استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ق.ظ

۳

یادداشت 301 : قابل توجه طالبان عدالت

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ق.ظ

عدالت یکی از موانعی که انسان را حقیقت خوب بودن باز می‌دارد

مفهوم عدالت، مفهوم قشنگی است، مفهوم دلچسبی است، مفهوم دلنشینی است، ولی باید مواظب باشیم این مفهوم یک‌وقت عامل ولایت‌گریزی یا ولایت‌ستیزی ما نشود. یکی یکی همۀ مفاهیم را باید برویم سراغش. همۀ خوبی‌ها می‌توانند مانع بشوند. در هر کسی، در هر مقطعی نگاه بکنی همین‌طور است.

مالک اشتر گاهی بر سرِ رعایت عدالت از علی‌بن ابیطالب(ع) سؤال می‌کرد

این امتحانی که ما داریم با هم از آن صحبت می‌کنیم، امتحان فوق‌العاده پیچیده، دقیق و قابل تأملی است. تک تک ما هم در معرضش هستیم، هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که این حرف مال من نیست. مالک اشتر گاهی بوده سرِ عدالت داشتن و رعایت عدالت از علی‌بن ابیطالب(ع) سؤال کرده. گفته: «آقا! این عدالت است ابن عبّاس را شما گذاشتی؟ فامیل گذاشتی آقا؟!» آقای مالک !

حضرت هم برای مالک اشتر توضیح دادند. فرمودند اولاً من که حسن و حسینم، یا فرزندان برادرم جعفر یا عقیل را که نگذاشتم، فامیل درجه یک آن‌جوری که تو فکر می‌کنی که نیست، ثانیاً حالا من از ابن عبّاس بهتر مگر سراغ دارم؟ و توضیحات دیگری دادند که به تفصیل به جای خودش باید بحث بشود. (قَالَ لَمَّا وَلَّى عَلِیٌّ ع بَنِی الْعَبَّاسِ... فَهَلْ وَلَّیْتُ حَسَناً أَوْ حُسَیْناً أَوْ أَحَداً مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ أَخِی أَوْ عَقِیلًا أَوْ أَحَداً مِنْ وُلْدِهِ... وَ بَعْدُ فَإِنْ عَلِمْتَ أَحَداً هُوَ خَیْرٌ مِنْهُمْ فَأْتِنِی بِهِ)(شرح‌ابن‌ابی‌الحدید/15/99) ببینید ما کارمان دارد به کجا می‌رسد، رشد جامعۀ ما دارد ما را به چه دقت‌هایی در تاریخ می‌رساند.

خوارج  به‌خاطر عدالت به امیرالمؤمنین اعتراض می‌کردند

از اینجاها شروع می‌شود، تا اینکه خوارج گیر می‌دادند به علی‌بن ابیطالب(ع) که شما فلان‌جا عدالت را رعایت نکردید؛ این اشعث کیست که پیش شماست؟ اشعث یک منافق حرفه‌ای است، اصلاً آدم ویژه‌ای است؛ بعد از رسول خدا هم کافر شده بود، بعد دوباره برگشت مسلمان شد. کسی است که دخترش در قتل امام حسن مجتبی(ع) دخالت داشته، فرزندانش در کربلا جنایت کردند. اشعث آدم ویژه‌ای است. آن‌وقت خوارج گیر می‌دادند به امیرالمؤمنین(ع)، یکی از دلایل ناراحتی‌شان از حضرت، اشعث بود. (نامۀ رئیس خوارج به امیرالمؤمنین(ع): ...فلما حمیت الحرب و ذهب الصالحون عمار بن یاسر و أبو الهیثم بن التیهان و أشباههم اشتمل علیک من لا فقه له فی الدین و لا (له) رغبة فی الجهاد، مثل الأشعث بن قیس و أصحابه و استنزلوک حتى رکنت إلى الدنیا حین رفعت لک المصاحف مکیدة، فتسارع إلیهم الذین استنزلوک)(انساب‌الاشراف/2/370) (موسعة‌التاریخ‌الاسلامی/5/240) (ابن‌ابی‌الحدید در مورد نقش ویژۀ اشعث: کُلُّ فَسَادٍ کَانَ فِی خِلَافَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کُلُّ اضْطِرَابٍ حَدَثَ فَأَصْلُهُ الْأَشْعَثُ)(شرح‌ابن‌ابی‌الحدید/2/278) (برای توضیحات بیشتر در مورد شخصیت اشعث، رک: مکاتیب‌الائمة/1/226)

موسی بر سر عدالت به خضر اعتراض کرد

این قصّه همه‌جا هست، خیلی باید مراقبت کرد. این دوتا مفهوم را کمی با همدیگر مقایسه کنیم. تا می‌رود به آن اوج که می‌رسد، یک‌دفعه‌ای می‌بینی حضرت موسی‌بن‌عمران با خضر همراه است، همین‌جور سؤال‌ها را از خضر می‌کند. آقای خضر هم می‌گوید: آقای موسی‌بن عمران! مگر بهت نگفتم سؤال نکن؟ آخر سر هم موسای نازنین که نتوانست سؤال نکند. گفت: «آخر تو زدی یک بچه‌ای را کُشتی!» موسی عدالت‌گرایی‌اش را چه‌‌کار کند؟ یک‌دفعه‌ای متوقف شد. آقای موسی...، آقای خضر هم فرمود خداحافظ شما.(کهف/66-78)

اصلاً این خودش یک امتحان است عزیز دل من! عدالت را آدم دوست دارد، عاشقش است؛ یک‌جاهایی، یا نمی‌شود عدالت را اجرا کرد، باید با ولایت همراه باشی، یک‌جاهایی اصلاً آن چیزی که تو فکر می‌کنی عدالت نیست و باید همراه باشی.

معاویه هم مشکلش با علی‌بن ابیطالب بر سر عدالت بود

معاویه هم مشکلش با علی‌بن ابیطالب عدالت بود. برگشت گفت قاتلین عثمان را به من تحویل بده، من خودم را تسلیم تو می‌کنم، من با تو بیعت می‌کنم. (فَأَمْکِنِّی مِنْ قَتَلَةِ عُثْمَانَ حَتَّى أَقْتُلَهُمْ وَ أُسَلِّمَ الْأَمْرَ لَکَ وَ أُبَایِعَکَ أَنَا وَ جَمِیعُ مَنْ قِبَلِی مِنْ أَهْلِ الشَّامِ)(مستدرک‌الوسائل/7/123 و بحارالانوار/33/143) این پیغام را ابوالدرداء و ابوهریره از جانب معاویه برای علی‌بن‌ابیطالب(ع) آوردند. بعد حضرت پاسخ می‌دهند.

دقت کنید! آقای معاویه می‌گوید من ولیّ خون عثمان هستم، می‌خواهم قصاص کنم. بیعت ما با شما باشد بعد از اجرای عدالت. شما اول قاتلین عثمان را تحویل ما بده. البته همۀ شما بزرگواران می‌دانید که چقدر امیرالمؤمنین مخالفت می‌کردند با آن شورشی که علیه عثمان شد، به‌ویژه با قتل عثمان مخالفت می‌کردند، ولی مردم سخن علی‌بن ابیطالب(ع) را گوش ندادند. لذا معاویه اگر می‌توانست می‌گفت شما قاتل هستی. ولی نمی‌چسبید این حرف. لذا می‌گفت عدالت را اجرا کن. آن‌وقت ببینید حضرت چه دقتی در این کلام دارند؛ می‌فرمایند:

پاسخ امیرالمؤمنین(ع) به معاویه: اول ولایت بعد عدالت

«والْوَاجِبُ فِی‏ حُکْمِ‏ اللَّهِ‏ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ مَا یَمُوتُ‏ إِمَامُهُمْ أَوْ یُقْتَلُ. ضَالًّا کَانَ أَوْ مُهْتَدِیاً، مَظْلُوماً کَانَ أَوْ ظَالِماً‏؛ آن چیزی که واجب است در حکم خدا و حکم اسلام، بعد از اینکه امام‌شان فوت می‌کند یا کشته می‌شود، چه آن امام مقتول خوب باشد یا بد ـ  برای یک همچین عدالت مهمی؛ یعنی موضوع اجرای عدالت یک چیز خیلی مهمی است ـ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْ‏ءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ یَجْمَعُ أَمْرَهُمْ؛ هیچ‌کس نباید هیچ کاری بکند، ـ قتل اتفاق افتاده، از این بالاتر؟ اما هیچ‌کس نباید هیچ کاری بکند ـ اول باید با یک امام بیعت کنند. اول باید آن امام وضع جامعه را تثبیت کند. (همان‌منبع)

آینجاست که من عرض می‌کنم ولایت بر عدالت مقدم است و مبادا تو یک‌دفعه‌ای بهانه کنی عدالت را علیه ولایت بشوری. «أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا» وقتی امر ولایت تثبیت شد، بعداً. الان چه وقتِ از عدالت دم زدن است؟ البته حضرت در جاهای دیگر کلمات دیگری هم دارند که فرصت نیست. ابوهریره و ابوالدرداء را هم فرصت نیست که معرفی کنم. اما بعد از اینکه حضرت همین کلام را توضیح می‌دهند، اینها ساکت شدند.

حتی حضرت در فراز بعدی، جملاتی دارند که طولانی می‌شود اگر بخواهم برای شما بخوانم. می‌فرمایند: این امامی که مردم باهاش بیعت می‌کنند که استقرار ولایت بر اجرای عدالت مقدم است، این امام از طرف خدا انتخاب شده باشد، یا مردم خودشان این امام را انتخاب کرده باشند، فرقی نمی‌کند. حتی این بحث مال امام معصوم هم نیست. (إِنَّ أَوَّلَ مَا یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِینَ .....أَنْ یَخْتَارُوا إِمَاماً إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ لَهُمْ ... وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى رَسُولِهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَاهُمُ النَّظَرَ فِی ذَلِکَ وَ الِاخْتِیَارَ)(همان‌منبع)

بعد فرمودند: حالا معاویه کدام را قبول دارد؟ من را هم مردم انتخاب کردند هم خدا. پس معاویه اول باید تکلیفش با ولایت را مشخص کند، بعد برویم سراغ عدالت. (فَإِنْ کَانَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ جَعَلَ الِاخْتِیَارَ إِلَى الْأُمَّةِ ... فَقَدْ تَشَاوَرُوا فِیَّ وَ اخْتَارُونِی بِإِجْمَاعٍ مِنْهُمْ، وَ إِنْ کَانَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ هُوَ الَّذِی یَخْتَارُ وَ لَهُ الْخِیَرَةُ، فَقَدِ اخْتَارَنِی لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِی عَلَیْهِمْ...)(همان‌منبع)

ابوالدرداء و ابوهریره همان‌جا گفتند شما راست می‌گویید. رفتند پیش معاویه پاسخ امیرالمؤمنین را به او هم گفتند؛ معاویه هم حرفی نزد و  سؤال‌های دیگری کرد. آن دو نفر هم گفتند پس ما دیگر رفتیم، خداحافظ. حرف علی حق بود.

ولایت بر عدالت مقدم است، و اول باید ولایت در جامعه تثبیت شود. اشتباهات را من دیگر ریز و درشتش را برشمردم دیگر. باز به تاریخ مراجعه می‌کنیم:

در صلح حدیبیه به بهانه عدالت مقابل پیامبر ایستادند

شاید اولین جایی که علناً جلوی پیامبر اسلام(ص) ایستادند در صلح حدیبیه بود. طرف بلند شد که حالا اسمش را نمی‌برم، گفت: آقا! یعنی چی شما صلح را قبول کردید؟ خدا دستور داد بیعت بکنند، تحت‌الشّجره. آقا! مردم تا آن آدم معترض را راضی نکردند کسی با پیغمبر اکرم بیعت نکرد. چقدر غریب بود حضرت. (تفسیرقمی/2/309)

ابن زهیر در تقسیم غنایم، به عدالت پیامبرخدا اعتراض کرد

در داستان غزوۀ حنین، در تقسیم غنایمی که بعدش رخ داد، پیامبر گرامی اسلام به مصلحت‌هایی غنایم را زیاد و کم تقسیم می‌کردند، آن‌وقت یک‌نفر به نام ابن‌زُهیر برگشت گفت: «آقا! این عدالت است؟» ببین! دارد به پیغمبر می‌گوید: «این عدالت است؟»(أَقْبَلَ رَجُلٌ ... بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ، فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَخُصَّ النَّبِیَّ ص، ثُمَّ قَالَ: قَدْ رَأَیْتُکَ وَ مَا صَنَعْتَ فِی هَذِهِ الْغَنَائِمِ. قَالَ ص: وَ کَیْفَ رَأَیْتَ؟ قَالَ: لَمْ أَرَکَ عَدَلْتَ. فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: وَیْلَکَ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْعَدْلُ عِنْدِی فَعِنْدَ مَنْ یَکُونُ؟)(ارشاد مفید/1/148 و  ارشاد با ترجمه محلاتی/1/135)

می‌چسبد آقا! می‌چسبد آدم با کلمه، مفهوم و حتی مصداق عدالت بخواهد با مقام منیع ولیّ خدا و ولایت دربیفتد. ما باید از این امتحان‌ها عبور کنیم.

مراقب باشیم شیرینی عدالت ما را بر علیه ولایت نشوراند

هرکس از این مرحله عبور کرد، دیگر من بعید می‌دانم مرحلۀ دیگری باقی بماند، امتحانی سخت‌تر از این باقی بماند. عدالت امری است که شیرینیِ فوق‌العاده‌ای دارد، حضرت زهرای اطهر(س) می‌فرمایند: عدالت را خدا واجب کرده، «تسکیناً لِلقلوب» مایۀ آرامش دل‌هاست. (فَرَضَ اللهُ ... و العَدلَ تَسکینا لِلقُلوبِ)(من‌لایحضره‌الفقیه/3/567) و در کلام دیگری می‌فرماید: عدالت از آب گوارا برای آدم تشنه، لذیذتر است. (الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ یُصِیبُهُ الظَّمْآنُ)(کافی/2/146) امام صادق(ع) در کلام دیگری می‌فرماید: عدالت مانند شهد عسل برای انسان شیرین است. (العَدلُ أحلى مِنَ الشَّهدِ)(کافی/1/385) قرآن هم شیرین است، نماز هم برای اهل نماز شیرین است. ولی همۀ این شیرینی‌ها را باید مواظبت کرد.

جامعه‌ای که بصیرت داشته باشند، عموم مردم یا خواص جامعه که بصیرت داشته باشند، خودشان را به سرعت ان‌شاءالله می‌رسانند به وجود حضرت. چیزی نیست فلسفۀ انقلاب ما، جز اینکه محیطی، کارگاهی پدید آمده، به تاریخ نگاه کنیم، درس و عبرت بگیریم برویم جلو. و تا حالا هم همین‌جور بوده، از این به بعد هم همین‌جور خواهد بود.

از «عدالت‌زدگی منهای ولایت»  باید فرسنگ‌ها فاصله بگیریم

از آن‌طرف عدالت‌زدگی ـ‌من یک کلمۀ زدگی را اجازه بدهید استفاده کنم‌ـ منهای ولایت، کار را به جاهای خیلی ناجوری می‌رساند. خوارج نمونۀ عجیب و غریب این نوع عدالت‌زدگی در تاریخ هستند. من این مثال را می‌زنم، تا همۀ خوبان هزاران فرسنگ از این بدی فاصله بگیرند.

آخر بعضی از بدی‌ها هستند همین‌که انجام ندادی کافی است. ولی بعضی از بدی‌ها را باید ازشون فاصله گرفت. اینها ذوق بنده نیست. طراحی‌های قرآن است. مثلاً یک‌جایی می‌فرماید: «وَلا تَقرَبوا مَالَ الیَتِِیم»(انعام/152) به مال یتیم اصلاً نزدیک نشو. ببین! فاصله بگیر، برو آن‌طرف‌تر، برو آن‌طرف‌تر. اصلاً کلمۀ ورع یعنی همین. تقوا یعنی گناه نکن، اما ورع یعنی فاصله بگیر. در توصیف اصحاب حضرت، گفته‌اند اینها اهل ورع هستند.

ما برای چه داریم این بدی‌ها را در جامعۀ خودمان می‌گوییم؟ واقعاً مردم ما، نخبگان و خواص جامعۀ ما از این بدی‌ها بری هستند. ولی بحث سر فاصله است‌. الان دشمن سانت گذاشته فاصله اندازه بگیرد. اگر شما فاصله‌ات را از هزار کیلومتر بکنی نهصد کیلومتر، او رویش حساب می‌کند. خوارج این عدالت‌گراییِ عجیب را داشتند، البته می‌دانید خوارج قرآن‌زدگی هم داشتند؛ چه قرآنی می‌خواندند!

قرآن‌زدگی خوارج مانند عدالت‌زدگی خوارج

کمیل داشت دنبال امیرالمؤمنین می‌رفت، ایستاد برای یک مناجات قرآنی نیمه‌شب، آقا فرمود: کمیل! ایستادی؟ برویم. گفت: آقا! نگاه کن چه قرآنی است. دلم را برده، نیمه‌شب دارد گریه می‌کند قرآن می‌خواند. چه صفایی. آقا فرمود: بیا برویم! بعدها حضرت یکی از کشته شده‌های خوارج را حضرت نشان دادند، فرمودند: «این را می‌شناسی؟ آن صدای قرآن آن شب مال این بود»

(فَوَصَلَ فِی الطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو الْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ یَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ. فَاسْتَحْسَنَ کُمَیْلٌ ذَلِکَ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً. فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ. إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ.... وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ(رسید) حَالُ الْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ وَ قَاتَلَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.... فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ... فَوَضَعَ رَأْسَ السَّیْفِ عَلَى رَأْسٍ مِنْ تِلْکَ الرُّءُوسِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً»)(ارشادالقلوب/2/226)

خوب شد سه مرتبه برای عاقبت به‌خیری‌مان دعا کردیم. و الّا رفقا! هر خوبی‌ای که داریم سنگ راه ما خواهد شد.

اول انقلاب داشتیم کسانی مبارز بودند، ضدّ آمریکا بودند، همین مبارزۀ ضدّآمریکایی‌شان شد سنگ راه‌شان، شدند ضدّ امام. همه‌ چیز می‌تواند سنگ راه باشد. ما الحمدلله امشب دعا کردیم، یک چند دقیقه‌ای است نگران نیستیم، اما از این جلسه بیرون رفتیم باز هم باید دعا کنیم.

نتیجۀ عدالت‌زدگی بی‌ولایت در میان خوارج

خوارج داشتند رد می‌شدند، سر راه عبدالله‌بن خباب را گرفتند، گفتند: پدر تو از اصحاب پیغمبر بود، از پیامبر حدیثی برای ما نقل کن. نکاتی را بیان کرد. اینها وقتی دیدند محبّت علی‌بن ابیطالب در دل ایشان هست، گفتند: می‌کُشیمت. همان وقتی که می‌خواستند ایشان را بکُشند ـ چه بدجوری هم کشتند ـ یک خوکی از آنجا رد می‌شد، (‌خدا را نگاه کن، وقتی می‌خواهد تاریخ را طراحی کند، چگونه حجّت را تمام می‌کند!) یک خوکی داشت رد می‌شد، یکی از آنها نیزه‌ای زد به این خوک و آن را کشت. مال یک نصرانی بود.

یک‌دفعه‌ای آن یکی گفت: «این حیوان مال مردم بوده، چرا زدی؟» حالا خوک بوده، (خدایا! خوک از کجا آوردی آنجا پیدا کردی آوردی؟ نصرانی از کجا پیدا کردی آنجا؟ می‌خواهی جنست جور بشود، همۀ مقدرات را درست می‌کنی.) گفتند: آقا از صاحبش اجازه بگیریم، حلال بکند. به نصرانی گفتند: آقا! ببخشید ما حیوان شما را زدیم، گفت نه اشکالی ندارد؛ گفتند: نه! باید پولش را بدهیم؛...

بعد عبدالله‌بن خباب برگشت گفت: «آقا! خب پس شما که اینقدر عدالت دارید، خب من را هم نزنید دیگر.» گفتند: چرا تو را نزنیم؟ تو را که اتفاقاً خیلی خوب هم می‌زدیم. گذاشتنش روی جسد همان خوک، سرش را گوش تا گوش بریدند. خانمش ضجّه، ناله، آخر به چه گناهی؟ فقط به دلیل محبّت علی‌بن‌ابیطالب؟ خانمش هم باردار، با آن وضع فجیعی که نگویم به قتل رساندند. (فطلب صاحب الخنزیر حتى أرضاه، فقال ابن خباب: لئن کنتم صادقین فیما أرى و أسمع إنی لآمن من شرّکم. قال: فجاؤا به فأضجعوه على شفیر نهر و القوه على الخنزیر المقتول فذبحوه علیه، فصار دمه مثل الشراک قد امذ قرّ فی الماء و أخذوا امرأته فبقروا بطنها و هی تقول: أما تتقون الله؟!! و قتلوا ثلاث نسوة کنّ معها)(انساب‌الاشراف/2/368) (بااندکی اختلاف: شرح‌ابن‌ابی‌الحدید/2/279)

عدالت‌زدگی بی‌ولایت گاهی کار آدم را به اینجا می‌رساند! یک‌دفعه‌ای از دروازه نمی‌رود، از یک سوزن می‌خواهد رد شود. حساس است. اگر حساس نبود که باید به دستگاه خدا باید شک می‌کردیم، اگر اینقدر دقیق نبود که اصلاً روح انسان این خدا را نمی‌پسندید. اگر مسائل اینقدر موشکافانه نبود، پس این عقل را خدا برای چه به ما داده؟ عدالت‌گراییِ بدون ولایتمداری گاهی مسائل را به یک‌جاهایی می‌رساند.

البته همه‌جا محل‌های اتمام حجّت وجود دارد و خدا لطف خواهد کرد و لطفش را هم شامل حال بندگانش می‌کند.

نظرات  (۳)

سلام.کل وبلاگتون عالیه.....خدا خیرتون بده...واقعا سخنان استاد جهان بینی آدم رو تغییر  میدن. چشم حسودها و دشمن ها کور.
پاسخ:
کپی کردن مطالب بلامانع است.
سلام
بسیار زیبا و عالی بود. ای کاش فیلم سخنرانی ایشان را هم می گذاشتید.
ببخشیدیه سوال داشتم:این عکس برای چه تاریخی وچه سخنرانی هست؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی