استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۴۸ ب.ظ

۳

یادداشت 45 : داستان حربن ریاحی

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۴۸ ب.ظ

حسین‌علیه‌السّلام، انسان شریف پیدا بکند که یک شرافتی تهِ دلش یک ذرّه موج بزند، به خدا ولش نمی‌کند! وقتی آمد در کربلا، نزدیکی‌های کربلا حُر محاصره کرد ، اباعبدالله الحسین و لشگریانش را. با لشگریانش آمد جلو، گفت آقا من با تو نمی‌جنگم، ولی حق نداری بروی کوفه. امام حسین نامه‌ها را آورد، صدا زد عباسم آن خورجین نامه‌ها را بردار بیاور. آوردند، ریخت جلوی حُر، حُر من را دعوت کردند، من به خودم نیامدم، من طاغی و یاغی که نیستم که، من مهمانی هستم که از طرف... گفت آقا من نمی‌دانم، من چه کاره هستم؟ به من گفتند جلوی شما را بگیرم، من هم مأمور هستم و معذور. مأمور معذور کلمة غلطی است ها، ولی...

آقا امام حسین یک تلنگور زد ببیند این چیست ته‌اش! چیزی ته‌اش هست یا نه، ته دلش نوری هست یا نه. برگشت فرمود مادرت به عزایت بنشیند، چرا بی‌منطق داری رفتار می‌کنی؟ من دارم با تو منطقی صحبت می‌کنم. حُر هم به قول خودش یک سرلشگری بود، آمد یک جوابی بدهد، سرش را انداخت پایین. گفت حسین چی کار بکنم که مادرت فاطمه است؟ احترام مادرت را دارم جواب نمی‌دهم.

آقا این خیلی خدمت به امام حسین است؟ بله؟ این نیست، خدمت به امام حسین نیست. هنر کرده اسم مادر حسین را بر زبان جاری می‌کند؟ خب وظیفه‌اش است. عوضش آن همه خیانت‌ها را نمی‌بینی؟ امام حسین را محاصره کرد داد دست قاتلین، تکه تکه کردند بچه‌هایش را. همه‌اش تقصیر حُر بود. خیلی کرده؟ از نظر ما خیلی نکرده، ولی از نظر حسین خیلی کرده! محبّت حُر یکدفعه‌ای افتاد در دل حسین، عجب تکه‌ای است این! به مادرم فاطمه احترام می‌گذارد. شاید حسین‌علیه‌السّلام آنجا در دلش رفته باشدحُر، کاش چهار تا مثل تو در مدینه بودند که وقتی صدای نالة مادرم بلند شد، حداقل حیا می‌کردند! در مدینه مثل حُر هم نبود کسی!

محبتش افتاد دیگر. خدایا محبت ما را در دل حسین بیانداز! من که فکر می‌کنم آن چیزی که عامل نجات حُر شد، دل حسین بود. هی در لشگر، در این ده روزه گاهی به سمت حُر یک نگاهی می‌کرد، حیف است این آن طرف باشد خدا! دیدی به مادرم چه احترامی گذاشت؟ آقا حُر هی دارد بیچاره می‌شود، هی دارد بهم می‌ریزد. می‌گوید نمی‌دانم چرا دلم پیش حسین است!

صبح عاشورا برداشت، پای برهنه، گفت من خجالت می‌کشم. کفش خودش را به گردنش آویزان کرد، کلاهخود برداشت، به هیئت گداها و افتاده‌حال‌ها آمد به سمت خیمة حسین‌علیه‌السّلام، بنا بر یک نقلی، می‌دانی حسین چی کار کرد؟ تا دید حُر دارد می‌آید، صدا زد اکبرم برو عمویت را بغل کن! کُشت حُر را! اصلاً چیزی برایش باقی نگذاشت. زد داغونش کرد!

حُر آمد، تا آمد عذرخواهی کند، اباعبدالله الحسین فرمود حرفش را نزن! گذشته گذشته، اصلاً حرفش را نزن. خب حالا چطوری؟ گفت آقا می‌خواهم بروم برایت بجنگم. آقا فرمود برو عزیزم. از حسین‌علیه‌السّلام سئوال کنیم: آقا شما هر کس می‌خواهد برود پای رکابت بجنگد، هی معطّلش می‌کنی، هی می‌گویی نه، تو لازم نیست، حالا، یک تعارفی هم به این آقای حُر بکن، چرا به ایشان زود گفتی خب برو، می‌خواهی بروی برو؟ چرا زود فرستادیش میدان به شهادت رسید؟ شاید حسین این جوری جواب بدهد: حُر الان سر ظهر بماند، العطش علی اصغرم را ببیند خجالت می‌کشد! بگذار برود غریبی من را نبیند! شرمندة من نباشد.

نظرات  (۳)

یاسیوی ساخلارام حوسِین
قارو وو باقلارام حوسِین
سن دَ منیم یاسم دا گَ
گَل مَسون آقلارام حوسِین.. (ترکی)
برات عزاداری میکنم حسین
برات سیاه میپوشم حسین
تو هم عزای من بیا
نیای گریه میکنم حسین.. (فارسی)
پاسخ:
ساغول
خردا بیر قبری گازپلار اوجابوی سرداره
خدا خیر کثیرش دهد
 جل الخالق ببین چه حرف هایی از دهانش بیرون میاد من که واقعاً شگفت زده می شم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی