیجَۀٍ دُونَکُم» ما برائت می‌جوییم، اعلام تنفّر می‌کنیم از هر ولیجه‌ای غیر از شما. اصلاً باید اعلام بکنیم نه اینکه بی‌تفاوت باشیم، باید موضع بگیریم از هر کسی که ولیجه باشد؛ ولیجه یعنی فردی که در انسان نفوذِ فکری دارد.

بعد می‌فرماید «وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» و خدا داناست به آنچه که عمل می‌کنید. انگار ولیجه گرفتن یک مقدار جنبۀ پنهانی دارد که خدا اعلام می‌کند که من که خبر دارم؛ )خبیر( هم یعنی حسابی خبر دارم شما دارید چی‌کار می‌کنید. یعنی آدم به ظاهرش ممکن است نیاید، ولی یک فرد ذی‌نفوذی دارد در اندیشۀ او تأثیرِ منفی می‌گذارد. خب، اینکه ما جلوی ولیجه‌ها را باید بگیریم، خیلی مسألۀ پُراهمیّتی است.

 ولیجه اکثراً معنای منفی دارد در لسان روایات. ببینید! خودِ اهل‌بیت فقط باید ولیجه باشند. خودِ خدا و پیغمبر باید ولیجه باشند، یعنی ذی‌نفوذ باشند توی آدم‌ها. اینجا ما ولیجه را در معنای مثبت می‌بینیم. ولی در اکثر جاها وقتی از ولایج ـ‌که جمع ولیجه هست‌ـ یا از ولیجه استفاده می‌شود، مال آن ذی‌نفوذهایی هستند که در اندیشۀ انسان اثر می‌گذارند و طاغوت به‌حساب می‌آیند.

مثلاً در اعمال روز غدیرخم، یک دعایی هست، که در ضمن این دعا این جملات را می‌گویی «وَرَضینا بِهِمْ اَئِمَّۀً وَقادَۀً وَسادَۀًً، لا نَبْتَغی‏، بِهِمْ بَدَلاً وَلا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلیجَۀً» ما غیر از اهل‌بیت هیچ ولایجی را، هیچ ولیجه‌هایی را نمی‌پذیریم. اینجا ولیجه را برای اهل‌بیت رسماً انسان استفاده می‌کند. یا مواردی از این دست.

اما برویم سراغ آنجاهایی که ولیجه به معنای منفیِ کلمه آمده. امام صادق(ع) می‌فرماید «اُطلُبُ العِلمَ مِن مَعدِنِ العِلم وَ إیَّاکُم وَالوَلائِجَ فَهُم اَلصَّدّادونَ عَن سَبِیل الله» می‌فرماید علم را از آن منشأ ناب و خالصش بگیرید که طبیعتاً از اهل‌بیت عصمت و طهارت هستند، معدن علم کجاست؟ ما خطاب به اهل‌بیت می‌گوییم که شما معدن علم هستید. بعد می‌فرماید «إیَّاکُم وَالوَلائِجَ» مواظب باشید کسی تعیین کنندۀ معرفت برای شما نشود. اینها «صَدَّ عَن سَبیل‌الله» می‌کنند.

بگذارید یک کمی بحث را زمینی بکنیم، مثلاً یک زمانی ما می‌دیدیم که خیلی‌ها مثلاً ها! دکتر شریعتی ولیجۀشان بود. یعنی یک ارادتی داشتند، دیگر فکرها و اندیشه‌های او را بررسی نکرده هم حاضر بودند بپذیرند. کم و بیش دربست در خدمت بودند.

حالا یک کسی مرید فکر و اندیشۀ ناب امام بشود، یک کسی مرید و متأثر از اندیشۀ مثلاً آقای ایکس، آقای دکتر سروش بشود. عیبی ندارد، اگر کسی حرف خوبی زد، آدم حرف خوبش را بپذیرد؛ عیبی ندارد بعضی از اوقات آدم بیاید حرف‌های دیگران را بشنود، اگر حرف خوبی داشتند بپذیرد. ولی مرید اندیشۀ کسی شدن بی‌حساب کتاب، این خیلی معنا دارد! حالا من عقوبت‌هایش را برای شما در بعضی از روایات آمده خواهم خواند.

آدم نباید دربست اندیشۀ خودش را به کسی بسپارد، دل‌سپردگی نباید پیدا بکند به کسی، مگر اینکه مطمئن باشی از اهل‌بیت برای تو دارد حرف می‌زند. یقین داشته باشی از خدا و پیغمبر دارد برای تو سخن می‌گوید. پس آدم از ولیجه علم می‌گیرد، یک صاحب‌نفوذی که فکر آدم را جهت می‌دهد. امام صادق(ع) می‌فرماید که مواظب باشید از غیراهل‌بیت که معدن علم هستند، ولیجه‌ای نگیرید.

امام رضا(ع) در دعای بعد از نماز عید غدیر، دعایی دارند «وَ سُبحانَ الله عمَّا یُشرِکونَ بِوَلایَتِهِ وَ بِما یُلحِدون بِالتِّخاذِ الوَلائِجِ دُونَهُ» پناه می‌بریم به خدا از آنچه که به آن شرک می‌ورزند؛ حالا آنها چی‌ها هستند؟ یا ولایت دیگران را پذیرفتند، یا ملحد شدند به دلیل اینکه ولایجی را انتخاب کردند. بعد ادامه‌اش می‌دهد که «فَأشهَدُ یا إلهی!» شهادت می‌دهم ای خدای من! «أنَّهُ الإمامُ الهَادِیُ المُرشِدُ الرَّشِید علیٌ اَمِیرَالمُؤمنین» امامِ من امیرالمؤمنین علی(ع) است.

«الَّذی ذکَرتَهُ فِی کِتابِک» همان علی‌ای که در کتاب خود نام بردی «وَ إنَّهُ فِی اُمِّ الکِتاب لَدَینا لَعَلیٌ حَکِیم، لا اُشرِکُ مَعَهُ إماماً» ما شریک نمی‌شویم به واسطۀ اینکه با او امام دیگری را انتخاب کنیم. «وَلاتَّخِذوا مِن دونِهِ وَلیجَۀً» هیچ‌کس نمی‌تواند در اندیشۀ ما جز امیرالمؤمنین نفوذ بکند و طبیعتاً بچه‌های امیرالمؤمنین، هر کسی که در راه امیرالمؤمنین است.

شما هر موقع خواستید اندیشۀ کسی را انتخاب بکنید و اتخاذ بکنید، بگو آقا! . چقدر مطمئن باشم که حرف امیرالمؤمنین را فقط داری می‌زنی؟ چقدر مطمئن باشم؟ یک ذرّه حرف قاطی‌اش بکند، یک ذرّه قاطی‌اش بکند، قاطی شده. دقت فرمودید؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۱ ، ۰۷:۴۸
محمد رئوفی

راه اول برای شکستن تکبر نماز است و تلاوت قرآن.

راه دومی که برای شکستن تکبّر انسان وجود دارد بلاهاست. خدا یک همسری به تو می‌دهد، داغونت می‌کند، ناله‌ات بلند می‌شود درِ خانۀ خدا، من دیدم یک آدم حسابی داشت به یک کسی که گرفتاری داشت می‌گفت: خب برو در خانۀ خدا تضرع کن! می‌گفت به خدا خیلی گریه می‌کنم خیلی ناله می‌زنم، گفت نه خیلی شدیدتر، شدیدترش کن! هنوز نشده، شدیدترش کن! می‌گفت بابا دیگر چه جوری؟ می‌گفت خیلی باید ذلیل‌تر بشوی هنوز نشده، این خدا دارد می‌چلاند، گفت هر موقع چلاند آخرین قطرات تکبّر از روحت در آمد بیرون مشکلت حل می‌شود.  بعدِها آن آقا را دیدم آقا حل شد گفت: آره،  من فکر نمی‌کردم اینقدر خدا می‌خواهد من تکبّر از روحم بیرون برود.

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۳۴
محمد رئوفی

  روی کوفه بعداً کار کنید، کوفیان مشهور شدند به اینکه اهل قرآن بودند، علّتش را هم که می‌دانید ، چرا اهل قرآن بودند؟ وقتی ابوموسی اشعری می‌خواست والی کوفه بشود خلیفۀ دوم مسلمین آمد تا بیرون شهر مدینه باهاش گفت : داری می‌روی کوفه آمدم تا بیرون شهر می‌دانی؟ عبارتش این است، می‌دانی چرا آمدم؟ گفت آمدی به بدرقۀ من؟ گفت نه تو بدرقه نداری  من این همه راه بیایم، آمدم یک حرف سرّی حکومتی به تو بگویم:  رفتی کوفه قال رسول‌الله گفتن ممنوع است، فقط مردم کوفه قرآن بخوانند، / بله آنها این نقشه را داشتند که فقط قرآن بخوانند، سراغ ولایت نروند بعد آن جوری یک کتی بار می‌آیند .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۱ ، ۱۰:۳۰
محمد رئوفی

  اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا

پروردگارا مرا در هر کار صادقانه واردکن و صادقانه خارجنما

و سوی خود سلطان و یاوری برای ما قرارده


رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی

پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا  بر من اسان گردان

و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۷:۵۴
محمد رئوفی