یک مسلمان میخواهم در مدینه به شما معرفی بکنم یک یهودی بود مسلمان شد. با چه مسلمان شد؟ با کتاب؟ نه! با شمع وجود علی بن ابیطالب. میدانی چه موقع؟ وقتی دید طناب به گردن علی بستند در کوچۀ بنیهاشم دارند میکِشند یک نگاه کرد گفت «أشهد أن لا اله الا الله» مسلمان شد. گفتند چه شد؟ تو زمان پیغمبر مسلمان نشدی!
گفت من این علی را میشناسم و بازوی حیدریاش را! من
میشناسم علی را! من تا حالا فکر میکردم حرفهای اینها دروغ است اما من علی را
دیدم بازوی خیبرشکنش را دیدم! این علی وقتی اینجوری دارد صبر میکند ، حتماً یک
خدایی هست.
عمل مخلصانه چه موقع نورش عالم را میگیرد؟ وقتی اینچنین در بحران و درد خودش را نشان بدهد والا مخلصان عالم که دوست ندارند لو بروند که! به این دلیل است این شمع با آن درد هماهنگ و همراه است. عمل مخلصانه.