استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

گزیده ی از سخنرانیهای استاد حوزه و دانشگاه حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (صوتی ، تصویری، نوشتاری) Panahian

موسسه بیان معنوی

درباره وبلاگ

استاد پناهیان / یادداشتهایی از سخنان استاد پناهیان و ...

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا / پروردگارا مرا در هرکار صادقانه واردکن وصادقانه خارج نما وازسوی خود سلطان ویاوری برای ماقرار ده.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی / پروردگارا سینه ی مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.
-------------------------------------------
به امیدآنکه مقدمه سازان ظهورحضرتش باشیم
-------------------------------------------
لطفا در معرفی این وبلاگ به دوستان همت کنید.
شهید علمدار :
برای بهترین دوستانتان آرزوی شهادت کنید.
----------------------------------------------
لطفا با وضو معارف اهل بیت را مرور کنید.
-------------------------------------------

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ

۰

یادداشت 96 : داستان ترور پیامبر اکرم (ص)

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ

دین‌داری آسان است، سندش امیرالمؤمنین. دین‌داری آسان است سندش پیامبر اکرم. به خدا من بعضی چیزها را بگویم، جهان بشریت نمی‌تواند تحمل بکند. همین الان شما که همه دربست پیغمبر اکرم را قبول دارید، ببینید شما خودتان می‌توانید تحمل کنید؟ الان به شما بگویم. همۀ داستان را می‌گویم، تحلیل هم نمی‌کنم، سؤال هم برایتان ایجاد شد به من چه ربطی دارد؟یکی از خانم‌های پیامبر اکرم از دست رسول خدا ناراحت بود. به خاطر اینکه آقا چند تا خانم داشتند، خب اینها را باید رسیدگی می‌کردند، یکیشان بی‌خودی شاکی شد. آقا فرمود غصّه نخور، بعد از من بابایت رئیس می‌شود، حسابی بهت می‌رسد. بعد فرمود این را به کسی نگویی ها! نروی به آن رفیقت بگویی. آخر اینها دو تا بودند با هم هم‌درس بودند. آقا این رفت گفت. هم به بابایش گفت هم به رفیقش گفت. بابایش، اینها دور هم جمع شدند، گفتند حالا که پیامبر فهمیده ما قصد داریم حکومت را چپو کنیم؟ پس بکشیمش.

در مسیر جنگ تبوک برنامۀ ترور پیامبر را ریختند. به پیامبر گرامی اسلام وحی نازل شد، محافظین خودشان را افزایش دادند. اینها ده ، دوازده نفر بودند، لو رفتند. اسامی‌شان در کتب اهل سنّت ثبت است. مسلمان‌ها اینها را دستگیر کردند، گفتند آقا یا رسول‌الله بزنیم اعدام...، فرمود رهایشان کنید. آقا! آبرویشان را ببریم. رها کنید. آقا پس بگذار بگوییم. نه در مسیر جنگ هستیم. رسیدند مدینه، آقا یا رسول‌الله! بگذار اینها...، رها...، حرفش را نزنید. همین‌ها هیزم آوردند درِ خانۀ علی را آتش زدند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی