استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نجات اروپا» ثبت شده است

داستان میخ در سر آقای ابوترابی و بوسیدن دست شکنجه گر/داستان شکنجه گرانی که بعد از شکنجه آقا ابوترابی تا یک هفته به اردوگاه نمی آمدند/شرمندگی شکنجه گران عراقی از آقای ابوترابی/وقتی مامور صلیب سرخ شیفته ابوترابی می شود/نجات اروپا با دو نفر مثل ابوترابی

مرحوم آقای ابوترابی را می شناسید.

مأمورین زندان بغداد می گفتند که بچه های (ایرانی) را می‌خواستند بزنند، ابوترابی می‌رفت جلو می‌گفت: من را به جای ایشان بزنید! آن اوایل که نمی‌شناختنش هی می‌زدنش! هر کی هر کاری می‌کرد می‌رفت آقای ابوترابی بجای او جلو میرفت و میگفت : من کردم . بعثیها هم حسابی می‌زدند! بعد فهمیدند این آقایی که، مثلا بهش می گویند سید! این مثل اینکه با بقیه فرق می‌کند! گفتند  این دفعه ما رویش را کم می کنیم! بهش گفتند: اگر تو می‌خواهی ما این دفعه کتکت نزنیم برو بگو خودش بیاید! میخ در سرت فرو می کنیم ها! گفت فرو کنید! می گوید میخ فرو می‌کردند، می‌شکست کاسه سر! آقای ابو ترابی آخ نمی‌گفت! پسرش می‌گفت من جای میخ‌ها را در سر پدرم دیده بودم!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۸
محمد رئوفی